عباس داوری هیچ وجه مشترکی با حنیف ندارد

این باصطلاح مسئول کارگری مجاهدین رجوی ، بمناسبت سالگرد سازمان- که بدبختانه تاریخ این سالگرد را هم تحریف کرده و کرده اند – مقاله ی مبسوطی نوشته که دراین یادداشت کوتاه به قسمت های اساسی تر آن پرداخته میشود.
در سطرهای اولیه ی مقاله ی این همشهری ما آمده است :
“بنیانگذار کبیر، محمد حنیف‌نژاد، همراه با یارانش، بنیانگذار سعید محسن و بنیانگذار اصغر بدیع‌زادگان، با تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران، پیروزی محتوم خلق بر رژیم دیکتاتوری سلطنت را رقم زدند “.
روش نگارش امروز آوردن پسوند ” کبیر ” درمورد افراد را نمی پسندم و عباس آقای ما اگر واقعا قصد حرمت به حنیف را داشت، میتوانست ازواژه های واقعی تری مانند استقلال طلب و میهن دوست استفاده کند.
وانگهی واژه ی کبیر که اختراع دوران رضا شاه است ، ازاین جهت بود که درکنار شاهان نامی، خودش را به این لقب مفتخر کند وزیبنده ی انسان قرن 21 نیست که ازاین واژه ی مبالغه آمیز استفاده کند.
حتی اگر نظر من نادرست باشد و میبایست ازاین واژه استفاده کرد ، با توجه به حضور جامعه ی روشنفکری ونخبه های ایران که تعدادشان ده ها هزار نفری است واقلا چند صدنفری ازاینها نظریه پرداز برجسته و حتی در سطح جهانی اند، دادن لقب ” کبیر ” به حنیف نژاد که در سطح بمراتب پایین تری ازاین روشنفکران قرار داشت، زیبنده نیست.
ازاین نظر است که ما هیچیک از این چند صد نفر یاد شده را ” کبیر ” ننامیده والبته کار درستی کرده ایم.
باید که حنیف نژاد درسطح واندازه ی خود – که روشنفکر متوسط و البته شجاع وبی باکی بود – مورد حرمت قرار گیرد ونه بیشتر وکمتر.
دوباره :
” برادر مسعود، رهبر مقاومت، محمد آقا را به درستی «برجسته‌ترین رجل انقلابی تاریخ معاصر ایران» نامیده است… “.
یکطرف قضیه این است که او چنین اعتقادی نداشته که اگر داشت دست به اینهمه خیانت ها وکثافتکاری ها نمیزد.
طرف دیگر قضیه عبارت ازاین میتواند باشد که مسعود این حرف را درراستای افکار انحصار طلبانه ای که داشته ، گفته است تا ثابت کند ازدوران مشروطه تاکنون هیچ حزب وجریانی نتوانسته شخصیتی مانند حنیف – که مسعود اینک خود را جانشینی والاتر ازخود حنیف میداند – وارد میدان کند وبطور غیر مستقیم این معنا را القا کند که او از مرز برجستگی هم عبور کرده وبه چیزی شبیه اولیا اله تبدیل شده است.
ازاین رو، این نقل قول عباس آقای ما از یک فرد حقه بازی مانند مسعود رجوی، بسیار بی جا و غیر خردمندانه است!
دوباره :
” رژیم تبهکار آخوندی در فاز سرنگونی خود به این فکر افتاده که به‌اصطلاح خودش ریشهٔ سازمان مجاهدین خلق ایران را بزند. تشبثات سالهای اخیر وزارت اطلاعات بدنام او علیه بنیانگذار کبیر سازمان مجاهدین خلق ایران، در این عداد است که البته نتیجهٔ عکس داده‌است”.
خود مسعود رجوی با کمک امثال تو، ریشه ی سازمان را زده و کاری برای انجام دادن برای حکومت باقی نگذاشته است.
دشمنی ای که شما باتبدیل سازمان مجاهدین خلق اولیه به باند رجوی کرده اید، ازدست هیچکس بر نمیآمد وبنابراین اگر بفرض محال دلتان هوای حنیف ها را کرده ، دردرجه ی اول با مسعود وخودتان بجنگید وبی جهت بار گناهان و جنایات خود را به گردن دیگران نیاندازید!
