چند نمونه‏ نفاق و تغییر رنگ مجاهدین خلق

موضع ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی

موضع ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی مجاهدین خلق از بدو تولد این سازمان یکی از مهم‏ ترین بخش‏ های دکترین و از دلایل وجودی آن ها بود. در واقع می ‌شود گفت که موضع ضد امپریالیستی مجاهدین خلق اگر مهم ‏تر و پر رنگ تر از مسلمان بودن آن ها نبود حداقل هم وزن به نظر می‏ رسید.

بنابراین تغییر آن و فراموش کردن آن، شاخص برجسته ‏ای از توان فرقه‏ ها در تغییر اصول و پرنسیب ‏های آن هاست، به عبارت دیگر، خواه ما حرف گذشته ‏ی فرقه‏ ها را اصول اعتقادی آن ها بدانیم و آنچه امروز می‏ گویند را خدعه به حساب آوریم و چه برعکس، در هر دو صورت این نشانگر میزان نفاقی است که آن ها برای رسیدن به اهداف واقعی ‏شان می ‏توانند از خود نشان دهند.

نوعی برده داری نوین

– مجاهدین خلق در بیانیه ‏ای تحت عنوان “انتظارات مرحله ‏ای از جمهوری اسلامی” اعلام می ‌کنند که: “انتظارات حداقل ما از جمهوری اسلامی در ریشه کن کردن همه جانبه‏ ی سلطه‏ ی امپریالیست‏ ها از این میهن خلاصه می ‌شود.”

در دنباله ‏ی این مطلب مجاهدین خلق می‏ افزایند:
“چگونه می ‏توان نظامی که در آن هنوز هم به نحوی از انحا بقایا و آثار امپریالیسم وجود دارد را اسلامی نامید. آیا امپریالیست ‏ها همان شیاطین مجسم بین ‌المللی امروز جهان نیستند؟ بنابراین مضمون برنامه ‏ی حداقل یک سازمان مسلح به ایدئولوژی اسلام و جهان بینی توحید، دقیقاً ملازم با نفی همه جانبه‏ ی آثار سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی امپریالیزم جهانی به سردمداری آمریکاست. همان قدرت شیطانی، طاغوتی و کفرآمیزی که غدارترین نیروی تاراجگر جهان را تشکیل می‏ دهد. همان قدرتی که همراه با سایر شرکا، تمام خلق‏ های زیر سلطه‏ ی جهان را در چنگال اهریمنی خود دارد، همان قدرتی که آثار شوم جنایات آن سراسر جهان را، از الجزایر و فلسطین گرفته تا ویتنام و آمریکای لاتین فرا گرفته است. به راستی کدام جنایت و دزدی و فحشا و بد کاری و کشتار را در سراسر جهان، و از جمله در میهن خونبارمان می ‏توان یافت، که مستقیم یا غیر مستقیم ردّ پای امپریالیست‏ ها را به نحوی از انحا در آن نتوان دید.”

جهت تشریح این که امپریالیسم چیست، مسعود رجوی می‏ گوید: “انقلاب ما ضد کیست؟ الآن بعد از خاتمه ‏ی موفقیت آمیز ضدیت با نظام شاهنشاهی و دیکتاتوری طاغوتی همچنان که بارها و بارها امام گفتند و به مردم‏ شان تأکید کردند ما در یک مرحله ‏ی ضد استعماری هستیم، یعنی ضد امپریالیستی، امپریالیسم که این همه از آن صحبت می ‏کنیم چیست؟ به بیان ساده یعنی جهانخواری، امپریالیست ‏ها جهانخوار هستند. آدم خوار شنیده ‌اید؟ بالاتر از آن جهانخوار است. جهان کلاً به دو اردوگاه تقسیم می ‌شود. یک طرف مستضعفین هستند، محرومان هستند، خلق‏ ها هستند و در طرف دیگر مستکبرین جهان هستند. هیچ رابطه ‏ای بین این دو، جز اسارت یا نبرد وجود ندارد. ما یا اسیریم یا علیه این رابطه نبرد می ‏کنیم. هیچ رحم و مروتی هم در کار نیست.”

