محرومیت از یک ارتباط ساده

دومین نامه خانم لیلا صمدی نامزد آقای اکبر خسروی فرد مستقر در قرارگاه اشرف اشاره صریحی به ذهن بیمار و زشت سردمداران دارودسته تروریست رجوی است. رهبری فرقه رجوی امکان پاسخ به اولین نامه خانم لیلا صمدی و یا حداقل یک تماس تلفنی چند دقیقه ای را به اکبر خسروی نداد. دومین نامه خانم لیلا صمدی بیانگر اوج حماقت مسئولین قرارگاه اشرف و سردی آزار دهنده حاکم برمناسبات درونی تشکیلات رجوی ست. خانم صمدی بر اساس احساس انسانی ناب و در چارچوب فکری خویش که زائیده زیست در فضای دنیای مدرن ، شرایط آزاد و روابطی نرمال است، به درستی حیرت و شگفتی خویش را از مناسبات محدود کننده ، بسته و ناهنجاری طرح می کند که از نظر زمانی در قرن بیست و یکم و در گوشه ای از دنیای کنونی و در محیطی چون قرارگاه اشرف به منصه ظهور رسیده و سردمداران فاشیست و توتالیتر آن در عصر تحولات دموکراتیک مذبوحانه برای بقاء خویش و ادامه خط مشی ستیزه جوئی تلاش می کنند. در حالیکه آنان طی ساليان متمادی همواره همواره با منش تروریستی و ستیزه جویی سبعانه درآزار و اذیت نیروهای تشکیلات خویش به طور مستقیم دست داشته و نیز افراد مستقر در قرارگاه اشرف را ازهمه حقوق مسلم و طبیعی شان که از جمله امکان تماس با اعضای خانواده هایشان می باشد ، با توجیهات بیمارگونه و مالیخولیائی محروم نموده اند.
خانم لیلا صمدی با توجه به اینکه سردمداران فرقه تروریست رجوی طی پانزده سال گذشته ازهرگونه تماس بین بین او و نامزدش اکبر خسروی آن دو ترس و واهمه شدیدی داشته و مانع یک تماس و یا دیدار حتی چند دقیقه ای شده اند، به وضعیت نابهنجاری می پردازد که افرادی همچون اکبر خسروی در آن گرفتار شده اند. آنجا که می نویسد : من در تعجبم که شما حتی برای احوال پرسی که یک ارتباط ساده بشری است از خود اراده ندارید.
و یا اشاره دارد به این امر مشهود در مناسبات فرقه رجوی که ولی متاسفانه کسانی که دم از آزادی می زنند حتی این آزادی ابتدایی را از شما گرفته اند…… و اکبر من تو را یک پسر باهوش می شناسم و تعجب می کنم که چطور در این سالها در قرارگاه اشرف دوام آوردی و ماندی. در جائی که انسان هیچ اختیاری از خود نداشته باشد. هر کاری که سران قرارگاه اشرف دیکته کنند آن را انجام دهد. تو اینقدر ضعیف نبودی و حرف زور قبول نمی کردی حالا چه شده است یعنی تا این اندازه در شما نفوذ دارند و با حرفها و وعده های پوچی که هیچ وقت به واقعیت نخواهد پیوست شما را فریب می دهند.
خانم لیلا صمدی به نکته مهمی نیز اشاره دارد ، به مفاهیمی چون عشق و دوست داشتن و اینکه برای زندگی کردن دو قلب لازم است قلبی که دوست داشته باشد و قلبی که دوستش داشته باشند. او به واقعیتی می پردازد که سردمداران بی احساس فرقه رجوی از درک آن عاجزند. آنجا که در نامه اش تصریح دارد: می دانم دلت برایم تنگ شده چون این احساس را در وجودم دارم همانطوری که من برایت دلم تنگ شده است و دوست دارم بعد از 15 سال دوری و جدائی تو را ببینم.
البته 15 سال کم نیست بعضی وقتها فکر می کنم اگر ناغافل همدیگر را ببینیم همدیگر را نشناسیم ولی یقین دارم که این احساسهایمان خواهد بود که مانند آهن ربا ما را به همدیگر خواهد رساند.
خانم لیلا صمدی با یادآوری سالها دوری و فراق و انتظار برای شروع یک زندگی امید بخش از زخم عمیقی یاد می کند که ناشی ازاعمال محدودیت های تشکیلاتی از سوی رهبران فرقه رجوی و ایدئولوژی بنیادگرایانه و طالبانیستی رایج در مناسبات درونی آن گروه تبهکار است. او در این نامه با جسارت و شهامت بی نظیری روابط و فضای قرون وسطائی قرارگاه اشرف و آنچه که در لایه های زیرین آن جریان دارد را واکاوی و افشاء می کند. او در برابر آزمونی قرار گرفته است و می خواهد به فاشیست های تشکیلات رجوی نشان دهد که از پس این آزمون با نیروی ایمان و عشق بر خواهد آمد. به امید آن روز.
آرش رضائی
مسئول دفتر انجمن نجات اذربایجانغربی
17/11/1385

