آویختن به قبای مندرس رجوی ها، عاقبتی ندارد

از اولین روزی که سازمان به آلبانی تحمیل شد، ریزش، جدائی و فرار از مناسبات و تشکیلات شروع شد! اعضاء دیگر از فشارهای درون مناسبات و اجبارات برده ساز و شکست های پی در پی استراتژیک خسته شده بودند، تقریبا صد در صد نفرات باقیمانده با انواع بیماری های جسمی و روحی درگیر بوده و افسردگی کم آزارترین بیماری بود که افراد بدان دچار شده بودند!

خانم مریم رجوی، هر لحظه و هر ساعت یا خبر مرگ نفرات سالخورده ، پیر و فرتوت در مناسبات را می شنید، یا اخبار فرار و جدائی را !
در همین رابطه حتی ترددات اعضاء به شهر ممنوع شد و حتی گوشی های موبایل محدودی که دراختیار برخی فرماندهان قرار گرفته بود جمع آوری شد. معدود خانواده هائی که موفق شده بودند خود را به آلبانی رسانده و درخواست ملاقات بکنند، مورد حمله و هجوم وحشیانه ی مزدوران سازمان قرار گرفتند!

در طرف دیگر جداشدگان فرصت یافتند متشکل شده و جامعه ی جداشدگان در آلبانی شکل یافته و حرکات منسجمی نیز انجام شد. مریم رجوی حتی در برهه ای دستور داد ، بهر قیمت راه خروج از آلبانی را برای جداشدگان باز کنند تا آنان از دید و دسترس اعضای سازمان خارج شوند ، تا مبادا فیل کسی ، یاد هندوستان کند!

یکی دیگر از ترفند ها و حربه های سران سرکوبگر سازمان ، توطئه چینی و جاسوسی از جداشدگان بود. بدین ترتیب که از بین جداشدگان افراد ضعیف و ناآگاهی را پیدا کرد که حاضر بودند با سازمان همکاری کنند! از اهرم کمک مالی هم بخوبی، برای این نفرات استفاده کرد! حتی برخی کمک های معیشتی هم ، علاوه بر حقوق ناچیز ماهانه، به این افراد جداشده می داد تا هر چه بیشتر آنان را برای جاسوسی در بین جداشدگان به نفع سازمان ترغیب کند!

وزارت کشور آلبانی مصوب کرد که به اعضای سابق سازمان که اکنون جداشدند و خواهان زندگی در جامعه ی آزاد هستند، مجوز اقامت و کار بدهد، اما سازمان هم تمام تلاش خود را کرد که سنگ اندازی هائی در این مسیر انجام دهد. نیاز به کمک مادی ، بهترین حربه در دست رجوی ها بود که با روش های بسیار رذیلانه و پست ، انجام می شد و برخی جداشده ها را که هنوز خود را تعیین تکلیف کامل نکرده بودند، به سمت جاسوسی سوق داده و هر ماه با گرفتن رسیدهائی کتبی، مستمری ناچیزی کف دست آنها می انداخت تا برای سازمان خبرچینی کنند!

در این میان کسانی بودند که علیرغم جدائی ، تن به خواسته های سازمان می دادند و برای سازمان مزدوری کرده و جاسوس شدند.

درهمین رابطه دیروز دست نوشته ای اجباری از زبان یکی از جداشده ها بدین مضمون در سایت های کذاب رجوی ها منتشر کردند:

” به نام خدا
من سلطان مجدم، بیش از ۴ سال است که در آلبانی زندگی شخصی و مستقل خودم را دارم. از ابتدا هم هوادار سازمان بوده‌ام. چیزی را که از ابتدا شاهدش بودم… من سلطان مجدم در همین‌جا بار دیگر اعلام می‌کنم که به هواداریم به سازمان مجاهدین خلق ایران افتخار می‌کنم. نسبت به هر اشتباه و کوتاهی که داشتم عذرخواهی می‌کنم و با همه این خود فروختگان و مزدوران و عوامل رژیم و در ارتباط با جاسوسخانه رژیم مرزبندی دارم و اعلام می‌کنم که هرگونه فعالیت توسط این مزدوران را افشا می‌کنم… سلطان مجدم ۴ بهمن ۹۹

اما چند سئوال از این آقای سلطان مجدم؛

– اگر سازمان اینقدر خوب بود ، چرا همانجا نماندی و سراغ زندگی شخصی آمدی؟
– چه چیز در سازمان را نپذیرفتی که جدا شدی؟
– منظورتان از ” زندگی شخصی و مستقل خودم” دقیقا چیست ؟
– آیا این مستقل بودنت، ربطی به کمک های مالی که از سازمان می گیری ، دارد؟
– شما که خود را مفتخر به هواداری از سازمان می دانی ، عضویت که افتخارش از هواداری بیشتر بود، چرا همان ” عضو ” نماندی؟
– فعالیت توسط مزدوران را می خواهی افشاء کنی؟ ( آیا منظورت همان ادامه جاسوسی از جداشدگان است که سازمان به تو تکلیف کرده است)؟
– در این 4 سال که از سازمان جداشدی، آیا می دانی که همه به دید یک جاسوس و خبرچین به تو نگاه می کنند، آیا این باعث عذاب، سرافکندگی و شرمندگی ات نمی شود؟
– اطلاع داری که در لیست رجوی ها، تو یک “بریده مزدور” و “خائن” هستی؟
– راستی دیدگاه تو نسبت به انقلاب درونی در سازمان چیست؟
– سئوال آخر هم این که : آیا شب ها که سرت را روی بالش می گذاری ، آیا احساس نمی کنی که به خودت، به دوستانت ، به مردم کشورت خیانت می کنی؟

یا زنگی زنگ، یا رومی روم! چیزی در وسط این دو سر طیف وجود ندارد ، جز رذالت ، بدبختی و لجن!

توصیه ی من به امثال شما این است که : یا برگرد به داخل مناسبات و به همان بردگی خود ادامه بده و بدان افتخارکن! یا برای همیشه خودت را از این مزدوری نجات بده و سرت را بالا بگیر و شرافتمندانه زندگی کن و به جمع دوستان جداشده که به رجوی نه گفتند و در مقابل اجبارات برده ساز سازمان ایستادند و بهایش را نیز دادند، بپیوند . . .

فرید

خروج از نسخه موبایل