شکست مسعود رجوی در اولین دور انتخابات مجلس شورا

نزدیک به یکسال از انقلاب 57، مسعود رجوی خود را کاندید ریاست جمهوری کرد، اما بدین علت که وی به قانون اساسی جمهوری اسلامی رأی مثبت نداده بود، نتوانست صلاحیت لازم برای کاندیداتوری را کسب کند و با فرمان آیت الله خمینی که گفت «کسانی که به قانون اساسی رأی مثبت نداده اند حق ندارند رئیس جمهور شوند»، از دور رقابت خارج گردید و صراحتاً اعلام کرد بنا به فرمان آیت الله خمینی از نامزدی اش کناره گیری می کند. پیش از آن، مجاهدین در همه پرسی جمهوری اسلامی شرکت و به «نظام جمهوری اسلامی» رأی مثبت داده بودند اما قانون اساسی را به دلایلی که مهمترین آن «اصل 110» بود، تحریم کردند و به آن رأی منفی دادند.


بلافاصله پس از خروج مسعود از رقابت ریاست جمهوری، بنی صدر کاندید مورد اعتماد مجاهدین برای ریاست جمهوری شد و در تاریخ 5 بهمن که وی به ریاست جمهوری رسید، مجاهدین آماده خیز دوم برای تسخیر مجلس شورای اسلامی شدند که به رقابت گسترده ای در سراسر ایران انجامید و عمدتاً در برخی نقاط به درگیری بین هواداران مجاهدین و جریانات دیگر از جمله حزب جمهوری اسلامی منتهی شد.

مسعود، در سخنرانی دیماه همان سال (1358) که تحت عنوان «آزادی، فلسفه انقلاب» در دانشگاه تهران برگزار شد، هدف از ورود مجاهدین به رقابت های انتخاباتی (اعم از ریاست جمهوری یا مجلس) را بخشی از «فلسفه آزادی انسان و اهداف انقلاب» خوانده بود. او در بخش هایی از همین سخنرانی که برادرش «کاظم رجوی» نیز در بین دانشجویان حضور داشت، ضمن اشاره به پدیده چماقداری و مقایسه آن با دوران شاه و حرکات شعبان بی مخ، گروه هایی که دست به چنین اعمالی می زنند را «پوسیده و رسوا» خواند و گفت:

(((سمت و مضمون تمامی این تحولات و این کشاکش ها، یعنی «فلسفه انسان، فلسفه آزادی، فلسفه انقلاب». بله ما امروز برای تذکر همین فلسفه در کسوت انتخاب یک برنامه با هم گرد آمده ایم. انتخابی نه تخیلی و رویایی، بل در متن واقعیت سرسخت. واقعیت سرسخت سیاسی و اجتماعی. زیرا که ما فلسفه مان را در متن عمل پی می گیریم و جستجو می کنیم. و به همین دلیل ایدئولوژی را با سیاست پیوند زدیم…
منطق چوب و چماق، منطق محکومی است. هیچ منطق قابل احترامی نیست. قداره بندی، شیوه سخیف آریامهری است. فراموش کردید بعد از کودتای 28 مرداد، چقدر بی مخ ها به میدان آمدند؟ شاه در ضعیف ترین نقطه خودش به این روش ها متوسل می شد. این چیزی بجز بیان ماهیت ضدمردمی نیروها نیست. چه نیروهایی هستند که از آزادی هراس دارند؟ آنهایی که پوسیده اند، رسوا هستند… ما به آزادی عقاید همه احترام می گذاریم… سخنرانی مسعود رجوی دانشگاه تهران دیماه 58)))

از مجموعه سخنرانی های مسعود رجوی در دانشگاه تهران 41 سال می گذرد، نگاهی گذرا به برخی سخنان وی و مقایسه ای اندک با عملکردهای یک دهه گذشته سازمان مجاهدین، ما را با واقعیت تلخ یک «دگردیسی فرو رونده» آشنا می کند که سران مجاهدین با گذار از آن، از اوج محبوبیت در بین مردم و بویژه جوانان، به فرود در باتلاق «خیانت، قدرت پرستی، خودپرستی وابستگی» طیِّ طریق کرده اند. هنگامی که «مریم رجوی» در برابر لابی های رنگارنگ غربی وعربی اش دم از «جدایی دین از سیاست» می زند، در واقع اثباتی بر همان دگردیسی است که روزگاری مسعود رجوی آنرا به «باند اقلیت» نسبت می داد (جناح اقلیت=انشعابی از سازمان چریک های فدایی خلق که سال 1364 در منطقه سرژی پاریس، علیه رجوی شعار می دادند و مسعود، تغییر مواضع آنان را «دگردیسی ضدانقلابی» خواند). مگر مسعود در همان سخنرانی ادعا نکرد که «ایدئولوژی را با سیاست پیوند زده»، پس چه چیزی جز یک دگردیسی می تواند مریم قجرعضدانلو را به نقطه ای برساند که به تمام آرمان های مورد ادعای مسعود لگد بزند و صراحتاً مبلغ جدایی «دین از سیاست» باشد؟

