محمد کرمی: وقتی به ایران برگشتم تشکیل خانواده دادم و آزاد زندگی می کنم

آقای محمد کرمی یکی از شاکیان پرونده شکایت از سران مجاهدین خلق و یکی از جداشدگان از فرقه رجوی در روز دوم همایش سراسری انجمن نجات بیان کرد:

ضمن عرض سلام با تشکر از انجمن نجات که واقعاً طی سالیان زحمت کشیده اند.
من چند سال است که به ایران آمده ام و در این چند سال از نزدیک شاهد زحمات این دوستان هستم. ما از دادگاه بین المللی لاهه می خواهیم که به ما کمک کنند و اجازه دهند تا خانواده ها با عزیزانشان ارتباط پیدا کنند.
من هم به نوبه خودم از دادگاه بین المللی لاهه می خواهم تا هرچه سریعتر به حق و حقوق ما رسیدگی کند و در این عمل انسانی دست ما را بگیرند.با تشکر از دوستانی که تا این لحظه کمک کردند و راه را برای همه ما باز نمودند.

آقای کرمی علاوه بر این عنوان کرد:
من به نوبه خودم از خانواده ها استدعا دارم تا کمک و پشتیبانی کنند تا بتوانیم همه ما به حق و حقوق خودمان برسیم و همچنین عزیزانی که در بند فرقه رجوی هستند با کمک خانواده ها از این فرقه جدا شده به وطن خود بازگردند.
من چندین سال از جوانی ام را در سازمان مجاهدین خلق در عراق بودم و مثل یک برده از ما کار کشیدند. خلاصه زجر روحی، جسمی، دوری از خانواده، تمام این مشکلات را ما داشتیم. حتی این چند سالی که من آنجا بودم هیچگونه ارتباطی با خانواده ام نداشتم. هیچگونه حقوقی به من ندادند. تنها چیزی که به ما دادند لباس و غذا بود. آنهم در حداقل ممکن که بتوانیم فقط زنده باشیم و کار کنیم. من از خانواده ها تقاضا دارم که ما را کمک و پشتیبانی کنند تا بتوانیم این راه را با موفقیت به پایان برسانیم. خواهش من از خانواده ها این است که با کمک همدیگر بتوانیم نفرات گرفتار در مجاهدین خلق را نجات بدهیم تا از این فرقه جدا شوند.

او همچنین اضافه نمود:
من تقریباً در سال 83 وارد ایران شدم. الان تقریباً نزدیک به 15 سال است. خوشبختانه در وطن خودم خیلی خوش و سرحال تشکیل خانواده دادم. الان دارای فرزند هستم. شغلم آزاد است. در شهر خودم زندگی می کنم. خیلی خوشحالم از اینکه در کنار خانواده ام و در کشور خودم زندگی می کنم و من از خانواده ها و پشتیبانان ما خواهش می کنم که خسته نشوند و به ما کمک کنند تا بتوانیم این مشکل را از سر راهمان کنار بزنیم که واقعاً خیلی اذیت کننده است.

زمانیکه که در اردوگاه مجاهدین خلق بودم حتی اجازه نداشتم به خودم فکر کنم. اجازه نداشتم به یاد خانواده ام باشم. طی سالیانی که به کشور خودم بازگشته ام و در کنار خانواده ام هستم افسوس می خورم برای کسانی که به جای زندگی در کنار خانواده، و داشتن مهر پدر و مادر در کنار دوستان هموطن، هموطنایی که میخواهند ما خوشبخت باشیم و زندگیمان خوب باشد و آینده داشته باشیم، اسیر هستند. در آنجا تنها چیزی که هست سیاهی و تباهی است. واقعاً سیاهی و تباهی است. دوستان دیگر هم هستند و میتوانند بیشتر بگویند. آنها در آنجا درست مثل یک ربات هستند.

حرف من در آنجا به دوستانم این است که هرچه سریعتر به هر شکلی که میتوانند از طریق فضای مجازی ارتباط بگیرند و بعد واقعاً جدا بشوند. چون در آنجا برایشان هیچ آینده ای وجود ندارد. اینکه مثلاً بخواهند فکر کنند فردا چه می شود اصلا درست نیست. فقط تنها راه نجات این است که قدم به پیش بگذارند تا از این سازمان جدا شوند و به دنیای آزاد بازگردند. ما هم هر کاری که از دستمان بر بیاید با کمک دوستان برایشان انجام می دهیم. من خواهش می کنم که هرچه سریعتر تصمیم بگیرند. کافی است قدم اول را بردارند. بقیه راه ساده است. دوستان کمک میکنند.

خروج از نسخه موبایل