« مادر » و نمایندگان ایرانی تبار

مادر بازهم در محلی که قرارگذاشته ایم زودتر از من رسیده و منتظر بود. علیرغم کبرسن و پیکر نحیف از رنجهای جسمی و روانی مضاعف، غالبا چشم هایش تیز و لبهایش به عزمی آشکار بر روی هم فشرده اند که با دیدار آشنا، لبخند ملیحی بخود می گیرد. کیفی سنگین از مدارک و شواهد بدست دارد از جمله های برگه های پلیس دایر بر حملاتی که مزدوران رجوی برعلیه او مرتکب شده اند. درپایان دیدار است که درمی یابم کیف چه بار سنگینی بر دستهای ظریفش می نهاد. برودت هوا و سرمای دیرهنگام استکهلم که برف ها برقدومش انباشته بود، کمتری تاثیر بر آن عزم مبارک نداشت. نه بهم ریختگی نوبت وسایل نقلیه حومه وشهری، به مناسبت بارش برف، سبب دقیقه یی تاخیر در حضورش گشت.

دیدار امروز بازدهی مخصوصی برای او خواهد داشت. به دادخواهی نزد نماینده مجلسی می رویم که ایرانی تبار است. یکی از دو نفری که نخستین بار با تبار ایرانی به نمایندگی مجلس سوئد انتخاب شده اند. مادر بی واسطه و مستقیم، بدون نیاز به مترجمی م با او به گفتگو خواهد نشست، شامل مرور خاطرات تلخ و شکننده اش!داستان شکنجه ها و آزارها که شاهد بوده است، بندها از قلب جریحه دارش خواهد گشود، که تصور آن قلب مرا به نرمشی لذتبخش می برد. امروز کتاب ها و مطالب فارسی هم با خود داریم، از جمله شرح جانگدازی شامل بخشی از جنایت های رجوی « از اوین تا ابوغریب »، که فرهادجواهری یار قلم زده است. متاسفانه شرحی دیگر « روزهای تاریک بغداد »، نوشته محمد سبحانی، دیگر مجرب شکنجه گاه های درونی رجوی و همچنین زندان مخوف « ابوغریب» در زمره ی عنوان غریب « میهمانان مجاهدین- به زعم زندانبانان صدام حسین » را هنوز همراه نداریم.

راهی را که باید تا مجلس، خانه ملت بپیماییم قدم زنان طی کرده و در محل انتظار می نشینیم تا استقبال سخاوتمندانه میزبان. رضا خلیلی دیلمی از تصویری که تجربه کرده بودیم، بسی جوان تر می نماید. گرم و مهربان و زودآشنا.

فضا، بطور اساسی راحت تر از گفتگو با نمایندگان غیر ایرانی تبار است، اگرچه نمی توان صرفا به ایرانی تباری او شمرد. بلکه ایرانی تباری که علیرغم همخوانی با جامعه یی که توانسته خود را باآن وفق دهد و جامعه وی را بپذیرد تاآنجا که بر کرسی پارلمانی بنشیند، خصلت های نیکویی ایرانی، میهمان نوازی، جوانمردی و گشاده رویی را چون گنجی در دریای قلبش حفظ کرده است، چنان که شرح دردها و روشنگری حقایق آسان تر می شود. شهادتی که از فرط بی رحمی مظالم مرتکبین، شرح اغراق آمیزی می نمایاند و باوراندن آنها، علی رغ صحت و حقیقت به نیروی مضاعفی نیاز دارد. ولی حال با کسی صحبت می کنیم که بزودی از تجربه های غم انگیز فردی اش آگاه می شویم.

رضا خلیلی دیلمی، زندان و رنج را از همان نوجوانی، حدود چهارده سالگی در اغتشاشات آستانه انقلاب تجربه کرد و با خاطراتی غمگینی، در نهایت آزاد گشت که شامل نزدیکی و هماهنگی با زندانیانی دیگر از گروه ها و عقاید مختلف شد. به گفته ی خودش رفتار دو سلطنت طلب بهتر از مدعیان تشکیلات خوشنام بر قلب و روح جوان و لطمه دیده او اثر گذاشت و راهنمای فعالیت های چندین ساله وی از بدو ورود به سوئد گشت.

چندان راحت و آسان هم پایش به سوئد نرسید، بلکه چون فوج، فوج پرنده های مهاجر ایرانی، پس از مدتها سرگردانی ترکیه و پاکستان! ترکیه و پاکستان نه فقط یادآور دشواری های بین راه ایرانیان تا به سرزمین های آزاد است. بالاتر از خطر و دشواری هایی چنین، دام های آدم ربایی، مخصوصا با فعالیت آشکار و منافقانه رجوی هاست که همواره کوشیده اند با نقاب کمک و رسیدگی، آنها را به سوی بیابان اشرف بربایند، به فارسی شکر شکن از چاله به چاه بیفکنند.

برای رضا خلیلی جوان هم به شیوه ی خودشان دستگاه ویدئو برای نمایشات منافقانه شان آوردند تا افسانه های رنگین مسعود ومریم بگوشش بخوانند، شلاق های ستم و برده داری در پشت پنهان، بطری ها نوشابه می گشودند تاضمن تماشا بنوشد که آب پاکستان برای سلامتی مرد جوان نورسیده از راه، زیان آور بود! اما جوان ایرانی چشم های نافذی داشت که تا عمق قضایا می رفت، از لایه های قلابی رنگ و روغن می گذشت و به حقیقت هولناک رسید و از دام پرید.

