همکاری موساد و رجوی در اجرای نمایش های تروریستی علیه ایران

از 2.5 سال پیش تاکنون سازمان مجاهدین با همکاری موساد در حال پیشبرد پروژه ای است که در آن جمهوری اسلامی را به انجام اقدامات تروریستی در اروپا متهم و محکوم کنند. علت اصلی این نمایش، خشم و کینه مریم قجرعضدانلو از شکست سنگینی است که در اروپا متحمل گردید و فعالیت های سیاسی-اجتماعی او در فرانسه و کل اروپا با محدودیت شدید مواجه شد.

طبق این سناریوی مشترک، یک دیپلمات ایرانی نقشه بمبگذاری در محل سخنرانی مریم رجوی (ویپلنت) را در دستور خود داشته و برای این کار، یک زوج ایرانی به نام «نسیمه نعامی و امیر سعدونی» را اجیر کرده است. مدتی بعد مشخص شد که این دو نفر از هواداران نزدیک مجاهدین خلق بوده اند و در بسیاری از فعالیت های آنها طی چندین سال شرکت داشته اند.


سازمان مجاهدین که از ابتدای انقلاب پرونده صدها بمبگذاری، اعدام های خیابانی، پرتاب خمپاره به داخل اماکن عمومی و شکنجه مخالفان را در کارنامه دارد، ادعا می کند که این افراد با کمک دیپلمات جمهوری اسلامی، قصد داشتند در آخرین گردهمایی مریم رجوی که در آن تعدادی شخصیت آمریکایی و اروپایی نیز حضور داشتند مواد منفجره کار بگذارند!

در این نمایش کودکانه که موساد نیز نقش کلیدی ایفا کرد، بسیاری از مستندات و شواهد بر اساس مدارکی بود که سازمان مجاهدین و نهادهای وابسته به اسرائیل ارائه داده بودند. لابی های مجاهدین طی دوسال، تمام فعالیت خود را در این زمینه بکار گرفتند تا شخصیت های غربی بیشتری را با خود همراه سازند. واضح بود که این جریان از نزدیک شدن رابطه ایران و اروپا وحشت زده هستند و نمی خواهند مناسبات ایران و غرب رو به بهبود رود. بهترین سند نیز همزمانی این سناریو با دیدار مقامات ایران و اروپا بود.

به محض لو رفتن ارتباط «دو متهم» با مجاهدین و افشا شدن عکس آنان در کنار رهبران سازمان، فعالیت مریم رجوی برای لاپوشانی و واژگون جلوه دادن این رابطه نزدیک آغاز شد. نگاهی به اظهارات سعدونی که مجاهدین با آب و تاب انتشار داده اند نشان می دهد که این شخص ابتدا توسط مجاهدین بریف شده و آنگاه مطالبی را از حفظ کرده و به دادگاه ارائه داده است. نمایشنامه امیر سعدونی آنقدر کودکانه تدوین شده که هر انسان آشنا به مجاهدین متوجه تکراری بودن و مشابهت آن (در ادعاهای پیشین مجاهدین علیه دیگر منتقدان) می شود. سعدونی در بخشی از اظهارات خود می گوید:

(((در زمستان ۲۰۰۷ جواد اولین نفری که از وزارت اطلاعات با من تماس گرفت و گفت پدر نسیمه را به مرکز وزارت اطلاعات برده‌اند. اگر ما همکاری نکنیم، او را زندانی می‌کنند. آنها شماره تلفن بلژیکی مرا از پدر نسیمه گرفته بودند. معمولاً از طریق ایمیل با من تماس گرفته می‌شد. او همیشه با شماره تلفن بلژیکی من با شماره ناشناخته تماس می‌گرفت. نمی‌دانم “جواد” کجا بود.

در سال۲۰۱۲ دوره‌ای را در بندر آنتورپ کار می‌کردم که باعث شد کمتر به مأموریتهای وزارت اطلاعات بپردازم. احمدزاده از وزارت اطلاعات با من تماس گرفت و خاطرنشان کرد که من کمتر فعال هستم. از من خواسته شد که به ایران بیایم. به همراه نسیمه من دو یا سه هفته به ایران سفر کردیم و به آبادان رفتیم. احمدزاده از من خواست به اهواز بروم. برای گفتگو به یک خانه شخصی رفتیم. از من سؤال شد که چرا من شروع به کار کرده و در پیگیری مجاهدین فعالیت کمتری داشتم. از من خواسته شد که دوباره فعالتر بشوم. هزینه کامل سفرها را به ما می‌دادند.

من به آنها گفتم که یک قرارداد موقت در بندر دارم. قرارداد من در زمستان۲۰۱۲ منقضی می‌شد. آنها به من گفتند که پس از اتمام قراردادم با آنها تماس بگیرم. آنها بررسی خواهند کرد که آیا می‌توانند چیزی برایم ترتیب دهند. مدت کوتاهی بعد مجدداً از من خواسته شد که بار دیگر به ایران بیایم، این بار بدون نسیمه. این بار اجازه دیدار با خانواده خودم را نداشتم اما اجازه دیدار با خانواده نسیمه را داشتم. در سال۲۰۱۳ من به مدت ۱۰روز به ایران سفر کردم و نزد مادر زن و پدر زنم ماندم.