به رغم این که مبارزه با آمریکا و امپریالیسم همان ‌طور که دیدیم یکی از اصول خدشه‌ ناپذیر دکترین مجاهدین خلق بود که به قول مسعود رجوی شاخص مبارزه‏ ی این مرحله، از اصول انقلاب اسلامی و نماد خود شیطان در عصر حاضر است و باز به قول مسعود رجوی اصلی بود که نمی ‏شد سر سوزنی از آن کوتاه آمد، با تمام این احوال، وقتی مسعود رجوی دریافت که به اصطلاح “انقلاب 30 خرداد” او شکست خورده و باید به غرب بگریزد و با کمک همان امپریالیسم به آرزوی دیرینه ‏ی خود که رهبری ایران است دست یابد، به ناگهان لحن صحبت او عوض شد و برای توجیه زیر پا گذاشتن این اصل اساسی و پایه ‏ای ایدئولوژی سازمان و عوض کردن جای دوست و دشمن در مصاحبه ‏ای با لیبراسیون فرانسه چنین گفت:

“اگر امپریالیسم، نه یک هیولای ذهنی و نه یک شیطان نامرئی، بلکه یک پدیده و مجموعه روابط مشخص اجتماعی – اقتصادی – سیاسی است، ممکن است خواهش کنم بگویید امپریالیسم با مردم ایران چه خواهد کرد که خود ]آیت الله [خمینی نکرده است؟”

البته فراموش نکنیم که خود مسعود رجوی قبلاً امپریالیسم را نماد شیطان در عصر حاضر نامیده بود.

اروند ابراهامیان این چرخش رجوی نسبت به امپریالیسم را چنین بیان می ‌کند: “رجوی {بعد از رفتن به فرانسه} سعی کرد از طریق مصاحبه‏ های پشت سر هم با روزنامه‏ های معروف غرب، همچون لوموند، واشنگتن پست، کریستین ساینس مانیتور، با بخش وسیعی از مردم غرب ارتباط برقرار نماید. در این مصاحبه ‏ها، رجوی لحن خود نسبت به امپریالیسم، سیاست خارجی، و انقلاب اجتماعی را ملایم ‏تر کرده و از موضوعاتی همچون نظام توحیدی دیگر به سختی صحبت می ‏کرد. به جای این‌ ها روی موضوعاتی همچون دموکراسی، آزادی سیاسی، اجماع سیاسی، حقوق بشر، احترام برای مالکیت شخصی، سرنوشت زندانیان سیاسی، و البته به پایان رساندن جنگ بی‌ نتیجه {ایران و عراق در حالی که هنوز عراق برنده جنگ بود} پافشاری می ‏نمود.”

از آن پس، به ‌طور ناگهانی شعار “مرگ بر امپریالیسم” از نشریات مجاهدین خلق حذف گردید، کتاب‏‏ ها و نشریات قدیمی که مملو از موضوعات و شعارهای ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی بودند، با این توجیه که سازمان می ‌خواهد کتابخانه مرکزی خود را ایجاد نماید از میان هواداران جمع شد.
– به تدریج با اعلام این که ترورهای آمریکاییان توسط سازمان زمانی صورت گرفته که رجوی در زندان بوده، مجاهدین خلق سعی کردند از خود برای انجام آن ترورها رفع مسئولیت نمایند. البته آن ها در صحبت ‏های خود بحثی از این نمی ‏کردند که تا چندی قبل همه آن ها از جمله رجوی با افتخار زیاد از آن عملیات و انتساب آن ها به خود صحبت می ‏کردند.

– در مورد حمله به سفارت آمریکا هم، موضع آن ها عوض شد و مدعی شدند که قربانی اول این حرکت مجاهدین خلق بوده ‏اند. (با این معنی ضمنی که بنابراین آن ها مخالف این حرکت بوده اند، البته بار دیگر آن ها از گرفتن کنسولگری ‏های آمریکا در تبریز و اصفهان توسط خود سازمان دیگر سخنی به میان نمی ‏آورند).

– در نزدیکی با دشمنان سابق، مجاهدین خلق تا آنجا پیش رفتند که از محکوم کردن نقض حقوق بشر در ایران توسط جیمی کارتر استقبال نمودند، و باز فراموش کردند که برای سال‏ ها همین مجاهدین خلق شعار مرگ بر کارتر می ‏دادند و دیگران را متهم به این می ‏کردند که به اندازه‏ ی کافی ضد آمریکایی نیستند، و صحبتی از این به میان نمی ‏آمد که وقتی کارتر به خاطر کودتای سال 1332 از ایران معذرت خواست آن ها نامه‏ ای خطاب به «امام خمینی» نوشته و گفتند: “این نخستین بار نیست که امپریالیست ‏ها … با انتقاد از خود توبه نموده و خود را آماده پذیرش حقایق می‌ کنند. مجاهدین خلق از محضر امام خمینی استدعا دارند که همچون گذشته با تأکید بر این که شیطان بزرگ قرن به مثابه دشمن اصلی انقلاب ما بار دیگر مشت محکمی بر دهان کارتر کوبیده، او را مجدداً از هر گونه سازش و کنار آمدن با جمهوری اسلامی مأیوس نمایند.”