(که عنقا را بلند است آشیانه)! بدنبال موفقیت های اجتماعی که همواره با کمک های ارزنده به هموطنانش همراه بود، به خوشبختی خانوادگی هم نایل آمد تا دور از بربریت و قوانین ماقبل تاریخی رجوی، همسری شایسته و پدری مهربان باشد.

اما سیر فریب، تجربه ی گرانبهایی شد تا بهترین گواه برای سخنان گسسته گان شجاع در نظر هوشیار او باشد. کلیدی برای درک و گشایش شرح های دیگر.

در سمت دیگر چهره ی فرهاد جواهری یاز از عمق غبار درد ورنج، آثار زخم و شکنجه های روحی و روانی، در برابرم ظاهر می شود. فرهاد طرف دیگر قضیه، گرفتار و اسیردر صف فریب خوردگان! دردا فرهاد به نیکبختی و شاید هوشیاری رضا خلیلی دیلمی نبود.

فرهاد در اوان جوان به جرم همکاری با مجاهدین به زندان افتاده و پس از تجربه رنج هایی تلخ و طاقت فرساا آزاد شد. شانسی برای زندگی سوسو می زد، اما پیک های مرگ مجاهدین که کارشان صید دوباره زندانیان رهاشده بود، به شکل توده های فریب حایل فرهاد و آسمان روشن آینده او گشته، فرهاد را در هوای شیرین آزادی، به سراب سوزانی و کشنده یی در بیابان های عراقی کشانیدند و به بردگی گرفتند. خوشبختانه برای او هم لحظه های شکوفایی و درک حقیقت، بهاری داشت و جوانه های جرات و آگاهی بر شاخسارش جوانه زد. اگرچه در نهایت بی انصافی دیگربار راهش به زندان و شکنجه افتاد، و این بار نه دشمنی که به تعبیر و فرمایش سعدی علی رحمه، برعلیه او برخاسته و آموخته بود که از او ایمن ننشیند، این بار زخم دندان شریری که خود را دوست می نمایاند! و در شرارت تا آنجا پیش رفت که فرهاد را پس از شکنج و آزار طویل پنج ساله در زندان های قرارگاه اشرف و دیگر لانه های بدنامش، دست بسته به صدام حسینی بسپارد که جنون ضدیت با ایران و ایرانی را جار میزد و شاید به همان جهت در نقطه ی تضاد با رجوی عقد برادری می بست! که فرقه را به یقین دشمن ملت و مُلک ایران می دانست.

اما برصفحه شطرنج سیاست و طبیعتا به نوبت منافع فردی، تصمیم به معاوضه ی فرهاد و 49 ناراضی دیگر از مجاهدین، گرفت و آنها را تحویل حکومت ایران داد. هنوز اوضاع بروفق رجوی می نمایاند، نشان دادن عاقبت روی گردانی از مجاهدین، شکنجه وقتل بدست رژیم! نان حرامی که سالها از ِقبلش خورده است.

خوشا برخلاف تصورات پوشالی و پیش بینی های همواره غلط او، شاهین اقبال اسرای تحویلی به اروپا هم رسید تا شاهدینی بر جنایت رجوی ها شوند. آنها به زندگی بازگشته اند و دردها و زخم های دوران اسارت به چنگال کرکس های رجوی، بتدریج و آرام، التیام خواهد یافت.

در برج های بلند رسته گان، رضا خلیلی راد حال مجرب در صحنه ی فعالیت های سیاسی و اجتماعی خستگی ناپذیر می داند که حل مسئله ایران نه با خصومت وجنگ و انقلابی دیگر! نیازمند قدم های اصلاح طلبانه است. خوشا در موضوع کنونی، به منزله سیاستمدار سوئدی، می تواند قدم های موثر بردارد.

همیشه گمان می بردم که حضور شخصیت های موثر ایرانی تبار در مجالس و ادارات و صحنه ارتباطات اجتماعی، نقسی کارساز بر تارعنکبوت تشبثات شیطانی دموکرات نمایی و تخیلات قدرت طلبی رجوی هاست. با اطمینان برآنک، هر ایرانی فرهیخته یی به حقیقت وجودی رجوی ها آگاه است و از کمترین تاییدی براین جرثومه ی فساد روی بر

می گرداند!

دشمن نیز این را می داند و از ترس بخود می لرزد. به شیوه ی معهود جبهه ی اتهام برعلیه رضا دیلمی گشوده است. این همان درک وپیش بینی دقیق ما مجربین، از خصلت رجوی ها در آشنایی با شیو ه ی اهریمنی و قدیمی آنهاست! حتی کینه توزی ددمنشانه فردی! برعلیه جوانی که سالها پیش در پاکستان مقهور تشبثات دائمی آنها نشده به بردگی سوداگران منفور عصرجدید برنیامد.

رضا خلیلی دیلمی آگاه از شفافیت و پاکی آینه و اعمالش، تهدیدات و تمهدیدات رجوی ها را به هیچ گرفته، به رویارویی با اتهامات اصرار ورزیده است. وه که پشت رجوی ها را بازهم به خاک خواهد برد.

و« مادر» برای نخستین بار طی ملاقات هایی سیاسی که یکدگر را همراهی کرده ایم، ضمن شرح مستقیم و بی واسطه و جانسوز آنچه بر وی گذشت به گریه افتاد. غم انگیز بود او را در حال گریستن دیدن، از طرفی تصور سبک کردن بار قلبش، عالمی داشت، در برابر ظرافت ها و رفتار جوان موفقی که چون « مادر»ی از او استقبال و پذیرایی می کرد.

میترا یوسفی

14.04.2007

خروج از نسخه موبایل