هنگامی که مسعود رجوی پدیده چماقداری را نفی، و آنرا شاخص «ضدمردمی بودن، پوسیده بودن، رسوا بودن» گروه ها و احزاب و بازمانده از «سیاست شعبان بی مخ» نظام آریامهری می دانست ولی امروز آنچه از سازمان مجاهدین دیده می شود یک تشکل وسیع چماقدار-تروریستی در جهان است، چه چیزی جز یک دگردیسی ضدانقلابی را تداعی می کند؟ سازمانی که با بکارگیری سیاست «مافیایی و پدرخواندگی» به خانواده اعضای خود (که دغدغه شان فقط دیدار با عزیزانشان است) با چوب و چماق و منجنیق حمله می کند تا با ایجاد رعب و وحشت، مادران و پدران پیر یا فرزندان چشم براه آنان را وادار به سکوت کند و از دیدار با یکدیگر محروم نماید، چگونه پیوندی می تواند با گذشته خود و شعارهای رهبران خویش داشته باشد؟ واقعیت این است که اگر مجموعه این اقدامات غیراخلاقی و یا تروریستی سازمان مجاهدین را کنار هم بگذاریم، هیچ وجه اختلافی با عملکرد داعش در آن نخواهیم دید. همین رفتار را مریم رجوی در کشورهای اروپایی علیه منتقدان خود بکار گرفته است. دهها حمله سازمانیافته به اکسیون جداشدگان، مبین همین رفتار ضد تکاملی است که روزگاری مسعود رجوی آنرا به مخالفان خود در نظام جمهوری اسلامی نسبت می داد.


بهرحال، رقابت های انتخاباتی در اکثر شهرهای ایران با تنش هایی همراه بود که آسیب فراوانی به فضای روانی جامعه وارد کرد. مجاهدین خلق در تمام شهرها نامزدهای خود را معرفی کرده بودند که اکثریت قریب به اتفاق آنان عضو مجاهدین و برخی نیز با گرایش های لیبرالیستی بودند. از جمله برای شیراز «سعید شاهسوندی» و برای جهرم «نبی معظمی» انتخاب شده بودند. در تهران نیز افراد زیادی در لیست بودند که در صدر آنها «مسعود رجوی و همسرش اشرف ربیعی، موسی خیابانی، مهدی ابریشمچی، مریم قجرعضدانلو و عباس داوری که بعدها مسئول تبادل اطلاعات با استخبارات صدام شد» به چشم می خوردند.

در روز نخست شمارش آرا، مسعود رجوی و موسی خیابانی بیشتری آمار را به خود اختصاص دادند اما در ادامه شمارش، همگی نامزدهای معرفی شده مجاهدین به زیر حد نصاب لازم برای رفتن به مجلس تنزل یافتند و در نهایت از دور خارج شدند. اگرچه مجاهدین آنرا نشانگر تقلب در شمارش آرای مردم خواندند، ولی واقعیت این بود که آیت الله خمینی و رهبران حزب جمهوری اسلامی جذبه و نفوذی بیش از حد تصور مسعود رجوی در میان مردم جنوب شهر تهران داشتند و مجاهدین علیرغم محبوبیتی که همچنان در بین جوانان و دانش آموزان داشتند، جاذبه شان در بین مردم به اندازه ای نبود که توان رقابت با سایر نامزدها را داشته باشند.

مسعود هنگام مردود شدن برای نامزدی پست ریاست جمهوری چیزی برای ابراز مخالفت نداشت چون می دانست بلحاظ قانونی کسی که مخالف قانون اساسی بوده باشد نمی تواند در پستی قرار گیرد که باید حافظ و مجری همان قوانین باشد (البته اخیراً ادعا دارد که به دلیل مخالفت با «اصل ولایت فقیه» قانون اساسی به آن رأی نداده بود، تا از دلایل حقوقی آن بگریزد). با این وجود در رابطه با انتخابات مجلس، ادعای تقلب کرد تا از این طریق عدم محبوبیت کافی در بین اقشار مختلف مردم را لاپوشانی کند، هرچند ادعای او هم به جایی نرسید چون اختلاف آمار، بسیار بالاتر از آن بود که بتوان برچسب تقلب گسترده به آن زد. برای نمونه در بیشتر شهرستان ها، اختلاف آماری تا ده برابر هم می رسید که جایی برای مانور مجاهدین نمی گذاشت.

بدین ترتیب، سازمان مجاهدین به خاطر سیاست اشتباهی که مسعود در پیش گرفته بود، دومین شکست سیاسی خود را هم متحمل گردید. یعنی یکبار با دلایل قانونی و بار دوم با رأی مردم از دور خارج گردید. با اینکه مسعود از اشتباهات خود تحت عنوان پایبندی به اصول یاد می کرد، ولی وضعیت کنونی مجاهدین بهترین بیّنه است تا بپذیریم که وی به هیچ اصول اخلاقی پایبند نبوده است. کسی که حتی به خانواده اعضای خود رحم نمی کند و اعضای منتقد خود را در زندان و زیر شکنجه به قتل می رساند، و حتی در کشورهای اروپایی نیز پرنسیب ها را رعایت نمی کند و منتقدان را به صلّابه می کشد و در برابر چشم مردم فرانسه با چماق به آنان حمله می کند، نمی تواند به هیچ اصل اخلاقی، انسانی و دمکراتیک پایبند باشد.

حامد صرافپور

خروج از نسخه موبایل