گزارش روز دوم همایش سراسری انجمن نجات

دومین روز همایش سراسری انجمن نجات، یکشنبه 17 مرداد 1400 رأس ساعت ده صبح با حضور اعضای جدا شده و خانواده های اعضای دربند به صورت آنلاین برگزار شد.

ابتدا نوبت استان لرستان بود. آقای خسروپور مسئول انجمن نجات استان لرستان در مورد افراد و خانواده های حاضر در همایش مختصری صحبت نموده و جریان شکایت 42 نفر از جداشدگان را مرور کرد.

خانم ها زیبا کاکاوند، شاه کرمی، آقایان خطیبی، فرجی، جعفرپور از استان لرستان خواهان ملاقات با عزیزان دربندشان شدند و حمایت خود را از شکایت اعضای سابق اعلام داشتند.

آقای کرمی از اعضای جداشده از فرقه رجوی، از خانواده های اعضای دربند خواست تا از دادخواهی اعضای سابق حمایت کنند تا با کمک همدیگر بتوانند احقاق حق نمایند و اسرا را نجات دهند. او گفت که سال 83 به ایران آمده، تشکیل خانواده داده و دارای فرزند می باشد. وی همچنین توصیه کرد تا خانواده ها خسته نشوند و به تلاش خود ادامه دهند. او همچنین از دوستان دربند خود خواست تا به هرطریقی شده از فرقه جدا شوند چون با ماندن در فرقه آینده ای ندارد.

آقای میرزایی عضو جداشده بازگشتی به ایران نیز از دست اندرکاران همایش تشکر کرد و از مجامع بین المللی خواست تا به خانواده های چشم انتظار کمک کنند تا فرزندان خود را ملاقات نمایند.

آقای میرزایی خطاب به اعضای دربند گفت “هشت ماه است به ایران بازگشته ام و متوجه شدم که تمام حرف های فرقه سراب بود. خانواده هایتان چشم انتظار شما هستند و دولت هم راه را برای بازگشت شما هموار کرده است.”

سپس مشاهده شد که مادر فروزنده کاکاوند با تصویر دختر اسیر خود عاشقانه سخن می گوید. سخنانی که از درد فراق و سوز درون حکایت می کند و علت این فراق نیاز به واکاوی صادقانه توسط مدعیان حقوق بشر دارد.

سپس خانم بهجت صدیقی همسر آقای رحیم کیوکان گفت که 40 سال است همسرش را ندیده است. او خطاب به همسرش گفت که “چهل سال است که از هم دور هستیم. دلم می خواهد که باز هم با هم باشیم. 4 تا بچه را گذاشتی و رفتی و الآن بچه ها بزرگ شده اند.”
خانم لیلا کیوکان دختر رحیم کیوکان می گویند: “سال 1360، زمانی که پدرم از ایران خارج شد من دو سال بیشتر نداشتم طبیعتاً من هیچ خاطره ای از پدرم ندارم. اما طبق گفته ها و شنیده ها از مادرم و اطرافیان چیزی که شنیده ام این است که پدرم کارمند هواپیمایی ایران ایر بود و هیچ سابقه سیاسی که منجر به خطر برایش باشد نداشت. سال 60 از طریق مرزهای شرقی ایران متأسفانه از ایران خارج شد.
ما هیچ وقت نتوانستیم با پدرم ارتباط برقرار کنیم. من هیچ وقت پدرم را ندیدم، صدایش را نشنیدم، هیچ خاطره ای از پدر حتی کلامی یا شنیداری هم ندارم. الآن حدود ده سالی هست که خیلی دارم تلاش می کنم. با سازمان های مختلف در تماس بودم که بتوانم یک خبری یا ردی یا نشانه ای از پدرم بگیرم. متأسفانه جایی که پدرم اسیر است و در فرقه ای که پدرم اسیر است تمام درها را به روی ما بسته اند. من فکر می کنم همینجور که درها را به روی ما بسته اند به روی پدرم هم بسته اند و ایشان هم اجازه ندارد که بخواهد با ما ارتباط بگیرد و حتی به ما بگوید که نمی خواهد ما را ببیند. در این حد هم به او اجازه نمی دهند. خیلی دارم تلاش می کنم، خدا را شکر که با انجمن نجات آشنا شدم، الآن تقریباً پنج سال است که من با انجمن نجات آشنایی دارم و به من خیلی کمک می کنند و از این بابت خیلی خوشحالم.

