نقض مستمر حقوق بشر در فرقه ی مخوف رجوی

اعضای اسیر سازمان در آلبانی که امروز “موسسان پنجم” هم نامیده می شوند، در حال گذر از سنین 60 سالگی به بالا هستند! راستی کسی نیست از آقای مسعود رجوی که دوران غیبتش! را سپری می کند بپرسد که استاد! بقول خودت ، در چهار باری که ارتش را خراب کردی و از نو تاسیس کردی و همه هم جوان بودند، چه شق القمری کردی که در پنجمین بار تاسیس، می خواهی انجام دهی؟

هر بار هم همه را مقصر نامیدی و علت نبردن مریم! آنها بودند! این بار چی؟ این بار که فرسنگها و هزاران کیلومتر دورتر رفتی، مقصر کیست؟ امروز فرقه ی رجوی و شخص آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی، در منجلاب متعفن مشکلات دست و پا می زنند و باز مسعود رجوی بجای جواب دادن به درخواست های جدایی و خروج، دست به ساخت و ساز تشکیلاتی زده است ، بی آنکه فنداسیونی برای این خانه تکانی وجود داشته باشد!

هر بار در موسسان کذائی قبلی، می گفت : دیگر این نوع تشکیلات و این ارتش ، بدرد نمی خورد! باید ارتش منحل شود! اعضای اسیر هم در درون خوشحال می شدند از اینکه بازی تمام شد و نخود ، نخود، هر که رود خانه ی خود! اما مشت آهنین رجوی بود که همه را مجددا برمی گرداند و آتش کوره های مجاهد سازی رجوی شعله ورتر می شد! باز هم روز از نو و روزی از نو!

در حقیقت نه تاسیسی در کار بود و نه انحلالی! هر چه بود یک بازی مسخره و کودکانه و البته ابلهانه بود که برای مشغول نگه داشتن اعضای مفلوک شروع شده بود!

سیر تکامل هرگز نمی گوید که باید به قهقراء حرکت کرد، هرگز نمی گوید که باید عقب گرد کرد! بلکه شرایط جدید ، تصمیمات جدیدی می طلبد. امروز در آلبانی دیگر لزومی به تجرد اجباری رجوی ساخته نیست، امروز دیگر نیازی به انقلاب کذائی مریم نیست!

امروز به معنای واقعی در سالگرد سازمان در 15 شهریور ، نیاز به انحلال واقعی است، این بار جا دارد که مسعود رجوی این خفقان و سرکوب فرقه ای را متوقف کرده و غلط کردم بگوید! کاری که برای همیشه زندانیان سازمان را آزاد کند ، بلکه آنان چند سالی طعم زندگی واقعی را بچشند! گرچه حیات رجوی با اسارت اعضای سازمان گره خورد است!

شما اگر می توانستید دوری در اسارتگاه اشرف 3 بزنید، تعجب می کردید که چرا این سالخوردگان بجای استراحت مطلق! درحال کارهای پوشالی چاله بکن ، پر کن هستند! همه باید از کله ی سحر بیدار شده ، باغچه های تحت مسئولیت خود را آب بدهند، خیابان ها را جارو کنند، آسایشگاهها را جارو بزنند، بند رخت را مرتب کنند، دستشوئی ها را بشویند، به گلدان ها رسیدگی کنند، ته سیگارها را جمع کنند، شیشه ها را تمیز کنند، سالن غذاخوری را نظافت کرده و تمیز کنند، دستی به سر و روی خود بکشند ، میز اطو و اطو را سرویس کنند، روتختی ها را مرتب کنند، روی تخت کسانی که ملافه ی خود را خوب مرتب نکردند، برچسب ” آنکادر شما نامرتب است” بگذارند، کفش ها را واکس زده و جاکفشی را مرتب کنند، اتاق ورودی به آسایشگاه که محل نگهبان و هوشیار شب است را جارو کنند، پرده را خوب ببندند بطوریکه زنان محل استراحت مردان ومردان محل استراحت زنان را حتی از دور نبینند مبادا که انقلابشان سوراخ شود!!!

این خلاصه ای از فعالیت های روزانه ی مبارزاتی ! کسانی است که اگر در جامعه ی عادی می بودند ، در راس شغل های مهم مدیریتی بوده و صاحب منصب بودند، آیا این است مبارزه ای که رجوی به آنان قول داده بود؟!

یکی دیگر از امور مهمی که در اسارتگاه اشرف 3 روزانه جاری است، برخورد تشکیلاتی با اعضائی است که بقول آنها، چپه شده و کله پا است! یعنی اینکه به قول مسئولین زیر سرش بلند شده و هوای زندگی کردن کرده است! براستی این چه مناسباتی است که اگر خواستی زندگی کنی ، باید با برخوردهای تند روبروشده و مجازات شوی!؟

راستی اگر حقوق بشری وجود دارد، پس کجاست؟
آیا فقط با مرگ است که این اعضاء می توانند، از چنگال خونین رجوی ها ، آزاد شوند؟
رسانه ها، ارگان های حقوق بشری، شخصیت های مدافع حقوق انسان ها، سازمان های مدعی حقوق بشر، سازمان ملل، کمیساریای عالی پناهندگان، صلیب سرخ جهانی و… کجا هستند؟ انگار که :

ماه و خورشید و فلک در کارند، که اعضای سازمان در اسارت باقی بمانند!!!

ای کاش در این روزهای سالگرد سازمان ، مسعود رجوی خائن، سرعقل می آمد و سند آزادی همه ی این بردگان ذهنی و جسمی را امضاء می کرد… ای کاش…
فرید

خروج از نسخه موبایل