رجوی و هیتلر – تشابهات دو دیکتاتور

در سایت بی بی سی مطلبی با عنوان «پروپاگاندای نازی‌ها چگونه این‌قدر موثر بود؟» خواندم. بی اختیار به فکر تشابه رفتار رجوی و مناسبات فرقه او با رفتار هیتلر و نازی ها افتادم. در زیر برخی از این تشابهات را آورده ام.

رجوی و هیتلر

* زندگی همه به پیشوا تعلق دارد
– در این باره در مقاله فوق آمده است:”نازی‌ها حتی پیش از به قدرت رسیدن، گروه‌هایی برای دختران و پسران ده تا هجده ساله تشکیل داده بودند. آنها به شخص هیتلر سوگند وفاداری یاد می‌کردند و به آنها گفته می‌شد “زندگی‌شان متعلق به پیشواست.”

– رجوی هم تلاش کرد با سوء استفاده از شور ایجاد شده در نسل جوان و نوجوان ایران که حاصل انقلاب مردم ایران علیه حکومت پهلوی بود، آنها را به تشکیلات فرقه جذب نماید.

یکی از نکات محوری در انقلاب طلاق درون مجاهدین این جمله بود که «خون و نفس شما متعلق به مسعود و مریم است». این موضوع در تشکیلات فرقه در قالب یک کسر تئوریزه شد و به آن «کسر رهایی» می گفتند. صورت کسر عبارت بود از اینکه «نَفَس» هر عضو متعلق به مریم است و اوست که مشخص می کند هر عضود چه کاری بکند و چگونه از او کار بکشند و خود فرد دیگر اختیاری درباره خودش نداشت. مخرج کسر هم عبارت بود از اینکه «خون» هر عضو متعلق به رجوی است و او تعیین می کند که فرد کی، کجا و چگونه کشته شود.

* کیش شخصیت
– درباره کیش شخصیت نازی ها و هیتلر در این مطلب چنین آمده است: “پروپاگاندای نازی‌ها از ابتدا “کیش شخصیت پیشوا” را ترویج می‌کرد. بیانیه معاون هیتلر در گردهمایی نورمبرگ مثال آن است: “حزب، هیتلر است. هیتلر، آلمان است همانطور که آلمان هیتلر است.” به نوشته ایان کِرشاو، مورخ بریتانیایی، “پروپاگاندای همیشه و همه جا حاضر، مقاومت در برابر مخدر اسطوره پیشوا را دشوار می‌کرد.”

– در فرقه رجوی نیز طوری تبلیغ می شود که همه چیز در رجوی خلاصه می گردد و همه اعضاء می بایست به شعار «ایران رجوی، رجوی ایران» عمیقاً اعتقاد داشته باشند و همه چیز متعلق به اوست. همچنین سرودی با همین نام نیز تهیه و مستمراً در مقرهای فرقه و رادیوی آن پخش می شد.

* ایجاد محدودیت در دسترسی به اخبار و بمباران نفرات با خبرهای تعیین شده از سوی سران
– در این باره در مقاله فوق چنین آمده است: “پس از اینکه گوبلز در سال ۱۹۳۳ وزیر روشنگری عامه و پروپاگاندا شد، پروپاگاندای نازی‌ها تقریبا یکه‌تاز شد، صدای مخالفی نمانده بود. حتی گوش کردن به رادیوهای خارجی مجازات مرگ داشت. گوبلز کنترل تمام ابزارهای ارتباطی را به دست گرفت. کمی بعد از به قدرت رسیدن، کتاب‌هایی را که “نامطلوب” می‌دانست در ملاعام می‌سوزاند.”
– در فرقه هم امکان دسترسی به وسایل ارتباط جمعی برای اعضاء وجود نداشت و همه اعضاء تحت تبلیغاتی بودند که روزانه توسط سران فرقه تهیه و به خورد شان داده می شد. گوش کردن به رادیو جرم بود و اگر از کسی رادیوی کوچک جیبی می گرفتند به شدیدترین شکل با وی برخورد می شد و وی را متهم می کردند که می خواهد صدای دشمن را گوش کند.