احمدزاده در اهواز مرا به یک خانه شخصی برد که با دفعه قبل فرق می‌کرد. محمد برای مدت کوتاهی رفت و با مرد دیگری آمد که خود را “حاجی” معرفی کرد. مقام بالاتری نسبت به محمد داشت. ما تا ساعت ۸ یا ۹شب صحبت کردیم. این مرد عصبانی بود که من در برخی از فعالیت‌های مجاهدین در بروکسل حضور نداشتم. او دقیقاً دنبال کرده بود که در چه جلساتی شرکت داشتم یا نداشتم. شب در همان خانه ماندم. روز بعد آنها گفتند که تصمیم خواهند گرفت چه زمانی می‌توانم به بلژیک برگردم. من اجازه نداشتم از این خانه خارج شوم و غذا به خانه می‌آوردند. در طول روز حاجی و محمد حضور داشتند. این یک آپارتمان بزرگ بود و مجبور شدم چهار روز در آن خانه بمانم. آنها با کتاب و دی وی دی در مورد مجاهدین سعی داشتند مرا متقاعد کنند که مجاهدین بد هستند.

تمام هزینه سفر به ایران توسط سرویسهای اطلاعاتی ایران پرداخته شد. اواخر سال۲۰۱۳ محمد تماس گرفت. او گفت برای خدماتی که برای اطلاعات ایران ارائه می‌دهم حقوق دریافت خواهم کرد. قرار شد پول به یک حساب ایرانی واریز شود یا به پدر نسیمه داده شود تا او پول را به افرادی که به بلژیک سفر می‌کنند به‌صورت نقد منتقل کند. به درخواست من، این پول همیشه به‌صورت نقدی به پدر نسیمه پرداخت می‌شد. چند بار پول از طریق دوستانی که از ایران به اینجا سفر می‌کردند نقد به ما منتقل شد. محمد در ۲۰۱۵ به من گفت که دیگر رابط من نیست، کسی از داخل اروپا با من تماس خواهد گرفت.

در اوت ۲۰۱۵ دانیل از طریق تلفن با من تماس گرفت. او به من گفت همراه با نسیمه به مونیخ بروم. دانیل همیشه محل قرار ملاقات را تعیین می‌کرد. در مرکز مونیخ در یک قهوه‌خانه مراکشی ملاقات کردیم. او ایمیل خودش را به من داد و قبل از رفتن او ۴۰۰۰ یورو پول به من داد. از طریق اس.ام.اس نیز ارتباط متقابل ما با دانیل برقرار بود. دانیل هر ۸ماه یکبار شماره‌اش را تغییر می‌داد. اما او همیشه از شماره تلفن اتریشی استفاده می‌کرد…

در لوکزامبورگ من ۵۰۰۰ یورو برای یک ماشین دیگر دریافت کردم. و ۱۷۰۰۰ یورو برای نیم سال کار کردن برای دانیل دریافت کردم… از حرفهای وکیل نسیمه متوجه شدم که دولت ایران با خانواده نسیمه در ایران تماس گرفته و گفته‌اند ما دو نفر باید اظهاراتمان را مطابقت بدهیم و اعلام کنیم که ما برای مجاهدین کار می‌کردیم و نه برای وزارت اطلاعات، تا دانیل آزاد شود. دولت ایران در این صورت از لحاظ اقتصادی از ما حمایت خواهد کرد.)))
«پایان نقل قول»


با توجه به مدارک ارائه شده توسط مجاهدین، برجسته ترین موضوع آن، گذرنامه ایرانی این زوج است. اما مجاهدین هیچ توضیحی نمی دهند که ارتباط ایرانی بودن پاس با وصل بودن این دو به وزارت اطلاعات چیست؟!. در اعترافات سعدونی چند نکته قابل ذکر است:

1) برخلاف بی دانشی «از جهان بی خبر ماندگان آلبانی نشین»، همگان می دانند «قریب به اتفاق» ایرانیانی که پس از دهه 80 از ایران خارج و در غرب ساکن شدند، دارای پاسپورت ایرانی اند. حتی اگر از بیشتر مجریان شبکه های فارسی زبان هم سوال شود، اکثر آنها گذرنامه ایرانی دارند. لذا این مغلطه کاری جز اعضای نگونبخت مجاهدین را نمی تواند فریب دهد. البته امیر سعدونی و نسیمه نعامی هم قربانی مجاهدین هستند و حتی اگر امروز و فردا پنهانی با هویت جدید در جای دیگر زندگی نکنند، شاید چند سال دیگر با دریافت دستمزد مناسب از سازندگان این نمایش، تبرئه شوند به زندگی خود بازگردند.

