طلوع و غروب یک زندگی – قسمت بیست و سوم

مردان با سابقه با «انقلاب ایدئولوژیک» رجوی به زیر کشیده می شوند

در قسمت قبل این مقاله در رابطه با تناقضات و اندیشه های جنسی خواندیم.

بند دال – «هژمونی خواهران» و بند ف – «فردیت» : در سایه انقلاب رجوی، به تدریج مردان از مسئولیت های حساس کنار رفته و زنان جایگزین آنها شدند.
بدین ترتیب رجوی با یک تیر دو نشان زد. اول اینکه او به خوبی می دانست که جدا شدن یک مرد مسئول در تشکیلات می تواند ضربه جدی بر تشکیلات مجاهدین وارد آورد و یا بودن یک مرد مسئول در مسئولیت های سنگین تر که اگر با انقلاب نباشد باز می تواند ضربات سیاسی دیگری را بر پیکره سازمان وارد آورد.

در مجاهدین و تا قبل از انقلاب، مسئولین در چشم اعضای سازمان جایگاه خاصی داشتند و یک رابطه عمیق بین آنها همیشه وجود داشت. بنحویکه بعد از انقلاب، مریم رجوی همیشه در نشست های عمومی به اعضای سازمان می گفت: شما نباید مسئولینتان را جای رهبری بنشانید و از این رو بود که رجوی تلاش کرد با برداشتن مردان مسئول از مواضع کلیدی در تشکیلات هم این رابطه را از بین ببرد و هم خطر جداشدن آنها را کم کند. همچنین در این روند دیگر هیچ زنی تحت مسئول هیچ مردی قرار نگرفت هرچند در این رابطه انبوهی تناقض در سطح مسئولین وجود داشت ولی به نظر می رسید به ظاهر این تغییرات را پذیرفته اند.

سازمان از این تغییرات، تحت عنوان بند دال (چهارمین بند انقلاب) یعنی پذیرش هژمونی زنان در تشکیلات مجاهدین نام برد و شاخص رشد مردان در تشکیلات را نیز میزان حرف شنوی و اطاعت آنها از زنان درتشکیلات مجاهدین قرار داد. بعد از این بند، و باز شدن فضا برای زنان تشکیلات، آنها را در پست ها و مسئولیت های کلیدی قرار داد این چنین بود که به سرعت زنان به مدارات بالای تشکیلات رسیدند.

در همین راستا معیارهای عضویت نیز تغییرات اساسی کرد و بحث داشتن سابقه نیز برای زنان حذف شد!
دوما مردان با سابقه در تشکیلات یکی از اصلی ترین موانع در مسیر تشکیل حرمسرا برای شخص رجوی بود .
رجوی با کنار زدن مردان با سابقه و برداشتن سابقه از زنان برای قرار گرفتن در مدارات بالای تشکیلات، رویای دیرینه که همانا تشکیل حرمسرا به شکل شاهان قاجار بود را تحت عنوان «شورای رهبری» محقق کرد.

شکست رجوی در پیشبرد استراتژی «ارتش آزادیبخش» و عقب ماندن از تحولات سیاسی ایران که در قسمت های بعدی بیشتر توضیح خواهم داد، از یک سو و تولید کارهای کاذب برای سرگرم کردن نیروها که انرژی زیادی از تشکیلات می گرفت، از سوی دیگر، همگی سران فرقه را به این نتیجه رساند که باید سرگرمی جدیدی در حوزه ایدئولوژی فرو برنده اش ایجاد شود.

بدین ترتیب بند جدیدی تحت عنوان «بند ف» یعنی «فردیت» توسط رجوی ابداع و عبور از آن توسط اعضای سازمان بویژه مردان در دستور کار قرار گرفت. البته بند کمی متفاوت تر از بندهای دیگر انقلاب رجوی بود. که بیشتر توضیح می دهم.

هر چند رجوی به دروغ انقلاب خود را بر روی رفع ستم تاریخی از زنان سوار کرده بود ولی واقعیت این بود که رجوی می خواست با از بین بردن روابط عاطفی و عشق و محبت بین مردان و زنان و با از بین بردن کانون خانواده از آنها ابزاری بسازد که بتواند در راستای اهداف قدرت طلبی اش چه در پهنه تشکیلات و چه برای بدست آوردن قدرت سیاسی در ایران استفاده کند.

رجوی وجود و ماهیت انسان را در دو بُعد جنسیت و فردیت تعریف می کرد و از مجاهدین می خواست با توسل به بندهای «الف» و «ب» و «ج» و «د»و «ش» و «ر» ، غرایض جنسی خود را تحت کنترل درآورده و مسئله «استثمار جنسی»! را حل کنند و همه تنها در خدمت کامل و تمام عیار نیات و اهداف او باشند که با بحث های طلاق آغاز و با تداوم آن در بندهای بعدی که هرکدام مکانیزم های تکمیلی را برای حل این مسئله ارائه می داد به اتمام برسانند.

ولی بحث فردیت که در واقع آن روی سکه جنسیت بود (حفظ خود و سیانت ذات) خصوصیات فردی اعضاء را هدف قرار میداد. ویژگی این بند درگیر کردن اعضای سازمان در درون خودشان بود با این هدف که آنها دیگر فرصت فکر کردن به مسائل سیاسی و . . . نداشته باشند و به راحتی مثل یک ابزار در راستای اهداف ضد انقلابی و ضد انسانی رجوی بکار گرفته شوند.

در این بند رجوی از همه اعضای سازمان می خواست تا فردیت خود را زیر «بمباران ایدئولوژیکی»! قرار داده و تمامی خصوصیات منفی مثل تکبر، خودخواهی ، زیاده طلبی، تنزه طلبی، پر توقعی ، پرخاشگری ، عصانیت و . . . را از خود دور کنند. تا بدین ترتیب تبدیل به یک مجاهد خلق واقعی و «گوهر بی بدلیل» شوند.

به همین دلیل در مقطع برگزاری این بند همه اعضای سازمان (مردان جدا و زنان جدا) موظف بودند که در خصوص این بند از وضعیت خود گزارش نوشته و آن را در جمع هم ستادی ها و هم یگانی های خود بخوانند. همه باید از این بند و با تایید جمع عبور می کردند و هرکسی موظف بود اصلی ترین پهنه بروز فردیت خود را در زمینه هایی که فوقا اشاره کردم ریشه یابی کرده و آن را شناسایی می کرد. مثلا یکی می گفت اصلی ترین مشکل من خودخواهی است یا دیگری می گفت مشکل من رده خواهی و یا پاسیویسم است و . . .
اگر جمع این ویژگی را در مورد عضوی که سوژه نشست می شد تائید می کرد از آن تاریخ به بعد این خصوصیت منفی در اون فرد به رسمیت شناخته می شد و باید هر لحظه در آماده باش می بود که زمینه های بروز این ویژگی را در خود از بین برده و فاکت های آن را همیشه نوشته و در جمع هم یگانی های خودشان بخواند و آن را سرکوب کند.

ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل