بفرمائید دادگاه

سران فرقه ی رجوی و بدنه ی در اسارت این سازمان ، بعد از اخراج مفتضحانه از عراق و تلفاتی که در اثر حملات مردم عراق متحمل شدند، توانستند در یک زد و بند سیاسی و وطن فروشانه با دولت وقت آمریکا، وارد کشور فقیر آلبانی شوند!

بدنبال ریزش گسترده ی نیروئی سازمان در عراق، در آلبانی نیز این روند ادامه داشت و سازمان رفته رفته کوچکتر می شد. آقای مسعود رجوی هم از وقتیکه ثبات درعراق بهم خورد، پنهان شد و با اتهامات جنایت علیه بشریت و نقض حقوق بشر، از ترس دستگیری و زندان ، در سوراخ موش سکنی گزید!

مسعود رجوی علیرغم اینکه هر بار دم از دادگاهی کردن و حسابرسی این حکومت و آن شخصیت می زند، اما از اسم دادگاه و قانون همواره بر خود می لرزد و از عدالت گریزان است، وگرنه چه علتی دارد که نزدیک به 20 سال است خود را پنهان کرده است ! البته اگر مسعود رجوی تا کنون به درک واصل نشده است، حتما به پای میز محاکمه و دادگاه کشانده خواهد شد، اگر هم که به قول آن مقام عربستانی، دجال مجاهدین “مرحوم ” شده است، جنایتکاران دیگر و مریم رجوی هستند که پشت میز جنایتکاران جنگی و حقوق بشری در دادگاه لاهه خالی نماند و ان شاا.. شکایات جداشدگان به سرانجام برسد.

امروز اگر شکایت جداشدگان در مسیر قانونی و درست قرار گرفته است، این امر به همت بلند تعداد زیادی از رنج دیده های مظلوم و جداشده صورت گرفته است.

محمدرضا مبین

اکنون که در آغاز این راه هستیم، کمتر کسی از عمق و ابعاد جنایات انجام شده در سازمان مجاهدین خلق مطلع است. چون روابط و مناسبات در سازمان با شدیدترین و امنیتی ترین اهرم ها کنترل می شد، هرگز فاجعه هائی که صورت می گرفت ، از دایره ی آن موضوع ، به بیرون درز نمی کرد!

خودکشی ها همیشه یک اتفاق و حادثه منعکس می شد! زندان رفتن ها و شکنجه شدن ها، ماموریت لقب می گرفت! اعتراض ها و سربرآوردن ها ، در نطفه خفه می شد! صحبت های دوستانه و رفاقتی تحت عنوان محفل و شعبه ی وزارت اطلاعات ، سرکوب شده و ممنوع بود! درخواست های خروج و یا تماس با خانواده ، در دالان های تنگ و تاریک تشکیلاتی ، به زباله دان های رجوی افکنده شده و یا در پرونده های افراد بایگانی شده و بدنبال آن فرد درخواست کننده در نشست های مخفی به عریان ترین شکل سرکوب شده و خفه می شد! هیچ کس بجز تعریف و تمجید های انطباقی ، حق صحبت دیگری نداشت! همه باید در یک فرمالیزم خشک ، به مجیز گوئی از رهبر یا انقلاب درونی مریم می پرداختیم تا کسی به پر و پایمان نپیچد!

چون همه به این باور رسانده شده بودیم که درب خروج بسته است و مشت آهنین رجوی جواب هر درخواست کننده ای است ، دیگر تسلیم مناسبات موجود و ساختگی رجوی شده بودیم و راه فلاح و نجاتی در کار نبود! سخت ترین دوران همه ی ما در حالی در عراق رقم می خورد که رفته رفته جوانی مان از دست می رفت و امید به برگشت به زندگی در درون همه ی ما می خشکید! ما هیچ ارتباط معقولی با دنیای بیرون از اسارتگاههای رجوی نداشتیم! هیچ پرتویی از آفتاب آزادی به قرارگاههای رجوی نمی تابید! همه جا سیاه و تاریک بود! دیگر به نقطه ای رسیده بودیم که حاضر بودیم براحتی مرگ را در آغوش بکشیم، هیچ ترسی از مرگ نداشتیم، این را تنها راه آزادی خود از حصارهای سیاه رجوی می دانستیم و این همان مقصودی بود که رجوی از سرکوب های فرقه ای خود دنبال می کرد، همه حاضر بودیم در راهی که بدان ذره ای اعتقاد قلبی نداشتیم ، جانمان را فدا کنیم، اما سود کامل آن در جیب دجالی می ریخت که از آن خون ها سوءاستفاده می کرد و همه را گوهران بی بدیلی جا می زد که از زندگی و لذائذ آن دست کشیدیم و خود را فدای رهبر کردیم، در صورتی که ما انتخاب دیگری نداشتیم، ما اعضای آنروز سازمان انتخاب دومی نداشتیم!