درادامه :
” هر آدم عاقلی می‌داند که همین تیتر «تقدس‌زدایی از حنیف‌نژاد» توسط دشمن، بیان این حقیقت تابناک است که محمد حنیف‌نژاد در جامعه و تاریخ معاصر ایران جایگاهی دارد که برای مردم «تقدس» دارد، پس آن را باید زدود “.
تقدس که چه عرض کنم!
اگر کسانی از مردم حنیف نژاد را بخوبی میشناسند وباند رجوی را نیز، حرمتی که به حنیف نژاد دارند، معادل نفرتی است که از شماها بعنوان مباشران زبون مسعود رجوی دارند که هواخواهان حنیف را جذب کرده، شستشوی مغزی شان داده و تبدیل به برده وکنیزشان نموده وآماده ی شان ساختید که اگر زمانی دری به تخته خورد ، شما آنها را دررکاب نیروهای سلطه گر آمریکائی واسرائیلی به تخریب وویرانی کشور وادارید.
مجددا :
” رژیم آخوندی با همهٔ باندهایش، از روز سرقت حق حاکمیت مردم تا امروز، همه گونه لجن‌پراکنی، اتهام، افتراء و دروغ علیه سازمان و سمبلهای آن گفته و از هیچ چیزی در این مورد فروگذار نکرده‌اند.اما نتوانسته‌اند حتی یک پاراگراف از عقاید و نوشته‌های ایدئولوژیک سازمان را نقد کرده و در حرف‌های خودشان بیاورند”.
این نقد ازطرف خود شما انجام گرفته واحتیاج چندانی به دیگران پیدا نکرده است.
برخوردهای قلمی که با شما میشود، اکثرا بخاطر آنست که بر روی آرمان های میهن دوستانه ی حنیف بتن مسلحی ریخته، سازمان تحت رهبری او را ازبین برده وتبدیل به فرقه ی رجوی اش نمودید که ازنظر مقایسه ی فرقه های منحط درتمام جهان، بی مثال است!
حنیف درکدام یک از حرفها ونظریاتش مطرح کرده که میشود به جزئی از ارتش صدام تبدیل شد، افتخار سخنگویی دولت غاصب اسرائیل را با خود حمل کرد، اعضای سازمان را به پیچ و مهره هایی تبدیل نمود که اغلب چیزی جز اطاعت محض ازکلمات قصار مسعود را نمیدانند وکم وبیش باور کرده اند که خانواده ی خود را برسمیت نمیشناسند و یا اقلا مجبورند بگویند که هرچه دارند مال مسعود است !!
آنها عملا هیچ درکی ازمفهوم حق انتخاب کردن وشدن وداشتن عواطف انسانی نشان نمیدهد و مهم نیست که این صفات ازروی ترس بروز داده میشود یا ماحصل شستشوهای مغزی است و …
ونیز :
” اولین هدف بنیانگذاران سازمان، ایجاد سازمانی بود که بتواند صلاحیت رهبری جنبش را با داشتن استراتژی درست، داشته باشد. داشتن چنین صلاحیتی، با داشتن ویژگیهای اجتماعی – سیاسی تعیین‌کننده زیر به دست می‌آمد: اعتقاد به مکتب تراز نوینی که محور آن «مرز بین استثمار کننده و استثمار شونده» باشد. یعنی ضد هر گونه بهره کشی انسان از انسان “.
مسئله ی تعیین مرز استثمار کننده وشونده ، ازجانب دیگران مطرح شده ونزدیک هزار جلد کتاب وجزوه دراین باره منتشر شده و کار مهم مرحوم عسکر زاده که جزوه ی “اقتصاد بزبان ساده” را نوشته ، کپی جزوه ی عبدالحسین نوشین ( بنیانگذار تآتر نوین ایران ) است که علیرغم ارزشی که در زمان خود داشت، دربرابر سیل نظریات مربوط به این مقولات ، توجهی را جلب نمیکند!
حمید

خروج از نسخه موبایل