کتابخانه ها جمع آوری و تنها کتابهای سازمانی آن هم فقط کتابهایی که رجوی ها تایید می کردند در دسترس قرار داشت (زیرا برخی از گفته ها و نوشته های قبلی رجوی و موضع گیری هایش با رفتار امروزش در تضاد بود و به همین دلیل چنین کتابها و جزواتی را جمع کرده بودند) . اگرچه حتی برای خواندن همان کتاب ها هم وقتی داده نمی شد و آنچنان از همه افراد کار می کشیدند که دیگر نه فرصت و نه رمق مطالعه و بیدار ماندن بعد از یک کار طولانی روزانه و یک پست نگهبانی دو ساعته که تقریبا هر شب بود، برای کسی نمی ماند. چرا که تنها سه یا چهار ساعت برای استراحت و خواب در هر روز وقت برای اعضاء وجود داشت.

هیچ عضوی حق اعتراض و انتقاد را نداشت و در نهایت نیز رجوی این امر را به صورت اصول تشکیلات در آورد و چنین ابلاغ کرد که : “هر نوع انتقاد تشکیلاتی، استراتژیک، ایدئولوژیک، سیاسی و … ناشی از مشکل «جیم» (جیم اصطلاحی در تشکیلات فرقه بود که مسائل جنسی گفته میشد) است.” و به این ترتیب با متهم کردن منتقد راه هر انتقاد و اعتراضی را بست.

* روش کنترل و نفوذ در افراد
– درباره روش نازی ها برای نفوذ در مردم نوشته شده: “در مارس ۱۹۳۲ گوبلز در برلین به رسانه‌ها گفت: هدف دولت این نیست که مردم را به حال خود بگذارد، برنامه دولت این است که روی مردم کار شود تا نفوذ ما را بپذیرند.”
– در فرقه رجوی هم اعضاء را به حال خود نمی گذاشتند. مریم رجوی در یکی از نشست ها گفت: “به مسئولین تان گفته ام که وقت شما را پر کنند و از شما خیلی کار بکشند، آنچنان که وقتی شب به آسایشگاه رفتید مثل جنازه بیافتید و نتوانید فکر کنید، چرا که اگر فکر کنید فکر های شما ضد انقلابی است. پس نباید فکر کنید”

* تمام اخبار از یک نقطه صادر می شد
گوبلز بعدا در یادداشت‌های روزانه‌اش نوشت: “اکنون مطبوعات کاملا مال من است.” او می‌توانست به آنها دستور دهد چه بنویسند. حتی وقتی هم این کار را نمی‌کرد مطبوعات خود می‌دانستند که از آنها چه انتظاری می‌رود.”
– در فرقه رجوی هم کاری کرده بودند که اعضاء همه مجبور بودند که روزانه دهها فاکت انتقاد از خود نوشته و در نشست های روزانه موسوم به «نشست عملیات جاری» بخوانند. سپس مسئول نشست و بقیه در برابر فردی که سوژه شده بود موضع گیری کرده و در نهایت فرد به شدت تحقیر می شد. اگر کسی گزارشی می نوشت که در چارچوب مشخص شده نبود به او مارک «ضد انقلاب» یا «واداده» یا «حلقه ضعیف» یا «بریده» یا «طعمه خارجه دوست» زده می شد. کسی هم چنین مارکی به او زده می شد به شدت تحت برخورد قرار می گرفت و در نتیجه اعضاء از ترس هم شده می دانستند که در چه چارچوبی باید گزارشات خود را بنویسند.

* هیچکس نمی توانست از پروپاگاندا خود را دور نگه دارد
– “هیچکس در آلمان از پروپاگاندای نازی‌ها نمی توانست خود را دور نگه دارد. نمادهایی چون صلیب شکسته همه جا بودند. مردم وقتی دیگران را می دیدند می‌گفتند هایل هیتلر (درود بر هیتلر) و سلام نازی می‌دادند، با دراز کردن دست راست به جلو. خیلی از شهروندان غیرنظامی یونیفرم نازی می‌پوشیدند.”

– در فرقه رجوی هم برای آن که همه اعضاء مستمراً در معرض مغزشویی و تبلیغات فرقه باشند، قرارگاه ها و مقرهای فرقه مملو از عکس های رجوی و مریم قجر بودند. هیچ اتاق و سالنی مستثنی نبود. تنها در سرویس های بهداشتی از این عکس ها استفاده نمی شد.

