وضعیت نیروهای فرقه بعد از فرمان عقب نشینی در عملیات موسوم به فروغ

حماقت رجوی در روز 3 مرداد سال 67 تحت عنوان عملیات فروغ جاویدان را به واقع باید بعنوان یکی از بزرگترین حماقت ها در تاریخ ثبت کرد. رجوی که عطش رسیدن به قدرت او را کورکرده بود یک هفته قبل از سوم مردادماه 67  نیروهایش را در سالن کمپ اشرف جمع کرد و به آنها گفت:

“ایران مجبور به پذیرش آتش بس در جنگ با عراق شده و دولت عراق هم قرار است موافقت خود را با آتش بس اعلام کند. پس از اطلاع از این مسئله  نزد صاحبخانه رفتم و چندین ساعت با وی صحبت کردم و گفتم رژیم ایران بدلیل ضعف، آتش بس را پذیرفته به همین دلیل در آستانه فروپاشی است و مردم ایران هم ازجنگ خسته و بشدت ناراضی از حکومت هستند. شما یک هفته قبول کردن آتش بس را به تعویق بیآندازید تا ما 72 ساعته رژیم را سرنگون کنیم! آنوقت شما بیآئید با ما قرارداد صلح دائم ببندید که خوشبختانه قبول کردند. بنابراین باید ظرف یک هفته همه ساز و کارهای عملیات سرنگونی را فراهم کنید. اسم عملیات را گذاشتیم “عملیات کبیر فروغ جاویدان ” پس بروید و آماده شوید “.

نیروهای بی خبر از دنیای واقعی خوشحال که بالاخره دوران هجر و دوری از خانواده و وطن به پایان رسیده و دست افشان و پایکوبان به کشور خواهند برگشت ! بعد از نشست رجوی یک هفته کار شبانه روزی آمادگی سلاح و تجهیزات اهدایی صدام و آموزش نفرات تازه وارد از کشورهای مختلف شروع شد. اکثر نفرات هم به خیال اینکه ورودی راحت به ایران خواهند داشت سوغاتی هایی آماده کرده بودند تا برای خانواده هایشان ببرند!

بالاخره روز دوشنبه سوم مرداد ماه 67 دستور حرکت داده شد و همه سوار بر خودروهای آیفا به سمت مرز خسروی حرکت کردیم. در بین راه سرود فتح و پیروزی می خواندیم تا به مرز خسروی رسیدیم. به لطف تصرفاتی که ارتش صدام در اواخر جنگ کرده بود، مرز خسروی را رد کردیم و به شهر کرند رسیدیم و بعد از درگیری های مختصر و پراکنده در یک ستون طویل به اسلام آباد و بعد وارد گردنه حسن آباد قبل از دشت ماهیدشت شدیم.

اول صبح ستون خودروهای فرقه به خیال بازبودن راه به سمت تنگه چهار زبر حرکت کرد اما در دشت ماهیدشت و قبل از رسیدن به  تنگه چهارزبر ناگهان آتش باری توپخانه و حملات هوایی نیروهای ایران شروع شد. خودروها متوقف و آتش گرفتند. حرکت خودروها متوقف و راه بسته شد. با تلفات سنگینی که بر خودروهای فرقه وارد شد، نیروها پراکنده شدند. سازماندهی و نظم نظامی نیروهای سازمان به هم خورد که تازه ان موقع همه خواب و بیدار متوجه شدند که چقدر خام خیالانه فریب حرف های رجوی را خوردند!

نفرات در قالب دستجات کوچک، در اطراف تنگه پراکنده شده و درگیرشدند تا اینکه روز چهارشنبه شب 5 مرداد وقتی فرماندهان رجوی متوجه تلفات سنگین نیروها شده و توان بازکردن راه تنگه را  نمی دیدند بنا به دستور رجوی فرمان عقب نشینی را صادر کردند که البته این خبر به اکثر نیروها نرسید! من به همراه تعدادی دیگر در تنگه چهار زبر بودیم. یکی از فرماندهان دسته آمد و گفت باید برگردیم چون ساعت ها پیش دستورعقب نشینی صادرشده است. مجروح و خسته و خواب آلود با عبور از زمین های اطراف جاده خودمان را با هزار بدبختی و درگیری به گردنه حسن آباد محل تجمع دیگر نیروها که آماده عقب نشینی بودند رساندیم که در آنجا متوجه شدیم فرماندهان اصلی ساعت ها قبل صحنه را ترک کرده و به سمت عراق رفتند و کنترل نیروها را به فرماندهان دون پایه سپرده بودند!

