امثال محمود و اکبر، اگر صداقت دارند از “سپهر” هم بگویند

به همراه عباس و سایر یاران ، اولین سری بودیم که به زندان های انفرادی سازمان افتادیم .

نیمه ی دوم سال 1378 بود که سازمان از سر بیکاری ،شروع کرد به سرکوب شدید زندانیان آزاد شده از زندان های ایران و پیوسته به فرقه ی رجوی در عراق . به این کار ” خواندن پروسه ی زندان ” می گفتند.

بدین معنی که اگر کسانی که به جرم هواداری از سازمان مجاهدین در زندان های ایران ، زندانی بودند و در پایان پروسه ی دادرسی، نهایتا با حکم دادگاه آزاد شدند و از ایران خارج شده و به عراق آمده بودند، باید پروسه ی زندان خود در ایران را بخوانند و بگویند که چه خیانت هائی به سازمان و رهبری کرده اند!

همه ی این زندانیان سابق، درطی آن زمان بسیار آشفته ، نامتعادل، بهم ریخته، پریشان و نابسامان بودند، چرا که شخص مسعود رجوی دست گذاشته بود روی تنها داشته های این افراد که خود را افرادی مقاوم و نجات یافته می دانستند که چون رجوی را یکبار دیگر بعد از آزادی از زندان انتخاب کردند، به قول مسعود رجوی باید محترم شمرده می شدند! محمود رویایی و اکبر صمدی ، محمد خدابنده لوئی، حسین فارسی و محمد علی رحیمی (سپهر)و… از معدود نفراتی بودند که من از نزدیک آنها را می شناختم و در جریان سرکوب و له شدن تک تک آنها قرار داشتم.

همه ی این افرادی که نام بردم ، یا بقیه ی چنین کسانی، همه متفق القول برای مرحوم آقای عباس محمد رحیمی( سپهر) یا به قول این افراد عباس نرگدا(لقب سپهر در زندان)، احترام خاصی قائل بودند! چرا که خانواده ی عباس محمد رحیمی نیز درگیر این قضیه بودند و حتی کشته هم داشته اند!

اما خود سپهر بارها ، حتی در جمع های بزرگ ایستاد و انگشت اتهام خود را به سوی رجوی دراز کرد و گفت اگر قرار است کسی پاسخگوی زندانش باشد ، اول از همه من نیستم! (اشاره تلویحی به مسعود رجوی که چرا با بنیانگذاران سازمان اعدام نشد؟).
همه ی این طفیلی ها و مفتخوران رجوی که امروز در قضیه ی پاچه گیری ایرج مصداقی ، به کاسه لیسی رجوی پرداخته و یقه می درانند، همان کسانی هستند که جلوی سپهر زانو می زدند، اما در نهایت با توصیه ی های شیطانی مسعود رجوی و مسئولین سازمان ، سپهر را در سالن غذاخوری قرارگاه همایون در العماره ی عراق ، زیر مشت و لگد گرفتند که چرا حرف حق می زنی!!!

امروز امثال محمود رویایی و دیگران که برای خودشیرینی در تشکیلات ، به ایرج مصداقی یا سایر جداشدگان مخالف با مسعود رجوی ، حمله ور شده و فریاد خائن ، خائن ، سر می دهند همان کسانی هستند که سپهر را هم زیر مشت و لگد انداختند!
از کوزه همان برون تراود که در اوست!

امروز این قلم به مزدان! باید بدانند که اصلی ترین خیانت به مردم ایران را، الان آنها درحال ارتکاب هستند که چشمان خود را به جنایات مسعود رجوی بسته و تبدیل به عمله و اکره های او شدند!

اما باید همیشه وقتی صحبت از زندان و زندانی می شود، به روح سربلند عباس محمد رحیمی (سپهر) درود فرستاد که هرگز ننگ و ذلت سرخم کردن به مسعود رجوی را نپذیرفت، ایستاد و البته بهایش را هم جانانه پرداخت. عباس محمد رحیمی ، حسرت یک بله گفتن به مسعود رجوی را برای ابد در دل او کاشت تا همیشه بداند که اگر بنا بر خائن نامیدن کسی است ، مسعود رجوی در اول این لیست قرار خواهد داشت!

