عملیات دروغ جاویدان و طبل تو خالی رجوی

وقتی قطعنامه 598 از جانب ایران پذیرفته شد، عملاً رجوی آچمز شد زیرا او که وابسته به جنگ عراق علیه ایران بود با این توافق طبق قطعنامه 598 دیگر راهش جهت تجاوز به خاک ایران بسته میشد . رجوی با درک غلط از اوضاع جنگی و سیاسی به خیال خام خویش فکر می کرد با یک عملیات برق آسا با آرایش ستونی از مرز قصر شیرین وارد خاک ایران شده و سپس می تواند 48 ساعته نیروهایش را به تهران برساند، تحلیلی که او از اوضاع داخلی داشت این بود که مردم از جنگ خسته شدند و از نظام ناراضی اند. ضمن این که نظام توان نظامی بسیار ضعیفی دارد و با یک حرکت غافل گیرانه ضربه پذیر است و مهار اوضاع داخلی به دلیل موج نارضایتی و حمایت مردم از فرقه، تعادل قوا به سود آنان تمام خواهد شد و در نتیجه نظام سقوط خواهد کرد. یعنی اینکه در حقیقت رجوی باز هم به کاه دان زد .

وقتی نظام ایران قطعنامه را پذیرفت رجوی به تلاطم افتاد و دست از پا درازتر اقدام به ریسک بزرگی کرد و تصمیم گرفت به قول خودش همه دارائی اش را در این راه بگذارد. برای این که صدام را راضی کند به ملاقات صدام رفت و او را متقاعد کرد که حمله را انجام دهد. رجوی فکر می کرد می تواند با کمک ارتش صدام یعنی نیروی هوائی و زمینی کار حکومت ایران را یکسره کند. رجوی در توافقی با صدام قرار گذاشتند در تمامی مرزها به ایران حمله نظامی انجام دهند و با این تاکتیک صدام دست به حمله گسترده ای علیه ایران در مرزهای جنوبی زد .

رجوی فریبکار هم با علم به کار ارتش صدام، از مرزهای غربی به سمت ایران حمله نمود. اما در عمل با مقاومت نیروهای مردمی روبرو شده و دست از پا درازتر نیروهای فرقه مجبور شدند بعد از 3 روز در حالی که پشت تنگه گیر کرده بودند به عقب برگردند. اوضاع و احوال نیروهای رجوی بسیار بهم ریخته بود نیروهای رجوی در کمین نیروهای ایران افتاده و خسارت جبران ناپذیری را متحمل شدند. رجوی بعد از 5 روز دریافت که در چه مخمصه ای گیر کرده به همین دلیل اجباراً دستور تخلیه و عقب نشینی را داد . رجوی به هدف شومش نرسید و ناکام ماند اما با حربه جنگ رجوی توانست عوامل ناراضی را که در درون تشکیلات بودند از دور خارج کند مانند علی زرکش و دیگر عوامل مسئله دار .

اما آنچه که قبل از عملیات گذشت را به طور مختصر عرض کنم:

در تاریخ 31 تیر ماه همه نیروها را در سالن اجتماعات جمع کردند تا پای صحبت رجوی بنشینند و ایضاٌ هواداران خارج کشور را هم با وعده رفتن به تهران به عراق آوردند و در این عملیات مرگبار شرکت دادند. تعداد بسیار زیادی از اسرای جنگی را هم با وعده تو خالی و دور از ذهن در این عملیات شرکت دادند. با وعده کاذب و فریبنده سر کرده فرقه خیلی ها را به قربانگاه فرستاد. در سالن اجتماعات همه نیروها تجمع کرده سپس رجوی ها با سوت و کف از سوی نیروها حمایت شدند در حالی که بالای سن نقشه ایران را آویزان کرده بودند، رجوی اعلام کرد این بار هدف تمامیت ایران و تهران است.