– به این ترتیب نه تنها موضع آنان در مقابل آمریکا تغییر کرد، بلکه کاملاً معکوس گردید به طوری که رئیس جمهور آمریکا از عنوان “رهبری جنایتکارترین نظام به وجود آمده در تاریخ” تبدیل به “قهرمان حمایت از حقوق بشر” شد. وقتی بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا شد، رجوی در تبریکی که برای او فرستاد، عنوان نمود که موفقیت وی “یک پیروزی برای دموکراسی و حقوق بشر در دنیای امروز به شمار می ‏رود.” و در ادامه گفت:” از آنجا که طی مبارزات انتخاباتی مستمراً بر روی دموکراسی و حقوق بشر در نقاط مختلف دنیا تأکید نموده ‏اید، بسیار طبیعی است که امروز تمامی نیروهای دموکراتیک و مدافعان و مبارزان حقوق بشر از پیروزی شما خرسند شده و در آن احساس اشتراک کنند.”

– اما آیا این پایان داستان مجاهدین خلق با آمریکا و امپریالیسم بود؟ آیا می ‏توان نزدیکی امروز آن ها با غرب را واقعیت وجودی آن ها دانست؟ یکی از اعضای سابق شورای رهبری مجاهدین خلق که از آن ها جدا شده است در مصاحبه‏ ای می ‏گوید: “پس از انفجار ساختمان‏ های دوقلوی نیویورک در یازده سپتامبر 2001 مسعود رجوی گفت این تازه کاری است که اسلام ارتجاعی (منظور القاعده است) کرده‏ اند، حالا آن ها باید منتظر باشند و ببینند که اسلام انقلابی (یعنی مجاهدین خلق) با آن ها چه خواهد کرد؟ شما اعضا، نیروی بالقوه عظیمی در درون خود دارید که باید آن را آزاد نمایید.”
وقتی ما نتوانیم نفاق، حیله و مکر را به عنوان اصلی از اصول دکترین فرقه‏ ها در نظر بگیریم، طبیعی است که در مقابل رفتار و گفتار و کردار آنان مات و مبهوت و گیج باقی می ‏مانیم و به سختی می‏ توانیم تشخیص دهیم که کدام بخش از گفتار و رفتار آنان واقعیت درونی آن ها است و کدام بخش حیله و مکر؟ …

این دروغ، خدعه، نیرنگ و نفاق تئوریزه شده و بخشی از دکترین فرقه‏ های مخرب است که قادر است تمام اعضا را ظرف مدت کوتاهی از این سو به آن سو پرتاب کند، پایه و اساس اعتقادات آن ها و استراتژی و تاکتیک‏ های آن ها را تغییر دهد، و بدون مقاومت قابل ملاحظه ‏ای، بدون شک یا سؤالی جدی، حتی در غیاب رهبری آن ها را وادار کند که همه اعتقادات خود را در مدت زمان کوتاهی معکوس سازند.

– رابطه‏ ی مجاهدین خلق با اسرائیل نیز خیلی جالب است، چرا که باز آن ها مدعی بودند که یکی از دلایل مخالفت ‏شان با رژیم شاه رابطه آن رژیم با اسرائیل بوده است. حتی در دوران نبرد با حکومت فعلی هم آن ها مدعی بودند که یکی از دلایلی که آن ها نتوانسته ‏اند حکومت را سرنگون سازند به خاطر کمک اسرائیل به “رژیم خمینی” بوده است. وقتی در سال 1361 اسرائیل به لبنان حمله کرد، مسعود رجوی از پاریس حتی اعلام کرد که تمام نیروهایش را در کنار فلسطینی‏ ها قرار خواهد داد. حتی از حکومت ایران خواست که اجازه دهد که نیروهایش از مرزها عبور کرده و راهی لبنان برای جنگ با اسرائیل شوند. اما مجدداً وقتی که آن ها دیپلماسی خود در آمریکا، و مبارزه‏ ی مسلحانه علیه حکومت ایران را در بن بست دیده و فکر کردند که هر دو امکان دارد از طریق معامله با اسرائیل حل و فصل شود؛ در بهار 1373 مسعود رجوی خواست که یک ملاقات مخفی با اسرائیلی ‏ها در واشنگتن انجام شود که بعدها توسط بخش فارسی رادیو اسرائیل اعلام شد. البته، در آن زمان توسط مجاهدین خلق که احساس می‏ کردند پذیرش چنین حرکتی برای مردم ایران و هوادارانشان ثقیل است کاملاً انکار شد. اما سازمان تا آنجا پیش رفت که حاضر شد با سازمان مخفی اسرائیل موساد همکاری کرده و اطلاعات داده شده توسط موساد را به نام خود علنی سازد. البته توجه داریم که موساد همان سازمانی است که مجاهدین خلق معتقد بودند که آن ها آموزگاران ساواک شاه در شکنجه و کشتار انقلابیون بوده ‌اند .

کتاب: فرقه‏ های تروريستی و مخرب – نوعی از برده‏ داری نوين
نوشته: دکتر مسعود بنی صدر
صفحه: 151 الی 155
انتخاب و تنظیم: عاطفه نادعلیان

خروج از نسخه موبایل