سقوطی شتابان از ورزشکاری به ورطه ی وطن فروشی و خیانت

درنوردیدن مرزهای انسانیت و پایمال کردن حقوق انسان ها ، خیلی سریع تر از آنچه که فکرش را می کنید در برخی انسان نماها رخ می دهد!

حسن نایب آقا، متولد 26 شهریور 1329، در تهران بازیکن سابق فوتبال بود که در پست هافبک چپ بازی می کرد! از همان ابتدا هم علیرغم تکنیک ضعیف و استیل بدنی نامناسب ، با جازدن خود در ترکیب تیم، بازیکنانی خوش استیل و با تکنیکی همانند ایرج دانائی و علیرضا عزیزی بناحق روی نیمکت می نشستند! او از همان ابتدا هم هرگز در جایگاه واقعی اش قرار نگرفته بود، کما اینکه امروز هم او علیرغم داشتن حق امضاء زیر برگه های جداشدگان، لیاقت امضای این برگه های ننگین را نیز ندارد! او به همین دلیل در میان فوتبال دوستان و تماشاگران هیچ گونه محبوبیتی نداشت.

مزدوری و وطن فروشی ، افتخاری نیست که کسی را بدان مفتخر کنند! امضاء انداختن پای ابلاغیه های قطع رابطه و کمک مالی ! به جداشدگان بازی در آفساید و خطاست و ننگی ابدی است برای کسی که روزگاری ورزشکار نامیده می شد! این حسن! آبروی هر چه ورزشکار و ورزش دوست را برده است، انگار یادش رفته که در سالهای انقلاب ایدئولوژیک در سازمان او را “حسن توزرد” می نامیدند!
یا انگار فراموش کرده که علیرغم شورائی شدن بدلیل چند بازی ملی ! نه عقل شورائی کار کردن داشت و نه پایبند به ملی گرائی بود و نه اهل مقاومت و مبارزه!

در سازمان بدلیل تمایلات زندگی طلبانه اش خیلی زود از رده تازه گرفته اش در فرماندهی گردان ، خلع رده شد! در جنگ اولیه امریکا علیه عراق که مجاهدین هم به بیابانها روی آوردند حسن نایب آقا نیز خلع رده شد و تحت مسئولیت محمد اطمینان مسئولیت یک لودر را بعهده گرفت که شرایط سخت گرسنگی و سنگر نشینی و ترس بمباران موجب رفوزگی حسن نایب آقا در این امتحان نیز شد .

در زمانی که بنا به فرهنگ مجاهدین معروف به دوران زندگی سنگری بود، حسن نایب آقا به فردی بریده تبدیل شد و به گفته ی سازمان به زور تن لش او یدک کشیده می شد و به وی قول داده بودند که اگر لیاقت و شجاعت از خودش نشان بدهد او را به خارج از کشور اعزام میکنند . وی نیز برای عمل به قول ؛ در جنگ مجاهدین با اکراد با نهایت خوی حیوانی در کشتار کرد ها در شهر طوز خرماتو جنایت کرد و به زن و بچه و کودکان اکراد این شهر رحم نکرد و همین به مدال افتخارش تبدیل شد و سوار خر مراد شد! در آلبانی نیز سازمان وی را برای سرکوب و کنترل جامعه ی جداشدگان منصوب کرد و در نقش جاسوس و اهرم فشار تشکیلات رجوی افراد جدا شده را مانیتور و کنترل میکند .

سرکوب اعضای سابق سازمان که اکنون جداشده نامیده می شوند، اکنون بزرگترین افتخار این ننگ فوتبال جامعه ی ایران است! افسوس که هر خرابی را می شود درست کرد، جز ذات خراب!

اعضائی که انتخاب کردند آزاد زندگی کنند و در دوران میانسالی یا کهنسالی معین کردند که با رجوی ها نباشند و باقی عمر خود را آزاد زندگی کنند. حقوق پناهندگی سیاسی ، جزو اولیه ترین حقوق حقه ی هر جداشده ای است، اما سازمان در یک زد و بند کثیف تا کنون توانسته است این حق هر جداشده را اهرمی برای تحت فشار قرار دادن آنها و به ابزاری برای جاسوسی و خبرچینی تبدیل کند. او که جداشدگان را تحت فشار می گذارد که علیه دوستان دیگر خود موضع گیری کنند و تنها به این شرط است که آنها می توانند حقوق خود را بگیرند، حسن نایب ، وارد یک بازی دوسر باخت شده است که به کارنامه ننگین فوتبالی او اضافه شده است!

البته جا دارد در همین جا به جداشدگانی درود بفرستیم که وارد میدان بازی ننگین این بازیچه ی رجوی نشدند و دست رد به سینه ی این وطن فروش زدند و آدم فروشی نکردند، شاید در شرایط بسیار سخت تنگدستانه زندگی کردند اما ننگ جاسوسی و آدم فروشی و خبرچینی را قبول نکردند و داغ جاسوس شدن خود را در دل او کاشتند!

جواب جداشدگان به امثال این وطن فروش در شعر زیر خلاصه می شود که :

” من آن گلبرگ مغرورم،
که می میرم ز بی آبی،
ولی با ذلت و خواری ،
پی شبنم نمی گردم . . .
فرید

خروج از نسخه موبایل