خانواده، بزرگترین و پابرجاترین مشکل تشکیلات مجاهدین خلق

اهمیت خانواده به عنوان بنیادین‌ترین نهاد اجتماعی بر همگان روشن است. درباره این مهم پژوهش های فراوان شده و ازجنبه های گوناگون به خانواده و کارکرد آن در اجتماع پرداخته شده است. با این وجود، برای تشکیلات مجاهدین خلق، خانواده همواره نوعی دردسر و مخل نظم تشکیلاتی تلقی می‌شود.

مرحوم هادی شمس حائری عضو سابق مجاهدین خلق در کتابی که پس از جدایی‌اش از تشکیلات در سال 1370، نوشت، از «انحراف اساسی در ایدئولوژی اولیه سازمان و نادیده گرفتن خواست مردم» در زمان رهبریت مسعود رجوی می‌گوید. وی در بخشی از کتاب (صفحات 98 تا 120) به پیچیدگی‌های مسئله خانواده در تشکیلات مجاهدین خلق و آسیب‌هایی که شخص مسعود رجوی به نهاد خانواده وارد کرد، می‌پردازد.

کتاب بن بست انحراف نوشته شمس حائری

نویسنده کتاب با ارائه مقدمه‌ای در خصوص نهاد خانواده، کارکردهای آن در نظام اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و ایدئولوژیک جامعه به نقد رویکرد مسعود رجوی در مواجهه با نهاد خانواده می‌پردازد:

«بر حسب تصادف واتفاق دربین سازمان‌های سیاسی در ایران، سازمان مجاهدین با وسعتی نه چندان کم با مقوله ای به نام خانواده سروکار پیدا کرده و تعداد و کثرت خانواده‌ها در این جا ترکیبی به وجود آورده است که اکثر مناسبات از آن تاثیر پذیرفته‌اند. به همین دلیل برخورد با آن و حل مسائل آن از پیچیدگی وظرافت بیشتری نسبت به سایر خانواد‌ه ها در بیرون برخوردار است. البته هر پدیده‌ای با سایر پدیده های دیگر هم تصادم و تضاد دارد و هم وحدت و اشتراك. اما وجوه تضاد خانواده برای پیشبرد اغراض جاه طلبانه رجوی در تشكیلات مانعی جدی به وجود آورده بود و بایستی آن را از سر راه برمی‌داشت.»

چنانچه شمس حائری می نویسد و در مشاهدات دیگر اعضای جدا شده از مجاهدین خلق نیز به کرات به آن اشاره شده است، خانواده برای تشکیلات مشکل بزرگی محسوب می‌شود. در زمانه‌ای که نویسنده در تشکیلات حضور داشت خانواده، چنان که او می نویسد، به طور طبیعی به «محفل» تبدیل شده بود و برای فرماندهان تشکیلاتی قابل کنترل و نظارت نبود چراکه خانواده ها یک روز در آخر هر هفته اجازه داشتند در محلی به نام اسکان بدون حضور عضو ارشد، با یکدیگر ملاقات کنند. به باور شمس حائری، «خانواده‌هایی که در تشکیلات ازدواج کرده بودند بیشتر مهار کردنی بودند زیرا در جریان نوع ازدواج ها آنچه اصلا وجود نداشت عشق و عاطفه همسری بود و اکثر آن ها ازدواج های اجباری و مصلحتی به شمار می‌رفتند و هر وقت می‌خواستند آن ها را از هم جدا می‌کردند.»

صرف نظر از اینکه حتی ازدواج‌های اجباری تشکیلاتی هم نقض حقوق انسانی اعضای مجاهدین خلق است اما پر واضح است که بیشترین آسیب‌ها به خانواده‌های واقعی در تشکیلات وارد می‌شد. به نوشته شمس حائری «خانواده های قدیمی تر که از قبل با هم ازدواج کرده بودند و به ویژه دارای بچه هم بودند پیوندهای قویتری داشتند و ساعات بیشتری را با هم می‌گذراندند، طبیعی بود که این نوع خانواده‌ها دردسرهای بیشتری داشته و کمتر قابل کنترل بودند.»

به نوشته شمس حائری علت مخالفت سران تشکیلات با کانون خانواده این بود که مسعود رجوی آن را «کانون فساد» می‌دانست و «یک بار گفته بود که خانواده مایه نگرانی تشکیلات ماست و باید از بین برود». او در ادامه می نویسد که «رجوی عمدا برای ویران کردن خانواده به پا خاست و نیت خود را برآورده ساخت».

