افشای شیوه های فریب فرقه رجوی در جذب کانون های به اصطلاح شورشی – قسمت پنجم

افشای شیوه های فریب فرقه رجوی در جذب کانون های به اصطلاح شورشی- قسمت چهارم

در قسمت های قبلی توضیح دادم که من مدت 25 سال در جستجوی مادرم بدون کمترین شناخت و آگاهی نسبت به ماهیت این فرقه در فضای مجازی بودم. من از ابتدای دوران کودکی که پدر ومادرم مرا ترک و به مجاهدین پیوسته بودند، آنها را ندیده وحتی هیچ عکسی از آنها نداشتم تا اینکه یک روز حین جستجو در فضای مجازی با یکی از زنان که بعدا فهمیدم از اعضای فرقه مجاهدین بوده و در فضای مجازی بدنبال جذب نیرو برای آنهاست اشنا شدم.

او از همان ابتدا تلاش کرد با سواستفاده از علاقه من به مادرم، مرا جذب کند. بهرحال این زن برای جلب بیشتر من به سازمان ارتباط مرا با مادرم برقرار کرد و بعد ازآن تماس او نامه ای برایم فرستاد که تمامی محتوای نامه اش همه شورشی و تحریک کننده بود تا احساسی و عاطفی ؟ البته من در آن روز اگر چه بابت اینکه چرا بعد از 26 سال دوری به جای محبت مادرانه باید راجع به ازادی ایران و شورش با من صحبت کند؟! ناراحت شدم اما با این وجود خودم را به کلمه دختر نازنینم که از زبان او شنیدم تسکین داده و راضی کردم .

اما ازآن روز همه ی زندگی من به هم ریخت، شاغل بودم و از طرفی در خانواده ای سنتی زندگی میکردم که بی دلیل و یا هر ساعتی نمیشد تنهایی بیرون بروم و کارهایی که زهره از من میخواست را انجام دهم. زهره مدام به من فشار میآورد و میگفت مادرت منتظر دیدن فعالیت های توست‌ و باید شجاع باشی و مادرت را در این راه سربلند کنی. من در دانشگاه و یا در خانه به بهانه های مختلف مدام گوشی دستم بود. زهره آرامشم رو گرفته بود و خانواده ام به نشستن من در اتاق و کار کردن با گوشی معترض بودند رابطه ام با مادر و خواهرم که در واقع زن عمو و دخترعمویم بودند بهم ریخته بود.

زهره هر روز بحث های مجاهدین و ایدئولوژی هاشون رو برای من توضیح میداد یا ویدئو و فایل های صوتی زیادی را برایم میفرستاد و میگفت همه رو ببین و نظرت رو کامل بنویس و بعد خودش ساعت ها برایم توضیح می داد و بعد تاکید می کرد که جز خودش از هیچ منبع دیگری درمورد مجاهدین تحقیق نکنم. وی در ادامه از من میخواست تا از دوستانم و فامیل و خانواده نفرات دیگری رو برای تشکیل کانون شورشی معرفی کنم. او از من می پرسید با کی زندگی میکنم و حتی از من خواست که خواهرم رو هم به طریقی با او آشنا کنم. اما چون من میدونستم خواهرم اصلا و ابدا اعتقاد و اعتمادی به هیچ اپوزیسیونی ندارد و اصلا اهل این حرف ها نیست و درواقع فریب نمی خورد این خواسته زهره را قبول نکردم .

درارتباط های بعدی زهره مدام به من فشار می آورد و میگفت از دوستانت کسانیکه همیشه شاکی از وضع کشور هستن رو معرفی کن. یکبار به زهره گفتم من میبینم که حتی منتقدان هم همیشه در اینستاگرام مطالبی علیه رجوی و مجاهدین منتشر میکنند که او عصبانی شد و در پاسخ به من گفت دلیلش این است که آنها مجاهدین رو از طریق جمهوری اسلامی میشناسن.‌ درادامه به وی گفتم اتفاقا آنها همه آدم های تحصیل کرده و اهل مطالعه هستن و کتاب و تاریخ رو خوندن و حتی گفتم که دقیقا یکی از دوستانم یک ویدئو از توافق رجوی و صدام رو منتشر کرده بود. حتی یادمه همون ویدئو رو برای زهره فرستادم و گفتم این فیلم نه فتوشاپه و نه تبلیغات جمهوری اسلامی است و من بارها و بارها راجع به چرایی این توافق که ازدیدگاه من کار درستی نبود سئوال کرده بودم! اتفاقا به مادرم هم در یک صحبت تلفنی گفته بودم همدستی مجاهدین با عراق در جنگ علیه ایران که شما ادعای آباد کردنش دارید ویا کشتن جوانان و سربازان وطن که درمقابل دشمن متجاوزمی جنگند جای هیچ توجیهی رو باقی نمیگذاره! اما نمی دانم که چرا باز فریب حرف های زهره را می خوردم .

کانون به اصطلاح شورشی شماره 470
ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل