آیا قناعت به انتشار یک پیام کوتاه مربوط به 38 سال پیش عجیب نیست؟

دربرخی از رسانه های باند رجوی، پیام کوتاه ۱۴اسفند ۱۳۶۱ مسعود رجوی که بمناسبت روز جهانی زن صادر شده بوده، درج گردیده است.

این درحالی است که پیام مریم رجوی دراین خصوص مفصل تر است و بموقع خود ( در 16 اسفند 1399) صادر شده و این مسئله ، بیجا و شبهه برانگیز بنظر میرسد.

اگر مسعود هیچ پیامی صادر نمیکرد، میشد که درج پیام تاریخ گذشته ی او را امری طبیعی تلقی کرده وگفت که مثل سایر مناسبت ها، او ساکت بودن را پیشه کرده وازاین رو پیامی بمناسبت 8 مارس ( روز جهانی زن) منتشر نکرده و مریدان گرداننده ی رسانه های او مجبور به بازانتشار پیام کوتاه 38سال پیش او شده اند.

اما مسئله این است که او درباره ی هر رویداد پیام صادر میکند و سکوت امسال اش درباره ی روز جهانی زن ، امری عادی تلقی نمیشود.

آیا این سکوت بمعنی این است که مسئله ی زنان و رفتار تجاوزکارانه ی به عنف او با زنان تشکیلات سازمان استحاله یافته ی مجاهدین پاشنه ی آشیل او بوده وترسیده که با حرف زدن دراین مورد ، سیل انتقادها وافشاگری ها را متوجه خود سازد ؟

یا اینکه سیاست جدید این فرقه که ارتباطاتش را با هارترین جناح های حکومتی آمریکا بیشتر کرده ، حکم میکند که نام مسعود بطور تدریجی حذف شود؟

و یا مسعود واقعا تلف شده ودیگر نمیتوان پیام های نیابتی پرتعداد ازاو منتشر نمود؟

درهر صورت ، درپیام 14اسفند1361مسعود رجوی چنین گفته شده است :

” انسان تا آنجا از قید و بندها و اجبارات مختلف اجتماعی آزاد می‌شود که بر ضد آنها مبارزه می‌کند. زنان ایران به همت افتخارات تحسین‌انگیز مبارزاتی شان عصر جدید رهایی خود را باز گشوده‌اند . در ایران دموکراتیک فردا زنان ایران با برخورداری از حقوق اجتماعی و سیاسی برابر با مردان سازندگی و پیشرفت اقتصادی و فرهنگی را آغاز خواهند نمود”.

پس تمام اقدامات مسعود رجوی بعد از سال 1362و برنامه ریزی اش برای حذف کمیته ی مرکزی سازمان وغیر قابل پاسخگو کردن خود ، ایجاد این قید وبندها وفعال مایشائی خودش نبوده است؟

یعنی او بجای مبارزه با قید وبند اجتماعی ، قید وبندهای بیشتری درتشکیلات فراهم نساخت که بموجب آن مردان وزنان تحت زعامتش ، ازداشتن خانواده وحق رای انتخاب کردن وشدن ، عملا به پیچ ومهره های ماشین تئوری بافی های ضد بشری او تبدیل گردند؟

آیا زن ومرد بی همسر ، با اجرای فرامین رجوی بی پشت و پناه تر ازگذشته نشده و ضعف ناشی از تنها ماندن ، آنها را وادار نساخت که گوش به فرمان مطلق رجوی باشند؟

ما میدانیم که زنان وشوهرانی بودند که با اعلام وفاداری بهم ، موفق به شکستن زنجیرهای اسارت رجوی شده واز تشکیلاتی که بطور تدریجی مناسبات برده داری ومرد سالاری درآن رواج می یافت را ترک کرده وبه زندگی انسانی خود برگشتند واین مسئله درمورد کسانی که با توپ وتشر رجوی ازهمدیگر جدا شدند، تقریبا اتفاق نیافتاد.

من صحبت از مرد سالاری کردم و رجوی ها ممکن است که برمن خرده بگیرند که زمانی که همه ی مردان از صفوف رهبری رانده شدند و چند صد زن عضو شورای رهبری شدند ، صحبت از مرد سالاری منصفانه نیست!

اما جواب ساده ی من این است که این زنان تبدیل به رهبر؟! شده مطیع بی چون وچرای چه کسی شدند؟

غیر از رجوی که مرد بود ولی صفت مردانگی نداشت؟!

درزمانی که این شورای رهبری قادر به اخذ هیچ تصمیمی نبود وتنها منویات کثیف رجوی را اجرا میکرد ، چگونه میتوان بدان شورای رهبری نام گذاشت .

شورای رهبری باید قدرتی درحد عزل ونصب رهبر داشته باشد که ابدا زنان دور و بر رجوی چنین حقی رانداشتند و کوچکترین اشاره به داشتن چنین حقی ، مرگ دلخراشی را نصیب چنین اظهار نظر کننده میکرد.

البته این زنان پوشالی بودن این قدرت را میدانستند وپا ازگلیم محدود وتشریفاتی خود بیرون نکرده ودرکنار تحمل تحقیرهای مراسم رقص رهائی ومعاشرت های هزار ویک شب گونه با رجوی ، جان خود را حفظ کردند.

حفظ کردنی که قیمت گزافی برایشان داشت.

چرا که خصوصیات انسانی خود را فدا کرده وچیزی بنام امر ونهی به بردگان رجوی وداشتن زندگی مرفه تراز این برده مردان ( مردانی که تعدادی ازآنها در زمانی همردیف خود مسعود بودند) بدست آوردند والبته عنوان پر طمطراقی هم درکنار آن!!

آیا زنان ایرانی آرزوی داشتن چنین زندگانی نکبت بار- زندگانی شبیه زنان حرمسرای شاهان درکیفیت ده ها بار نازلتر – دارند وحاضرند بقیمت انجام آن کارها وسرکوب وتحقیر کردن شوهرانشان چنین زندگی نکبت بار با ظاهری پرطمطراق پوشالی داشته باشند؟

بقیه ی حرف های مسعود شعر وشعار است و ارزش نقد شدن را ندارند ومنهم درست بخاطر آن ورعایت حال خواننده ی این یادداشت کوتاهم ، سخنم را به پایان میرسانم.
وحید

خروج از نسخه موبایل