از این رو سازمان عزم خود را برای انحلال خانواده‌ها در تشکیلات جزم کرد. سلسله اقداماتی برای متلاشی کردن نهاد خانواده پیش گرفته شد که زیر عنوان «انقلاب ایدئولوژیک» انجام شد. شمس حائری این اقدامات را مفصلا شرح می‌دهد که در زیر تنها بخش‌هایی از آن آورده شده است: « زنان و شوهران تشویق شده بودند که از یکدیگر گزارش نویسی و جاسوسی کنند و حتی مسائل جنسی خود را به مسئولان اطلاع دهند…زن ها به بهانه بالا کشیدن و همطراز شدن به مردان و کسب حقوق به اصطلاح برابر آن قدر دریده و بی ادب شده بودند که که به شوهرانشان هر چه دلشان میخواست می‌گفتند. مردان آنقدر بی عاطفه و سخت دل شده بودند که با زنان با خشونت رفتار می‌کردند، بچه ها در این وسط قربانی شده بودند.»

در ادامه این رویکرد سازمان بود که اگر شخصی از سازمان جدا می‌شد، همسرش فرد خارج شده را مرتد می‌دانست و صیغه طلاق خود به خود جاری می‌شد. بتدریج، در مناسبات زندگی خانواده‌ها تا پیش از اجرایی شدن طلاق های اجباری، سنگ بنای تلاشی خانواده ها گذاشته شد. حائری به خاطر می آورد که «زنی به نام مریم، همسر محسن، چند ماهی بود که به خانه نمی آمد. پدر دو بچه را از مدرسه تحویل میگرفت و کارهایشان را انجام می‌داد و صبح شنبه هم آنها را به مدرسه تحویل می‌داد. وقتی از او سوال کرد که چرا به خانه نمی‌آیی، گفته بود که من انقلاب کرده‌ام و نمیتوانم خانه بیایم.»

فضای کینه و دشمنی، جاسوسی و گزارش نویسی علیه همسران در تشکیلات چنان شدت گرفت که به باور شمس حائری «افراد از هر چه خانه و خانواده و دوست و همصحبت بیزار شده بودند و ترجیح می‌دادند تنها باشند و با کسی صحبت نکنند». از همین جمله به نظر میرسد که تلاشی خانواده به فروپاشی و از هم گسیختگی روانی اعضا در تشکیلات مجاهدین خلق انجامید.

فروپاشی روانی اعضای تشکیلاتی که در انزوای بیابان های عراق نگه داشته شده بودند، به مسعود و مریم رجوی کمک کرد که در گام های بعدی موفق‌تر عمل کنند و سیطره خود برای کنترل ذهن افراد و رهبری مطلق خود را گسترده تر کنند چنانکه بعدها کودکان را از خانواده ها جدا کردند. همچنین، فضای کار اجباری را به شدت جنسیت زده کردند به طوری که نهایتا مسعود رجوی موفق شد تعداد زیادی از زنان عضو شورای رهبری را به عقد خود درآورد و با آن ها رابطه جنسی داشته باشد.

قربانیان این خانواده‌ها نه تنها زن و شوهرها بلکه صدها کودکی بوده‌اند که تا امروز که بیش از دو دهه از انتشار کتاب حائری گذشته است رنج های ناشی از آن را تحمل می‌کنند. خانواده چهار نفره شمس حائری در شمار همین قربانیان هستند. هادی شمس حائری و مهین نظری دو فرزند به نام های امیر و نصرت داشتند.

امیر از نوجوانی تا 34 سالگی که در کمپ اشرف، در سال 1393 کشته شد، در حصارهای تشکیلات مجاهدین خلق بسر می‌برد. مهین نظری پس از طلاق‌های تشکیلاتی و جدایی هادی از تشکیلات راه دشمنی با همسر سابقش را در پیش گرفت. هادی شمس حائری تا پیش از مرگ زودهنگامش در کشور هلند بر اثر بیماری سرطان، در سال 1391، علیرغم همه تلا‌ش‌هایش موفق به دیدار با فرزندانش نشد. نصرت، دختر این خانواده، در اوج جوانی کماکان مانند بسیاری دیگر از اعضا، در کمپ مجاهدین خلق در آلبانی گرفتار است و مطابق مقررات مجاهدین خلق در حالی که با مادر در یک پایگاه ساکن هستند اما ارتباطی با یکدیگر ندارند.

امروز با گذشت نزدیک به سه دهه از زمانی که مرحوم شمس حائری کتاب خود را نوشت، سران تشکیلات مجاهدین خلق کماکان بر گسسته نگه داشتن خانواده‌ها و پاشیدن بذر کینه در دل اعضا علیه خانواده‌هایشان اهتمام می ورزند. در حقیقت از این راه تلاش می‌کنند ادامه بقای تشکیلات را ممکن کنند.

در مقابل، خانواده‌های اعضای مجاهدین خلق در بیرون از تشکیلات نیز همه تلاش خود را به کار بسته‌اند که به هر نحوی، بند های مهر و عاطفه با عزیزانشان در قرارگاه مجاهدین خلق را حفظ کنند حتی اگر بسیار ناممکن به نظر برسد. همچنین، وظیفه انسانی و اجتماعی سازمان‌های حقوق بشری و مقامات دولت آلبانی است که خانواده‌ها را در این راه یاری کنند.
مزدا پارسی

خروج از نسخه موبایل