این دو بزرگوار(ایرج مصداقی و عباس محمد رحیمی)، خار چشمان رجوی و خنجری بر گلوی رجوی بوده و هستند و هر بار که رجوی اسمی یا تصویری از آنان می بیند، از خشم به خود می پیچد و سایه ی مرگ را می بیند.

در آن روزهای سیاه (سالهای اسارتمان در اشرف ودر عراق)، که همه گرفتار کفتار خون آشامی ، چون مسعود رجوی شده بودیم ! عباس همیشه فضای ما را عوض می کرد ! عباس روحیه شادی و نه یاس را در ما می دمید !

یک بار که باهم به کار جمعی رفته بودیم ، از زاویه اش و علت آن با مسعود رجوی پرسیدم ، جوابی که داد برایم خیلی چیزها را روشن کرد ، سپهر گفت :

من همه زندگی ام را صرف مبارزه برای مردم کردم ، در دروازه غار تهران ، به حمایت هم محله ای هایم ، خیلی تلاش کردم ، در زندان جمهوری اسلامی مدت زیادی محبوس بودم و تعدادی از عزیزانم را از دست دادم ، سراسر عمرم سختی کشیدم ، ولی چند ماهی که به همراه همسرم پروین به اشرف و عراق آمدم ، در سراسر عمرم این قدر ، محنت و سختی نکشیدم ، این چند ماه شکنجه و زجری که کشیدم ، برابر با تمام عمرم شکنجه شدم ! رجوی بی … همه چیزم را از من گرفت ! و . .

با هم در کار جمعی شیرهای آب فرسوده را تعمیر می کردیم ! دیگر همه چیز برایم روشن شد ، پازل هایی را که چند ماه بود چیده بودم ، برایم کامل شد ! برایم مسلم شد که همگی فریب خورده ودر دام رجوی ملعون ، این مردک هوس باز گیرافتاده ایم!
زندان ها و شکنجه ها ، در مناسبات پاک ! رجوی ، برایمان شروع شد! به همراه عباس و سایر یاران ، اولین سری بودیم که به زندان های انفرادی سازمان افتادیم ! بعد ها هم بعد از آزادی از زندان های انفرادی رجوی به قرارگاه های مختلف رفتیم ، من همیشه با عباس در ارتباط نزدیک بودم ! از نزدیک همیشه شاهد برخوردهای تند فیزیکی مسئولین و اعوان و انصار رجوی با عباس بودم ! عباس خیلی در اردوگاه های رجوی شکنجه و زجر کشید ! اما حسرت یک همراهی و همدلی را به دل رجوی گذاشت ! هیچ وقت ، حتی یک لحظه و یک ثانیه تسلیم زورگوئی های رجوی نشد !

امروز هدف از نگارش این سطور ، این بحث نیست که آیا کسی که در زندان بریده است و توبه کرده است و به تبع آن ، آزاد شده است ، انقلابی است یا نه !

صحبت این است که اگر قرار است در سازمان ، همه ی زندانیان با خواندن پروسه ی زندان خود، به قول مسعود رجوی ، باید بالا بیاورند: ” که در زندان ]آیت الله[خمینی ، چه خیانتهائی به رهبری کرده و با بازجو ها همکاری کرده اند” ، اول از همه باید خود مسعود رجوی پروسه ی زندان خود در زندان های شاه را بخواند و بالا بیاورد که در ازای کدام همکاری هایش با ساواک ، حکم اعدامش به حبس تقلیل یافت؟

مسعود رجوی باید قبل از دیگران ، از خودش نمونه های قابل قبولی بیان کند که چرا دوستان خود را لو داده و کروکی منجر به دستگیری محمد حنیف نژاد و دیگران را در اختیار ساواک قرار داده است ؟

بهتر است مطلبم را با یادی از همه ی عزیزانی تمام کنم که در اسارتگاههای رجوی ، حسرت همراهی و همدلی عمیق خود را در دل رجوی گذاشتند و با خروج و جدائی خود از این سازمان ضد بشری ، مهر باطل شد بر سر تا پای فرقه ی وطن فروش رجوی زدند . . .
فرید

خروج از نسخه موبایل