من هیچ وقت پدرم را صدا نکردم، هیچ وقت صدایش را نشنیدم، نمی دانم چی باید خطابش کنم پدر – آقا….. اما می گویم پدر دوست دارم صدایت را بشنوم، دوست دارم ببینمت، دوست دارم دست هایت را توی دستام بگیرم. حس می کنم به خاطر شغل سختی که داشتی دست های قوی و پرقدرتی داشته باشی، دوست دارم این دست ها را توی دستم بگیرم و واقعاً این را باور کنم که پدرم هست. من عقب نشینی نمی کنم به دنبالت هستم. تمام انرژی هایم را برایت می فرستم و می دانم در هر گوشه از دنیا که باشی این انرژی های مرا دریافت خواهی کرد. به امید روزی که بتوانم ببینمت، تمام آرزوم است. امروز یک اتفاق خوب دیگر که اینجا افتاد این است که من به همراه پسرم آمده ام. کوچکترین نوه شما، امیر حسان من هفت سالش است، این امیرحسان من است، آخرین نوه شما و پسر کوچک من. پسر بزرگم امیرحسین هفده سالش است. ما واقعاً چشم انتظاریم.

17 و 18 اسفندماه 1399 جمعی از جداشده ها شکایتی را علیه فرقه رجوی در دادگاه مطرح کردند که من هم دو روزش در دادگاه حضور داشتم. روز 18 اسفند فرصت به من رسید که من هم گوشه کوچکی از درد و رنج خودم، خانواده و مادرم را توی دادگاه به عنوان شاهد بیان کنم. خدا را شکر تمام تلاش های عزیزانی که طرح دعوی کرده بودند به ثمر نشست. الآن شکایت ما در دادگاه لاهه مورد قبول قرار گرفته و از این بابت خیلی خوشحالم. امیدوارم سران فرقه رجوی محکوم شوند و ما بتوانیم عزیرانمان را ببینیم.”

سپس بخشی از فیلم دادگاه و اظهارات خانم لیلا کیوکان نمایش داده شد.
سپس خانم زلیخا پرورش، خواهر آقای فریدون پرورش با برادر گرفتار خود سخن گفت. او همچنین از مجامع بین الملل خواست تا به وی اجازه ملاقات با برادرش را بدهند.

سپس نوبت به استان قزوین رسید. آقای اکبرزاده مسئول انجمن نجات قزوین و برادر عیسی اکبرزاده (اسیر در فرقه رجوی) راجع به درد و رنج خانواده های چشم انتظار و تلاش چهار ساله خانواده ها در پشت پادگان اشرف در عراق جهت ملاقات با فرزندانشان، توضیحاتی داد و از مجامع بین المللی سؤال کرد که “اگر این اعضای فرقه به میل خودشان در تشکیلات هستند چرا به این ها حداقل اجازه نمی دهند که با خانواده هایشان ارتباط برقرار کنند. چرا تمام مسیرهایی که اعضا می توانند با خانواده ارتباط برقرار کنند را بسته اند. ارتباط با خانواده چه خطری می تواند برای این تشکیلات داشته باشد و چرا همیشه ارتباط با خانواده مرز سرخ بوده است…”
سپس آقای روح اله کبیری عضو جداشده از فرقه رجوی به بیان ماهیت فرقه و روشنگری پرداخت.

در پی آن آقای بهروز اولادی برادر معصومه اولادی (اسیر در فرقه رجوی) در خصوص ربودن خواهرش توسط عوامل فرقه رجوی سخن گفت و حمایت خود را از شکایت اعضای سابق فرقه رجوی اعلام داشت.

این همایش به مدت پنج روز در نظر گرفته شده که مشروح گزارشات اظهارات و بیانات خانواده ها و اعضای سابق جداگانه به نظر خوانندگان خواهد رسید.

خروج از نسخه موبایل