حال آیا می توان تمام رنج ها و شکنج های اجباری ما را در یک دادگاه به تصویر کشید ؟
آیا می توان همه ی بدبختی های سالیان ما را در یک دادگاه ، گفت و نشان داد؟
آیا اصلا کسی که در مناسبات بسته و سیاه سازمان حضور نداشته است و از نزدیک زندان ها و شکنجه گاههای رجوی را ندیده است می تواند زجرهای سالیان ما را درک کرده و حکم درستی به نفع ما صادر کند؟
چطور دادستان و قاضی دادگاه لاهه و تیم همراه او ، فریب شعارهای پرطمطراق دمکراسی خواهی و مبارزه برای آزادی ! رجوی ها را نخواهند خورد؟

آیا عدالت و قانون و حقوق بشر در مورد ما ، رعایت خواهد شد؟
آیا مقامات دادگاه لاهه اسیر هوچیگری های دجالانه ی رجوی ها نخواهند شد؟
این سئوالات و سئوالات بسیار دیگر، در ذهن همه ما شاکیان خصوصی پرونده ی ارائه شده به دادگاه لاهه مدام در حرکت است ، آیا ما به حق مان در مورد نقض اولیه ترین حقوق انسانی مان خواهیم رسید؟

اما به یک چیز مطمئن هستم و هستیم :
من بعنوان یکی از بیشمار جداشدگان از این سازمان سرکوبگر و فرقه ای ، با تلاش های بسیار زیاد و پس از سالیان ، بهمراه سایر دوستان ، توانستیم یقه ی رهبران خائن و وطن فروش و سرکوبگر سازمان مجاهدین خلق را بگیریم و به راحتی از جنایات سالیان این سازمان که عمر و جوانی ما را بر باد داده است ، نخواهیم گذشت و فراموش نخواهیم کرد که ما نه از طرف خودمان ، بلکه ما نماینده ی تمام صداهائی هستیم که در این سازمان خفه شدند و در خاکهای گرم و سوزان عراق به زمین افتادند، من همانروزهائی که در اشرف و در زندان های انفرادی سازمان ، 6 ماه زندانی شده ، شکنجه شده و عمیقا و درونا نابود شدم، هر لحظه و هر ساعت دستانم را در زندان رجوی به سوی خدا بلند کرده و از ته قلبم آه می کشیدم! آنروز قسم خوردم و با خدای خودم عهد بستم و مطمئن بودم که :

اگر دلی را به ناله آری ز برق آهش امان نداری،
بلا درافتد به هرچه داری که چوب یزدان صدا ندارد،
چو آه مظلوم کند کمانه سرای ظالم شود نشانه،
چو برق بگریز از این میانه که تیر آهش خطا ندارد.

مسعود رجوی و مریم، آنروز هرگز نفهمیدند و تا امروز هم نفهمیدند که :
آن‌گاه که غرور کسی را له می‌کنی، آن‌گاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می‌کنی،
آن‌گاه که شمع امید کسی را خاموش می‌کنی، آن‌گاه که بنده‌ای نادیده می‌انگاری
آن‌گاه که حتی گوشت را می‌بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آن‌گاه که خدا را می‌بینی و بنده خدا را نادیده میگیری
می‌خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می‌کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟

من تا به امروز با این امید زنده هستم که دادخواهی ام را به گوش جهانیان خواهم رساند، امروز هم بسیار خوشبختم که صدایمان در جهان شنیده شده است و تظلم خواهی مان در یک دادگاه جهانی مطرح شده است، حتی اگر این دادگاه هرگز حاصلی نداشته باشد ، حتی اگر کسی به دادمان نرسد، حتی اگر فریاد ما به محکومیت سران این فرقه نیانجامد، من به اینکه بعنوان یک انسان، بعنوان یک له شده در فرقه ی رجوی ، دیده شدم ، شنیده شدم، به عهدم با خدا وفا کردم ، صدای خاموش شدگانی شدم که در فرقه جانشان از بین رفت، من به این افتخار می کنم، اما به این هم ایمان دارم که :

«وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ • … إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ آنها نهايت مكر و نيرنگ خود را به كار زدند؛ وهمه مكرها و توطئه‌هايشان نزد خدا آشكار و بى اثر است، هر چند مكرشان چنان باشد كه كوه‌ها از جا بركنده شود. … چرا كه خداوند توانا و مجازات كننده است.»

محمدرضا مبین، یکی از شاکیان جداشده از فرقه ی مستبد رجوی

خروج از نسخه موبایل