یک میهمانی صمیمی و خاطره انگیز در کنار خانواده چشم انتظار پورحسن

به دعوت دوستانه آقا مرتضی پورحسن جمعه گذشته مورخه 12 دیماه 1399، مهمان شان بودیم و در کنار هم اوقات خوشی را با ذکر خاطراتی از برادر اسیرش اسماعیل در فرقه رجوی سپری کردیم که امیدواریم با رهایی ایشان از قید و بند مرئی و نامرئی تشکیلات سیاه و فروبرنده رجوی و بازگشتش به وطن خاصه کانون پرمهرخانواده، دورهمی شاد و خاطره انگیز دیگری داشته باشیم .

آقا مرتضی در شروع مهمانی و دیدار بسیارصمیمی و محبت آمیز با ذکر خاطراتی از تنها دیدار خود با برادراسیرش اسماعیل در اشرف مضمحل شده درعراق در پاییز1382 ، برگه ای را به دستم دادند و گفتند: ” جناب پوراحمد با دعوت از شما و همسر گرامی تان خواستیم یه کوچولو از زحمات بی منت تان را اگر بشود جبران کنیم و همچنین برگه ای ( سند خانه و ملک ) که جمع وراث به امضاء رساندیم و سهم الارث برادرم اسماعیل است را تقدیم شما بکنیم تا به امانت نزدتان بماند تا انشاءالله تعالی چنانچه خدا بخواهد اسماعیل برگردد و از آن در کنار خانواده لذت ببرد.”

آنگاه خانم لیلا عاشوری همسر محترم آقا مرتضی که صادقانه و بی منت و مهربانانه زحمات زیادی را بمنظور رهایی برادر شوهر خود متحمل شدند گفتند: ” آقای پوراحمد امروز در کنار شما خیلی خوشحال هستیم و احساس میکنیم اسماعیل در کنارمان هست و با اجازه میخواستم یک خاطره از اسماعیل در دیداری که با وی درپاییز1382 دراشرف داشتیم بیان بکنم :

من وآقا مرتضی دراولین مسافرت مان به عراق موفق شدیم ساعاتی اسماعیل را ببینیم و صحبت کنیم. طوریکه صحبتهایمان روی اسماعیل موثر واقع شد و تصمیم گرفت با ما به ایران برگردد. درمیانه دیدار پراسترس مان که در هاله ای از کنترل گماشته های رجوی انجام می گرفت اسماعیل روبه من کرد و گفت ببین مینا خانم آنزمان که من ایران بودم نزد بانک ملت حساب داشتم و تو حسابم 30 هزارتومان بود و اگربرگردم میتونم مبلغم روبگیرم و باهاش زندگی کنم !

باورکنید جناب پوراحمد با شنیدن این حرف یه احساس متناقضی داشتم طوریکه گریه وخنده من درهم آمیخت که خود باعث تعجب اسماعیل شد. به ایشان گفتم قربون سادگی وصمیمیتت برم من . آخه مبلغ 30 هزارتومان که پولی نیست ولعن ونفرین کردم بررجوی که چطور مشتی انسانها را سالیان در غار به اسارت کشیدند و از جامعه و زندگی عقب نگهداشتند.”

آقا مرتضی با شنیدن این خاطره تاثر برانگیز درحالیکه بغض گلویش را فشرده بود گفتند: ” همین برگه ای را که تقدیم حضورتان کردم سهم الارث برادرم هست که بالغ بر3 میلیارد تومان قیمت گذاری شده است و بعد اسماعیل ما نگران 30 هزار تومان از حساب بانکی خودش هست . واقعا رجوی با به اسارت کشاندن اعضای خود چطوری میخواهد در دنیا و آخرت پاسخگو باشد؟!

آخر برادرم سربازبود ومطلقا نه تنها موضع سیاسی مخالف نداشت بلکه جانانه در دوران خدمت خود با عراقی های متجاوز جنگید که متاسفانه درخرداد 1367 درعملیات مشترک صدام و رجوی در مهران به اسارت رجوی درآمد و بی آنکه نامش درلیست صلیب سرخ به ثبت رسیده باشد، بالغ بر30 سال است که دراسارت شان گرفتارشده است .”

مهمانی و گشت و گذار بسیار صمیمی مان با امید به رهایی تمام اسیران رجوی خاصه رهایی و بازگشت اسماعیل پورحسن به پایان رسید وبه فال نیک گرفته شد.
پوراحمد

خروج از نسخه موبایل