همه باید هر روز در صبحگاه در برابر عکس مسعود و مریم تجدید عهد می کردند. هر از چندگاهی همه اعضاء باید تعهد می دادند که تا آخر با مسعود و مریم خواهند بود. حتی متن موضوع محوری این تعهدات نیز یک نواخت بود و همه باید از آن الگو استفاده می کردند و فقط اجازه داشتند چند جمله چاپلوسانه به متن تعهدنامه خود اضافه نمایند.

همه می بایست علاوه بر گزارش انتقادی روزانه درباره خود، هر از چندگاهی در نشست هایی موسوم به «نشست های ایدئولوژیک» که توسط رجوی ها یا افرادی همچون «مهوش سپهری» یا «فهیمه اروانی» که از سوی رجوی ها تعیین شده بودند شرکت کرده و یا نوار آن نشست ها را ببینند و بر آن اساس درباره خودشان و درک و دریافت های خود گزارش بنویسند و اثبات کنند که قبل از آن نشست ها عقب مانده بوده یا واداده بوده و این نشست ها آن ها را دوباره احیاء کرده است.

* حتی جشن ها هم وسیله ای برای سرکوب، تبلیغ و کنترل بود
– در مقاله درباره سوء استفاده نازی ها از جشن ها چنین آمده است: “در تمام سال نازی‌ها جشن‌هایی را برای مردم برگزار می‌کردند که در آنها مراسم و آیین‌های خود را اجرا میکردند.”

– در فرقه تروریستی رجوی هم جشن ها برای اهداف رجوی ها اجرا می شد و طی آن برای آماده سازی، اجرا و جمع آوریِ پس از اتمام جشن، از اعضاء به شدت بیگاری کشیده می شد. یکی از نمونه های آن جشن های موسوم به سی مهر بود که به بهانه انتخاب مریم قجر به عنوان «مسئول اول» فرقه و انتخاباش به عنوان «رئیس جمهور» باید هر ساله اجرا می شد. این جشن ها وسیله ای برای برده تر کردن اعضاء و کنترل آنها از یک سو، و ایجاد محملی برای تبلغ به نفع فرقه در بیرون بود.

* ابعاد بی سابقه پروپاگاندا
در این باره مقاله فوق نوشت: “با هدایت و نظارت هیتلر و گوبلز، نازی‌ها شیوه‌های موجود پروپاگاندا را در ابعادی بی‌سابقه بکار گرفتند، با استمرار و توجه دقیق به جزئیات. آنها پروپاگاندا را با ارعاب و خشونت درآمیختند. پروپاگاندای نازی‌ها بی‌وقفه و مستمر بود و راهی برای فرار از آن نبود. پروپاگاندای نازی‌های بسیار موثر بود، با پیامدهایی بسیار وحشتناک.”

– درباره رجوی ها هم باید گفت پروپاگاندای آنها ابعادی بی سابقه دارد و آنرا با ارعاب و خشونت در آمیختند. تبلیغاتشان برای کنترل اعضاء در تشکیلات مستمر است و راهی برای فرار از آن نیست و اعضاء تحت شدیدترین فشارها قرار می گیرند. به دستور رجوی اگر کسی در نشست های روزانه شرکت نمی کرد یا انتقاد و یا اعتراضی داشت با او به شدت برخورد می شد و او می بایست در حضور ده ها یا صدها نفر بخاطر اینکار به محاکمه کشیده می شد تا آن که اعتراف کند که اشتباه کرده است. در غیر این صورت جلسات محاکمه که به آن نشست «دیگ» یا «دیگ در کار» یا «عملیات جاری» می گفتند تا در هم شکستن آن عضو ادامه پیدا می کرد.

اعضاء حتی مجبور بودند مسائل جنسی خود را در نشست های موسوم به «غسل هفتگی» در بین جمع بیان کنند.

درباره منتقدین خارج از تشکیلات فرقه نیز، به جای جواب دادن به انتقادات، روش تبلیغی فرقه استفاده از دروغ، تهمت های بسیار زیاد و تخریب منتقد به هر شکل و معرفی او به عنوان «بریده» یا «مزدور» است و در نهایت نیز اگر از دست سران فرقه برآید، منتقدین را چه در داخل فرقه و چه در خارج از فرقه از بین می برند. اگر جایی چنین نکردند از دست شان برنمی آمده یا نمی آید.
صالحی

خروج از نسخه موبایل