همه ما سوار بر خودروها و آماده برگشت به عراق شدیم. اوضاع چنان به هم ریخته بود که خیلی ها از توقف خودروها اعتراض داشته و می گفتند پس فرماندهان کجا هستند چرا دستور حرکت داده نمیشه؟ تا اینکه درهمانجا به خودروها حمله و مجبور شدیم از خودروها پیاده و تا صبح بمانیم. هوا که  روشن شد بعد از چند درگیری به سمت اسلام آباد حرکت کردیم. اما در محلی بنام سیاخور در کمین نیروهای ایران افتادیم و بعد ازچند ساعت درگیری هرکس سوار بر خودرویی شده و از طریق راه میانبر کمین را دور زده و در جاده اسلام آباد قرارگرفته و حرکت کردیم. اما در مسیر بدلیل حملات هوایی ایران متوقف و درتپه های اطراف جاده پراکنده شدیم. اوضاع که آرام تر میشد نفرات که دیگر اعصاب نداشتند بدون توجه به فرامین فرماندهان میدانی بصورت دو نفره و یا بیشتر از تپه ها  پائین آمده و پیاده راه جاده را در پیش گرفته و به سمت اسلام آباد حرکت می کردند.

صحنه های دردناک انباشت اجساد دوستانمان در کنارجاده ، خودروهایی که با همراه نفرات آن سوخته بودند ، آمبولانسی که چندین نفر مجروح حمل کرده بود اما براثر آتشباری بطرز دلخراشی کشته شده بودند حال ما را بدتر می کرد تا اینکه بعد از مدتی پیاده روی خوشبختانه خودرویی که مربوط به سازمان بود رسید و سوار برآن شدیم و در نهایت به اسلام آباد رسیدیم. درشهر بدلیل حملات سنگین توپخانه ایران دوباره پراکندگی نیروها بیشتر شد . آنقدربه هم ریختگی بود که هرکس به گوشه ای فرار می کرد و نمی دانستند چکار باید بکنند. من دوباره سوار بر خودرویی دیگر شدم و در میان آتش خوشبختانه به مرز خسروی که نیروهای عراقی مستقر بودند رسیدم.

درآنجا فرماندهان اصلی سازمان با وضعیتی آشفته به هرخودرو که می رسید دستور می دادند سریع به عراق برگردند. متاسفانه از آن تعداد نیروهای مانده در شهر اسلام آباد خیلی ها کشته و بقیه به کوه های اطراف پناه برده بودند که بنا به اظهارات نفرات جان بدر برده اکثر افراد از تشنگی و یا بر اثر خواب رفتن بدلیل خستگی کشته شدند. نفراتی هم بودند که بعد از یک ماه پیاده روی در کوهها به عراق برگشتند بهرحال ما به همراه دیگر نیروها بصورت پراکنده به کمپ اشرف که شبیه شهر ارواح شده بود رسیدیم . داستان حال وروز نفرات و وضعیت آن روز کمپ و اینکه  چه اتفاقاتی بعد از آن افتاد مبحث جداگانه ای دارد .

به هرحال وضعیت رقت انگیز و تاسف بار نیروهای رجوی در حین عقب نشینی از آن عملیات شکست خورده نتیجه حماقت ، غرور ابلهانه و کج فهمی رجوی از شرایط وعطش او برای رسیدن به قدرت بود. اقدام احمقانه ای که جز کشته و مجروح شدن بیش از 1400 نفر از نیروهای خودش و صدها نفر هم از نیروهای ایران و تخریب اموال مردم شهرهای مرزی حاصلی نداشت که به واقع سازمان های حقوق بشری و دیگر نهاد های بین المللی باید این حماقت رجوی را بعنوان یک جنایت جنگی ثبت و به همین خاطر او را به همراه دیگر سران فرقه اش محاکمه و مورد بازخواست قرار دهند .

حمید

خروج از نسخه موبایل