نقش نشست های موسوم به کمیته های انقلاب در لیبرتی چه بود؟

از سال ۱۳۹۲ بدنبال جابجایی از اشرف به لیبرتی یک نشست به سلسله نشستهای روزانه داخل تشکیلات موسوم به «نشست کمیته های انقلاب» اضافه شد. این نشستها در کنار نشست روزانه عملیات جاری و نیز نشست های هفتگی برای بیان لحظات ذهنی اضافه گردید.

در واقع نشست کمیته یک مکانیزم کنترلی سازمان برای مشخص نمودن نقطه مختصات هر عضو سازمان بود وهیچ هدفی بجز ارائه یک گزارش از فضای درونی تشکیلات نداشت.

در واقع مسئولین سازمان می خواستند براساس آنچه نفرات در داخل این نشستهای جمعی مطرح می کنند به زاویه های خطی و سیاسی و مشکلات ذهنی پی برده و نسبت به آن کنترل و اشراف داشته باشند.

این نشستها در اوایل لایه ای و بعد بصورت یگانی برگزار می گردید. زمانی که نشستها بصورت لایه ای بود از آنجا که فرد مشخصی نمی توانست مسئول باشد مطرح شد که نشست ها بصورت چرخشی اداره شود.

در این وضعیت چون اغلب نفرات حاضر در این ترکیبها با هم بنوعی احساس مشترک و تفاهم داشتند لذا سر و ته نشستها در یک توافق جمعی بسته شده و یک گزارش آبکی نیز داده می شد. گاها حتی در ترکیبهای نزدیکتر بهم که میزان تفاهم بالایی بینشان بود افراد بحثها را به سخره گرفته و بصورت محفلی نشست را برگزار کرده وبرای اینکه مسئولین متوجه نشوند یک گزارش سرهم بندی شده به بالا می دادند تا رفع تکلیف کنند.

خیلی از مسئولین مطرح می کردند که ما از گزارشات کمیته شما سر در نمی آوریم از اینرو مجبور می شدند گاها این نشستها را در حضور مسئولین بالا برگزار نمایند و آنها کنترل و چک کنند. معمولا هیچ ضابطه و چارچوبی در این نشستها نبود و هر کس از هر دری می گفت. بعد از یک پروسه کوتاه که بی محتوا بودن این نشستها عیان شد برای فرمه کردن آنها گفتند هر نشست باید یک دبیرخانه و یک مدیر اجرایی و یک کاتب داشته باشد.

اغلب نفرات برای اینکه خودشان را از مخمصه نشست های کمیته خلاص کنند از پذیرش عنوان مدیر سرباز زده و خواهان این بودند بصورت ثابت کاتب باشند که نه مجبور باشند حرفی بزنند و نه سر حرفهای بقیه موضعی بگیرند.

در ادامه هم وقتی دیدند با این ترکیبها عملا نشستهای کمیته به رکود و بن بست رسیده است مجبور شدند نشستها را بصورت یگانی برگزار کنند.

هر نشست با حضور و مسئولیت یگان یا ارگان مربوطه برگزار می گردید که خودش ناقض مفهوم کمیته می شد چرا که کمیته وقتی معنی می یافت که یک مجموعه دور از مرکزیت بتوانند حیطه ای برای کار و تصمیم گیری داشته باشند ولی به این شکل عملا نقض می شد .

محتوای واقعی این نشستها در واقع همان تفتیش عقاید به شیوه جدید بود. در آغاز گفته می شد این نشستها فقط برای صفر صفر تناقضات روزانه افراد در کار و مسئولیت است تا افراد با انرژی بیشتری به کارشان و به تعهداتشان برسند ولی درعمل تنها هدفی که نبود کار و مسئولیت بود. چرا که این کمیته ها هیچ کارآیی اجرایی نداشتند و هژمونی بصورت کامل در کنترل زنان بود که در راس همه امور گذاشته شده بودند و کسی بدون اجازه آنها قدرت هیچ کاری را نداشت و هدف از برگزاری این کمیته ها اشراف مسئولین به ذهن افراد داخل مناسبات بود.

این نشستها در مقاطعی بیشتر پر رنگ و برجسته می گردید که نشستهای عمومی بزرگ گذاشته می شد و همه افراد ملزم به بیان مختصات خود و لحظاتشان نسبت به موضوعات نشست عمومی بودند.

نشست های عمومی عمدتا توسط رهبری سازمان گذاشته می شد. در این نشستها اصلی ترین موضوعات خطی و سیاسی و تشکیلاتی در آنها مطرح می گردید. در چنین فضایی برای اینکه سوالات و تردیدها و زاویه های افراد دست مسئولین و رهبری سازمان برسد برگزاری این نشستها را در بوق و کرنا می کردند و گفته می شد شرکت نکردن در این نشستهای کمیته مرز سرخ است.

در مواردی حتی عدم شرکت در کمیته به برخورد جمعی و یا اخراج از مناسبات تشکیلاتی منجر می شد در حالیکه روزهای اول گفته می شد شرکت در این نشستها اختیاری است واجباری نیست ولی بهتر است شرکت کنید !!!

اما در عمل آنچه بیشتر بارز و روشن شد دروغ و کذب بودن دعاوی سازمان بود . چون نه اختیاری بودن شرکت در آن رعایت شد و نه موضوعی در این نشستها حل و فصل می گردید و صرفا یک ابزار تشکیلاتی برای اسکن ایدئولوژیک و تفتیش عقاید اعضای سازمان و به کنترل در آوردن فکر واندیشه افراد آن بود.

توضیحات: علی اکبر اویسی اهل شهر ارومیه است. وی از اعضای باسابقه مجاهدین بوده که بعد از انتقال به آلبانی از این گروه جدا گردید. وی هم اکنون در کشور سوئیس به همراه همسر و فرزندش زنگی می کند.

نویسنده: علی اکبر اویسی عضو پیشین مجاهدین – سوئیس

خروج از نسخه موبایل