از “قیام” ۵ مهر ۱۳۶۰ تا نقش ستون پنجم دشمن

ماجراجویی رجوی در ۵ مهر سال ۱۳۶۰ نتیجه شکست های مجاهدین در سی خرداد ۱۳۶۰، ضربه ۷ تیر و ۸ شهریور بود که مقدمه تظاهرات مسلحانه ۵ مهر شد تا به زعم خود بتوانند نیروی اجتماعی شان را اینبار بر خلاف سی خرداد ۶۰ مسلح به صحنه بیاورند. تا مردم هم به آنها پیوسته و آنچه که رهبر مجاهدین آنرا «قیام» می نامید بوقوع بپیوندد!

بدین ترتیب تاکتیک «تظاهرات مسلحانه» برای ۵ مهر ۶۰ از سوی رجوی تدارک دیده شد تا شاید اینبار بخت با او یار شود.
رجوی می گفت: «ما در ۵ مهر ماه با قیامى شبیه به قیام توده اى ۲۲ بهمن روبرو هستیم باید مردم را تحت حمایت نیروهاى مسلّح‏مان به صحنه بکشانیم . . . شاید کشته‏ ها به اندازه ۲۲ بهمن ۵۷ باشد و شاید بیشتر؛ ولى تعداد آن مهم نیست. مردم کاملاً آماده قیام توده ‏اى هستند! عملیات بزرگى مثل ۷ تیر نشان داد که نظام ضربه ‏پذیر است. پیکر نظام ظرف بلورینى است که شکسته شده و کافى است که یک ضربه دیگر به آن وارد آید تا ظرف ریزریز شده و هر تکّه ‏اش از هم جدا و به گوشه‏ اى پرتاب شود. شرایط اجتماعى و مردم مثل چاه آرتزینى است که فقط احتیاج به یک جرقّه دارد تا پوسته ‏ها شکافته [شود و چاه] فوران کند؛ آن زمان دیگر هیچ چیز جلودار آن نخواهد بود….»

سازمان به نیروهایش گفته بود: «شما اصلاً قرار نیست در تظاهرات شرکت کنید؛ فقط بروید شلیک کنید، یک میلیون آدم مى‏آید و شما را روى دست بلند می‏کند!»

رجوی آنقدر در توهم «قیام» در ۵ مهر غرق بود که حتی وی در پاسخ اکثر کادرهای سازمان که متأهل بودند و بچه‌های مدرسه‌ای داشتند و از مسئولین بالای سازمان استعلام می‌کردند که بچه‌هایمان را چه کار کنیم؟ می‌خواهیم برویم مدرسه ثبت نام کنیم، گفته بود: «این حرف‌ها چیست که می‌زنید ما مهر ماه کار را تمام می‌کنیم و خودمان به بچه‌هایتان دیپلم می‌دهیم! شما قضیه را تمام شده تلقی کنید، این‌ها همه‌شان به مدرسه می‌روند.»

اما آنچه که در صحنه اتفاق افتاد چیز دیگری بود. به اعتراف خود رجوی ، هواداران سازمان «در دسته‏ هاى ۵۰تایى، ۱۰۰تایى و ۲۰۰تایى» کشته یا دستگیر شدند. »

توهمات رجوی پایانی نداشت . وی معتقد بود: « . . . اگر نیروهاى عملیاتى بتوانند از این تظاهرات، ۲ ساعت حفاظت بکنند، کار تمام است و نیروهاى مردمى به ما میپیوندند و آتش زیر خاکستر، شعله ‏ور م‏یشود.»

تظاهرات مسلحانه مجاهدین در ۵ مهر حرکتی ناشیانه و خالی از هر نوع منطق بود که صرفا از توهمات رجوی و اعتیاد او برای بدست گرفتن قدرت به هر قیمت نشات می گرفت.
نکته جالب اینجاست که خود وی نیز به موفقیت این اقدام باور نداشت و از آن بعنوان یک «تست» و «آزمایش» نام می برد که جوابش منفی بود.

رجوی هرگز از خود نپرسید مردمی که بی رحمی و خشونت آنان را در هفت تیر و ۸ شهریور مشاهده کرده بودند چگونه می توانستند در ۵ مهر به یک گروه تروریستی و خشونت طلب ا پیوسته و از آنان حمایت کنند؟!

رجوی بجای پاسخ درست به این سوال و برای پوشاندن اشتباهات خطی خود در اوج ناصداقتی شکست فضاحت بار خود از مردم را به گردن اختناق موجود در جامعه انداخت که توسط دولت نوپای انقلاب بوجود آمده است!

در آن روز برخلاف گفته سازمان، نه از جمعیت میلیونى خبرى شد، نه کسی از مردم به این گروه اندک پیوست بلکه نوعى جدید از ضد تبلیغ علیه سازمان نیز در بین مردم شکل گرفت؛ «وحشى»، «جانى» و «دیوانه مسلّح» از جمله القاب و صفاتى بود که مردم به عناصر سازمان در آن روز نثار مى‏کردند.

بدین ترتیب می توان گفت مجاهدین از ۵ مهر سال ۱۳۶۰ به بعد تمام مشروعیت کامل خود را از دست دادند و با گام های شتابان در راستای تبدیل شدن به دشمن تمام عیار مردم ایران پیش رفتند.

رجوی بعد از شکست ماجراجویی مسلحانه اش در ۵ مهر ۶۰ عمیقا کینه مردم را به دل گرفت و با پیوستن به ارتش صدام رسما به «ستون پنجم دشمن» تبدیل شد تا بی مهابا ، با کشتن سربازان ایرانی در جبهه ها و دادن پیشنهاد موشک باران شهرهای بی دفاع کشورمان به صدام، انتقام خود را از مردم ایران بگیرد.

اکنون چهل سال از ۵ مهر سال ۱۳۶۰ می گذرد. اگر آن روز، رجوی خود را پشت واژه هایی همچون؛ خلق، قیام، نیروهای مردمی و آیه های قرآن پنهان می کرد، اکنون اما در ترس از محاکمه در دادگاه بین المللی لاهه خود را پشت میله های قطور اردوگاه این گروه در آلبانی و یا در ریاض و امان مخفی کرده است.
نویسنده : سعید پارسا

خروج از نسخه موبایل