آیا دوران حیات خفیف و خائنانه در شکاف برای فرقه مجاهدین بسر آمده است؟ – قسمت اول

همراه با انقلاب ضدسلطنتی در ایران سازمانی بنام مجاهدین خلق ایران پا به عرصه اجتماعی و سیاسی ایران گذاشت. این سازمان بدلیل اعتقاد بنیان گذارانش به مبانی اسلام و شجاعت و از جان گذشتگی رهبران وبسیاری از کادرهایش بسرعت درجامعه شکل گرفت.

مردمی که بیش از 50 سال دیکتاتوری وسرکوب وتبعیض واستثمار را تجربه کرده وعمدتا بدلیل فساد مالی حاکمان و مسئولین رژیم پهلوی بدنبال آزادی و رفع تبعیض و ستم و فاصله طبقاتی و آسایش و رفاه مادی بودند ، مصمم بودند تا نقطه پایانی بگذارند بر دهه ها دیکتاتوری و تبعیض و ظلم شانشاهی .  در این میان جریان های مختلفی شکل گرفتند و یکی از این جریانات سازمان مجاهدین خلق بود.

دراین میان نسل جوان تر که عمدتا برمبنای احساس و شور قضاوت می کردند بسرعت جذب شعارهای این جریان شدند. جریانی که با شعار برپایی حکومت بر مبنای  عدل امام علی (ع ) دم  از برابری، برادری و جامعه ای بدور از هرگونه طبقات می زد.

بعد از پیروزی انقلاب مردم ایران و با کشته شدن بنیانگذاران این جریان و با شروع مجدد فعالیت های آنها و بازگشایی دفاتر در بسیاری از استانهای کشور در همان موضع گیری های اولیه مشخص شد سازمان تحت رهبری مسعود رجوی با خط و مشی و اهداف بنیان گذاران آنها کیفا متفاوت است و رجوی صرفا بدنبال کسب قدرت ومطرح کردن خود می باشد.

وی در زمینه خودخواهی و کیش شخصیت تا آنجا پیش رفت که حتی مناصب پیشنهادی وزارت از طرف برخی از مسئولین جمهوری اسلامی را هم نپذیرفت وبه کمتر از رهبری انقلاب و کشور رضایت نمی داد. وی مدعی بود که رهبری انقلاب ایران به سرقت رفته است وباید به صاحب اصلی اش (خودش) برگردانیده شود. اصرار بیش از حد به درستی نقطه نظرات خودش و تلاش برای القاء آن درسطح جامعه و رهبران کشور در نهایت به درگیری زود هنگام این جریان با حاکمیت نوپا که هنوز بطور کامل شکل نگرفته بود انجامید.

رجوی در اوج توهم برای کسب زودرس حاکمیت از درک شرایط اجتماعی جامعه و ارائه تحلیل مشخص از اوضاع مشخص عاجز ماند. بطوریکه با اعلام مبارزه مسلحانه با حاکمیتی که اکثریت جامعه از ان بخصوص درسطح رهبری حمایت می کردند تلاش کرد با انجام انفجارات مهیب در دو مرکز مهم دولتی و براه انداختن موج بیسابقه از ترور هواداران و نیروهای وفادار به انقلاب وایجاد اشوب و ناامنی در جامعه حکومت نوپا را سرنگون و خود، حاکمیت را بدست بگیرد.

ولی وفاداری و حمایت اکثریت مردم در مقابل اقلیت هواداران رجوی تعادل قوا را بطور کامل بنفع حاکمیت تغییر داد و منجر به فروپاشی این جریان گردید. رجوی از همان ابتدای استقرار دولت موقت از انجاییکه فاقد پایگاه مکفی اجتماعی بود تلاش کرد با دامن زدن به تضادهای جناح های حاکمیت تحت عنوان ارتجاع و لیبرال و حمایت از جناح لیبرال که بقول خودش بدلیل نداشتن حمایت مردمی میشود انها را براحتی کنار زد نوک حملات خود را متوجه نیروهای وفادار به انقلاب ونهادهای آن از جمله سپاه و بسیج و روحانیت نمود تا بزعم خودش با ایجاد شقه در بین حاکمیت مسیر خود را هموار سازد. درجریان انتخابات ریاست جمهوری و بعد از آن هم همین حمایت ها را نصیب بنی صدر اولین رئیس جمهور نمود تا بتواند قشر اجتماعی او را که دران سرفصل، رجوی بیش از 11 میلیون براورد میکرد بخود جذب کند و تعادل قوا را بهم بزند درحالیکه از این غافل بود که 11 میلیونی که به بنی صدر رای داده بودند او را در خط رهبری نظام می دانستند.

ادامه دارد
اکرامی

خروج از نسخه موبایل