2) اگر این افراد تابعیت و پاس بلژیکی داشته اند، چرا با گذرنامه بلژیکی خود به ایران سفر نکرده اند؟ آیا به قصد فریب با پاس ایرانی مستقیم از اروپا به ایران پریده اند که نهادهای امنیتی اروپا را فریب دهند؟ در اینصورت آیا دستگاه امنیتی اروپا تا به این حد ضعیف و بی تجربه است که اتباع خود را با پاس ایرانی نشناسد؟ اصلاً چرا مستقیم از اروپا به ایران؟ آیا اگر هدف امنیتی داشتند، نمی توانستند از چند کشور عبور کنند تا به ایران برسند؟

3) مگر مجاهدین بارها نگفته اند که تمام کارمندان سفارتخانه های ایران از اعضای وزارت اطلاعات و سپاه قدس هستند؟ پس چرا این دو نفر برای توجیه کارهایشان مجبور بودند جلوی چشم همگان به ایران تردد کنند؟ آیا در همان کشورهای اروپایی چند مأمور وزارت اطلاعات نبود که اینها را توجیه کند و لازم بود با پاس ایرانی مستقیم به ایران بروند و بازگردند تا همه دستگاه های امنیتی شک کنند؟

4) چرا کسانی که تبعه بلژیک هستند و کاسبی خود را دارند و می توانند از مجاهدین هم کمک های مالی خوبی دریافت کنند، باید خطر بزرگ انجام یک عمل تروریستی را به جان بخرند تا (آنگونه که رجوی ادعا کرده) چند هزار یورو کمک مالی دریافت کنند؟ کدام انسان بالغی بخاطر 17000 یورو یا 4000 و 5000 یورو که در این متن آمده حاضر می شود یک عمل تروریستی به آن ابعاد که در آن دهها آمریکایی و اروپایی کشته شوند را به جان بخرد؟ آیا با دستمزدی معادل حقوق یکماه یک دکتر، کسی دست به بمبگذاری می زند و کل آینده خود را در خطر می اندازد، آنهم بخاطر بازداشت اقوام اش؟

5) آیا همزمان با سفر رئیس جمهور ایران برای مذاکره و ایجاد رابطه بهتر با کشورهای اروپایی، یک دیپلمات ایرانی (با کمک دو ایرانی دیگر) نقشه ترور دهها مقام آمریکایی و یا شهروند اروپایی را به اجرا می گذارد؟ آیا چنین سناریوی حقیرانه و بلاهت وار جز توسط کسانی نوشته شده که از این رابطه زیان می کنند؟ و چه کسی جز رجوی، سعودی و اسرائیل از آن زیانمند می شوند؟

6) در بدترین حالت، آیا اگر جمهوری اسلامی چنین برنامه ای داشت، نمی توانست از طریق اتباع اروپایی و نهادهای مافیایی آنرا به انجام برساند که خودش در مظان اتهام قرار نگیرد؟

7) آیا اگر جمهوری اسلامی با ترفندِ تهدید کردن پدر نسیمه می تواند این دو نفر را وادار به انجام عمل تروریستی کند، چرا برای بازگردانیدن کارمندان شبکه های جاسوسی فارسی زبان از آن استفاده نمی کند؟

8) و بالاخره، چطور امکان دارد یک نظام با آنهمه تجربه در امور ضدتروریسم (و مبارزه با مقتدرترین گروه های تروریستی در خاورمیانه) دو زن و مرد بی تجربه را به این کار مهم اختصاص دهد؟

واقعیت این است که دشمنان ایران و یا مجاهدین خلق و سایر جریانات برانداز وابسته به «سعودی – موساد – سیا» در ساقط کردن جمهوری اسلامی از طریق جنگ نظامی و سیاسی به استیصال رسیده اند، لذا چاره ای برایشان نمانده که از روش های حقیرانه مثل ترور دانشمندان و سرداران ایرانی استفاده کنند و در کنار آن به دسیسه های دیگری چون اتهامات تروریستی دست بزنند. به همین علت است که می بینیم مریم رجوی و چند دوجین از لابی های آمریکایی-اروپایی اش، با این سناریو به رقص و پایکوبی مشغول شده اند. اگر کسی به درستی می خواهد به حقیقت برسد، باید تروریست ها را در همان لیستی پیدا کند که با مریم رجوی دمخور و پایه اصلی گردهمایی ها و کنفرانس های او هستند. آنهایند که مدام با همکاری سازمان مجاهدین به دسیسه چینی علیه ایران مشغول هستند.

بر ایرانیان است که به هوشیاری خود بیفزایند و هرچه بیشتر چهره این جریانات ضدایرانی را افشا کنند و مراقب انواع دسیسه ها چه در داخل ایران و یا در خارج آن باشند. یقیناً مریم رجوی از این نمایش حقیرانه نیز طرفی نخواهد بست و با گذر زمان باید پاسخگوی انبوه معضلاتی باشد که گریبان «قرارگاه سالخوردگان» مجاهد را خواهد گرفت. امروزه بزرگترین دشمن فرقه مجاهدین، نیروهای بی دنباله آن هستند که با مرگ تدریجی مواجه هستند و مدام ریزش آنها بیشتر می شود و تنها چشم امید شان بروز یک معجزه است. معجزه ای که طبیعتاً رخ نخواهد داد.

حامد صرافپور

خروج از نسخه موبایل