5 مهر 1360، سرآغاز اعدام های خیابانی توسط مجاهدین خلق

اگر می بینیم امروز مریم رجوی نگران اعدام تروریست ها شده است، فریبی بزرگ برای لاپوشانی هزاران «اعدام خیابانی» است که «بدون محاکمه» توسط مجاهدین انجام گرفت

پنجم مهرماه هرسال، یادآور «یکشنبه خونین»ی است که به دستور مسعود رجوی در ایران کلید خورد.

39 سال پیش در چنین روزی، سازمان مجاهدین هزاران نوجوان میلیشیا را به خیابان فرستاد تا به جای نشستن بر نیمکت مدرسه و به دست گرفتن «قلم و دفتر»، با انواع «سلاح های گرم و سرد» به جنگ خیابانی و کشتار مردم مشغول شوند.

نقشه مسعود رجوی این بود که در اولین روز پاییز که کودکان و نوجوانان مدرسه را آغاز می کنند، با برافروختن آتش یک جنگ خیابانی، مدارس را به تعطیلی بکشاند و به خیال خود سرنگونی را به دست دانش آموزان رقم بزند. اما به دلایلی این کار انجام نگرفت و به پنجم مهرماه موکول شد.

همان شب خبر اول BBC تظاهرات مسلحانه 10 هزار نفری مجاهدین در خیابان های تهران بود. خبری که البته بزرگنمایی شده اطلاعیه مجاهدین بود، اما در هر صورت صدها نفر در این تظاهرات مسلحانه و خونین شرکت داشتند که عمده آنان را نوجوانان تشکیل می دادند. نوجوانانی که به جای مدرسه رفتن، توسط مسعود رجوی به جنگ شهری اعزام می شدند، آنهم جنگی علیه هموطنان خود نه با دشمنی که بخشی از خاک ایران را در اشغال داشت و با مدافعان وطن می جنگید.

حاصل این جنگ خیابانی، کشته و مجروح شدن صدها نوجوان و جوان ایرانی از دو طرف و اعدام گروهی از آنان به جرم محاربه بود، اما مسعود رجوی باز هم مثل 30 خرداد به تحریف واقعیت ها مشغول شد و هدف این اقدام گسترده تروریستی را «همگانی کردن شعار مرگ بر خمینی» عنوان کرد تا از عواقب آن بگریزد و گسیل صدها نوجوان به مسلخ را توجیه نماید.

قریب 40 سال بعد باید از این دیو جنگ افروز پرسید، آیا گسیل اینهمه نوجوان مسلح به خیابان فقط برای گسترش یک شعار بود؟ آیا شعار را با قلم انتشار می دهند یا با دهانه تفنگ؟ آیا این حرکت جنایتکارانه که جز به آشوب و کشتار نینجامید به نتیجه دلخواه رسید و شعار شما همگانی شد؟ آیا شعارهای دیگری که میلیشیا پیش از آن در خیابانها و مدارس می نوشت، با ماژیک و اسپری رنگ بود یا با گلوله و تفنگ؟ واقعیت این است که سیاست مسعود رجوی پس از 30 خرداد به بن بست رسیده بود و او نتوانست با انفجار حزب جمهوری و دفتر نخست وزیری به سرنگونی مورد نظر خود دست یابد و اینبار تلاش داشت با ترور و دست زدن به «اعدام انقلابی» رعب و وحشت را به درون جامعه بکشاند، اما این حرکت نیز سرانجامی جز شکست نداشت.

مجاهدین خلق برای کشانیدن این جنگ به خیابان های شهر نیازمند یک اقدام اولیه بودند که در 5 مهر کلید خورد و از آن پس در گوشه و کنار شهرهای ایران شاهد انبوه «اعدام خیابانی» بودیم که به دست مجاهدین انجام می گرفت. اگر می بینیم امروز مریم رجوی نگران اعدام تروریست ها و یا قصاص «نوید افکاری»ها شده است، فریبی بزرگ برای لاپوشانی هزاران «اعدام خیابانی» است که «بدون محاکمه» توسط مجاهدین انجام گرفت و سوژه ها نیز مردمی بودند که جرم شان حمایت از آیت الله خمینی و نظام جمهوری اسلامی بود. طی چند سال، هزاران جوان ایرانی از اقشار مختلف مردم (اعم از کارگر و کشاورز، تا کارمند و بازاری) در لیست «اعدام» مجاهدین قرار گرفتند و ترور شدند. اما هیچکدام از این اعدام ها مورد محکومیت جوامع جهانی و حقوق بشری قرار نگرفت چون اقدامات تروریستی مجاهدین، مورد طبع سیاستمداران جنایتکار غربی بود. مسعود رجوی در ملاقات با سران حزب بعث عراق و شخص صدام حسین به این نکته اشاره مستقیم داشت که تمامی دولتمردان اروپایی از اقدام تروریستی آنان در انفجار حزب جمهوری مطلع بودند اما مجاهدین را محکوم نکردند. امروز بخوبی می بینیم که چطور همه آنها یکصدا برای اعدام تروریست ها و یا قاتلین خیابانی اشک می ریزند و پیام محکومیت امضا می کنند.

39 سال از آن ماجرای خونین گذشته است، امروز مجاهدین در نقش کمدیک دیگری تحت عنوان «کانونهای شورشی» به میدان آمده اند و می خواهند همان نمایش های قدیمی را به اجرا درآورند. غافل از آنکه «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت». امروز نه از آن نسل ایدئولوژیک میلیشیا خبری هست و نه ایران در شرایط 40 سال پیش خود قرار دارد. بازی های ضدایرانی چند تیم کودکانه که فیلم های هالیوودی زیادی هم تماشا کرده اند و الگوی آنها داعش و القاعده است، طبعاً خسارت هایی مالی و مادی به مردم ایران وارد می کند، اما دیگر حتی یک محله را هم نمی تواند تحت تأثیر قرار دهد.

از یاد نبرده ایم که روزگاری دور، مجاهدین قادر بودند دهها هزار نفر را در خیابان های تهران و سایر شهرها بسیج کنند و شعار سر دهند و یا بعدها با کمک صدام حسین چند خمپاره بر سر مردم فرود آورند و در بهترین حالت چند عملیات کوچک و بزرگ با جنگ افزارهای ارتش صدام در مرزها به انجام رسانند، اما امروز نه از آن نسل خبری هست و نه از صدام و ارتش آزادیبخش. امروز جز گروهی پیر و از کارافتاده که در آلبانی نشسته اند و تعدادی جوان های فریب خورده که جز در سیمای آزادی مجاهدین را نشناخته اند کسی وجود ندارد که کاری انجام دهد. کانون شورشی مریم رجوی نیز جز نصب چند پلاکارد کاری از دستش ساخته نیست.

مریم رجوی به جای اینگونه نمایش های سخیف و قدرتنمایی های پوشالی، باید پاسخگوی همه ترورها و اعدام هایی باشد که طی 40 سال گذشته توسط خودش و مسعود رجوی و سایر سران مجاهدین انجام گرفته است. چنین حرکاتی فقط تأییدی است بر روحیه تروریستی رهبران مجاهدین که در لباس دمکراتیک نیز جز به جنگ مسلحانه و ترور و اعدام مخالفان نمی اندیشند.
حامد صرافپور

خروج از نسخه موبایل