طبق معمول وقتی رجوی اعلام کرد عملیات سرنگونی و فتح تهران با هدایت سران تشکیلات، نیروها با کف و سوت او را تشویق کردند . در انتها رجوی گفت: در این عملیات چه شکست بخوریم یا پیروزی شویم مهم این است ما به وظیفه تاریخی خودمان عمل کرده ایم. ضمن این که از اول به عراق نیامده بودیم که جا خوش کنیم او در حالی که در آن صحنه خودش را صاحب همه چیز می دانست بر اساس وظایف تقسیم شده گفت: 48 ساعته به تهران می رسیم در ضمن از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید. هر سه ساعت به سه ساعت دستور می دهم هواپیماهای عراقی آنجا را بمباران کنند و همچنین پایگاههای دیگر را ! خلاصه تمام حرفش این بود عراق ما را پشتیبانی می کند در نهایت با شکل مسخره ای رجوی بدون هیچ مخالفتی رای گرفت و با جلب رضایت حاضرین جلسه را به اتمام رساند و با طرح این سئوال عملیات برویم یا نرویم خودش هر دو دست را بالا برد و مریم قجر هم همینطور و بقیه هم با کف و سوت تایید کردند و دستها را بالا بردند. خیلی روشن بود در چنین فضایی مگر می شد کسی عنوان کند مخالف است با این وجود یک خانمی در بین جمعیت عنوان کرد من اخیرا از ایران آمدم آنچنان که شما می گوئید در داخل ایران از پایگاه اجتماعی برخوردار نیستید این حرف همه را به سکوت وا داشت . رجوی در پاسخ گفت این تحلیل شماست خلاصه جواب درستی نداد و از روی آن موضوع گذشت. مریم قجر هم در این جلسه گفت حرکت ما عاشورا گونه است هر چند که ما به پیروزی ایمان داریم !

قرار بر این شد چند روز به صورت فشرده آماده سازی برای عملیات داشته باشند و سپس روز سه مرداد عملیات را استارت زدند. در این عملیات از صدام هم کاسکاول هایی را تحویل گرفتند ولی حتی وقت نشد آموزش مکفی ببینند. این هم یکی از ضعف ها بود که در نهایت منجر به کشته شدن خیلی ها شد.

رجوی به خیال خام خود فکر می کرد با تاکتیک حرکت شهاب وار در حالی که نیروهای ایرانی در بخش های مرزی با ارتش صدام درگیر هستند آنها می توانند با حرکت سریع به شکل ستونی خودشان را به تهران برسانند! توهم رجوی را بنگرید ، وی خوش خیالانه فکر کرده بود مردم به استقبال آنها می آِیند ، افکار دیگر رجوی این بود وقتی به کرمانشاه برسند تعادل قوا به سود آنها تمام خواهد شد به همین دلیل برای هر شهری یک تیپ اختصاص داده بود. تیپ ما که فرمانده اش حسین ادیب بود مسئولیت همدان را به عهده داشت. فرمانده بالای این تیپ ( فرمانده محور شناخته می شد ) به نام فرمانده فتح الله ( مهدی افتخاری )، همان کسی که فرماندهی پرواز را به عهده داشت او بعد از عملیات مسئله دار شده، رجوی وی را ایزوله و در نهایت در اشرف عراق به طرز مشکوکی از بین رفت.

رجوی به صورت ناشیانه نیروهایش را به شکل ستونی روانه خاک ایران کرد در نتیجه پشت تنگه چهارزبر گیر کردند و خیلی ها از بین رفتند و تعداد بسیار زیادی هم زخمی و مجروح شدند. اگر تاکتیک رجوی را از یک آدمی که حداقل آشنایی نظامی بلد باشد سئوال می کردیم قطعاً این تاکتیک را رد می کرد چرا که خیلی روشن بود نتیجه آن به کشتن دادن اعضای خودش بود .

رجوی هرگز در مورد موضع خودش حاضر نبود ریسک کند. در این عملیات هم جرات نکرد وارد خاک ایران شود از پشت مرزها فرماندهی کرد کسی که توی صحنه نباشد مگر می تواند ارزیابی دقیقی از وضعیت صحنه داشته باشد . البته در سرفصل های مختلف رجوی وقتی سمبه طرف مقابل را پر زور می بیند صد و هشتاد درجه چرخیده و راه دیگری را انتخاب می کرد. مثلاً وقتی آمریکا ، صدام را سرنگون کرد رجوی که قبلش گفته بود اگر آمریکا یک تیر به سمت ما شلیک کند بی مهابا به سمت مرزهای ایران حرکت می کنیم ناگهان دیدیم رجوی بزدل از روی ترس پرچم سفید بلند کرد ! و تسلیم آمریکائی ها شد آری رجوی تابع تعادل قوا است. وی هیچوقت حاضر به پرداخت بها از جانب خودش نبود .

در عملیات دروغ جاویدان با تحلیل غلط و آب دوغ خیاری فکر می کرد شهاب وار می تواند خودش را به تهران برساند و سپس مراکز حساس را تسخیر کرده و بعدش خوش خوشان به تهران آمده و امور را بدست می گیرد! توهم رجوی سقف نداشت هنوز هم توی توهم پیش ساخته به سر می برد ! و هم چنان بر طبل توخالی سرنگونی با ارتش خیالی اش می کوبد .

گلی

خروج از نسخه موبایل