 

نامه خانم لیلا صمدی به آقای اکبر خسروی

 

به نام خدا
سلام کردن مستحب ولی جواب سلام واجب است.
میدانم که تا حدودی پایبند به مذهب خودمان هستی این موضوع را پیش کشیدم که راحت بپرسم که چرا جواب نامه ام را ندادی.
آیا باید حتما سران سازمان این اجازه را به شما بدهند که جواب نامه را بدهی یا با شماره تماسی که داده بودم تماس بگیری.
من در تعجبم که شما حتی برای احوال پرسی که یک ارتباط ساده بشری است از خود اراده ندارید.
البته جسارت نشود ولی آنطوری که من از دوستانت شنیده ام شما دوست داری و حتی من خودم این حس را دارم که می خواهی با من و خانواده ات تماس داشته باشی ولی متاسفانه کسانی که دم از آزادی می زنند حتی این آزادی ابتدایی را از شما گرفته اند.
می دانم دلت برایم تنگ شده چون این احساس را در وجودم دارم همانطوری که من برایت دلم تنگ شده است و دوست دارم بعد از 15 سال دوری و جدائی تو را ببینم.
البته 15 سال کم نیست بعضی وقتها فکر می کنم اگر ناغافل همدیگر را ببینیم همدیگر را نشناسیم ولی یقین دارم که این احساسهایمان خواهد بود که مانند آهن ربا ما را به همدیگر خواهد رساند.
اکبرم : از زمانی که تو رفتی خیلی اتفاقات افتاده است. انشاءالله روزی خواهی آمد و می بینی که فامیل چه خوب و صمیمی با هم زندگی می کنند.
اکبرم : اگر برگردی تا در کنار هم زندگی کنیم از آینده نگران نباش چون من خودم مشغول کار هستم و کارمند می باشم و از نظر مالی تامین خواهیم بود و از تو نیز حمایت خواهم کرد.
اکبر : من که تو را یک پسر باهوش می شناسم و تعجب می کنم که چطور در این سالها در قرارگاه اشرف دوام آوردی و ماندی. در جائی که انسان هیچ اختیاری از خود نداشته باشد. هر کاری که سران قرارگاه اشرف دیکته کنند آن را انجام دهد تو اینقدر ضعیف نبودی و حرف زور قبول نمی کردی حالا چه شده است یعنی تا این اندازه در شما نفوذ دارند.
و با حرفها و وعده های پوچی که هیچ وقت به واقعیت نخواهد پیوست شما را فریب می دهند.
اکبرم : می دانم که قلبت مانند قلب یک کبوتر در قفس اسیر شده می تپد هم بخاطر وطنت و هم به خاطر خانواده ات برایت دعا می کنم که هر چه زودتر اراده کنی و از درون آن قفس آزاد شوی و مفهوم واقعی آزادی را بدانی و با تمام وجود آن را حس کنی و ببینی که آزادی یعنی 15 سال قرار گرفتن در یک قرارگاه چند کیلومتری با کاری پر مشقت و بیکاری و بدون داشتن علم و هنر نیست زیرا در قرارگاه اشرف و سپری کردن در یک محیط بی مهر و محبت و عاطفه که حرف زدن از دوستی و محبت و عشق ورزیدن به همنوع خود و ابراز علاقه کردن به جنس مخالف جرم و گناه نابخشودنی محسوب می شود و ضمناً باید بگویم همه احساسات و عواطف در محیط بسته قرارگاه اشرف از بین می رود و کسی نباید حتی جرات فکر کردن به مفاهیمی چون دوست داشتن و عشق را داشته باشد. اگر چنین اجازه ای به خود بدهد از طرف اطرافیانش مؤاخذه خواهد شد و شاید هم تنبیه شود. من همه اینها را از سعید باقری شنیده ام که اخیراً به آغوش خانواده اش باز گشته و دوست صمیمی تو بوده و تو را به قرارگاه اشرف برده و یکسال پیش نیز ازدواج کرده و اکنون مشغول کار و زندگی است و به تازگی دارای فرزند پسری به نام سینا شده است.
سعید باقری دربندی نیز همانند سایر جداشدگان همچون قادر رحمانی و خانم مرضیه قرصی و منصور تنهائی شهادت می دهند که مسئولین قرارگاه اشرف اجازه نمی دهند که شما حتی عکس خانوادگی خود را در دست داشته باشید که مبادا بتوانید عواطف و احساسات خود را زنده نگه دارید.
اکبرم : با امید و آرزوی دیدارت
14/11/1385
رونوشت به سازمان صلیب سرخ دفتر تهران
رونوشت به خانم کلنل تورلاک مقام حقوقی کمپ آمریکا موسوم به تیف

 

متن اصلی نامه خانم لیلا صمدی

خروج از نسخه موبایل