برده ها و برده داری نابِ مورد ستایش رحمان کریمی

این پیر خرفت که فکر میکند سازمان استحاله یافته ی مجاهدین انسانهای نابتر از نوین هستند ، کسی جز رحمان کریمی نیست و نظر بیمارش را به اشکال زیرین بیان نموده است :

” آدمی آنگاه که حس مسئولیت را از دست داد، دست‌آموزی بیش نیست. سلسله تجربیات عینی به اثبات رسانده‌اند که اخلاق فردی و اجتماعی در موقعیت بنیادها و ساختارها برای دوام و بقا تا چه اندازه مؤثر و تعیین‌کننده است. اخلاق راستین انسانی، نقابهای دروغین و فریبکار را برمی افکند و چهره‌ها را آشکار می‌کند “.

شما که قبلا گفته اید که از ناامنی محیط زیست و…، ناراضی بوده و آنرا حاصل طمع ورزیهای زیاده ی ثروتمندان و غارتگران نامیده و بدان اعتراض هم کرده اید آیا به مسعود ومریم رجوی و بطور کلی سازمان مجاهدین این ایراد را وارد میکنید که چرا به دریوزگی اشخاص و محافل و سران کشورهایی افتاده اند که اینقدر محیط زیست را نابود میکنند تا نتیجه ی این عمل ، چیزی وحشتناک تر از یک زمستان اتمی شود؟
کدامیک را بپذیریم و چطوری قبول کنیم که تو هم غم محیط زیست را داری وهم اعمال و کردار ضد بشری رجوی را با جان و دل میپذیری؟
فکر میکنی که مردم اینقدر خام اند که با حمایت سالوسانه از طبیعت و انسان و بنام یک مجاهد، میتوان احساس ترحم آنها را نسبت به سازمان مجاهدین برانگیخت؟

دوباره :
” ما ایرانیان بیش از یک قرن سابقه تلاش و مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی داریم… انسانهای اصیل تشکیلاتی در برابر اکثریت اپورتونیست و نامجو و خود مطرح کن، اقلیتی ناچیز بیش نبودند …آنچه به‌طور جدی مطرح نبود، چند و چون اخلاقی بود. روشنفکران تشکیلات ظرفیت تحمل نظریات همدیگر را نداشتند “.

معنی حرف آقا رحمان این است که در احزاب قدیمی تر، انسان های اصیل تشکیلاتی در اقلیت بودند و اکثریتشان فرصت طلب و نامجو و این بدان معنی است که هیچیک از احزاب با وجودی که از نظر آقای کریمی بعضی از آنها قوی هم بودند ، بدرد این مبارزات نمیخوردند و به شرحی که ذیلا میآید ، مجاهدین بودند که بری ازاین نقایص شمرده میشوند!!!

باهم بخوانیم :
” مخلص این مسیر را مستقیم یا غیرمستقیم تجربه کردم تا به مجاهدین خلق رسیدم. هر چه زمان گذشت قدرت و اصالت اخلاقی آنان در این جهان نا مساعد و روبه انحطاط، محسوس تر و مستعدتر دیدم. به تجربه به حقانیت این ضرب‌المثل پی بردم که“ ماهی از سر گندد، نِی ز دم». رهبری برایم ستایش‌انگیز شد. به راز و رمز تشکیلات متحد و منسجم مجاهدین خلق واقف شدم “.

البته منهم تا اندازه ای گفته های رحمان کریمی در مورد احزاب قدیمی تر را قبول دارم ولی این نیز که رهبران مجاهدین که روز بروز به ادوات مسعود رجوی تبدیل شده و کارهایی انجام دادند که در تاریخ هیچیک از احزاب سیاسی ایران سابقه ندارد، حقیقت مسلمی است.
رهبران احزاب مورد انتقاد آقا رحمان ، هرگز اقدام به طلاق دادن اعضای خود نکرده و زنان مطلقه را در حرمسرای با شکوه خود جمع نکردند که رجوی کرد وبدین ترتیب این ماهیِ بنام سازمان مجاهدین از سرگندید و دراین مورد حق با رحمان کریمی است.

سپس :
” تا با گوهر بی‌بدیل مجاهد خلق برخورد و تجربه ملموس عینی نداشته باشید پی به حجم عظیم حوصله آنان نخواهی برد. به‌قول حافظ، دیگ سینه مجاهد خلق از ناگفتنیها و دریافت ها و ناراستیها و کاستیهای برون از خود جوش می‌زند اما چیزی بیرون نمی‌ریزد “.

این واژه ی گوهر بی بدیل از آن مسعود رجوی است و از فرط استعمال نابجا متعفن شده است.
البته منهم میدانم که اسرار زیادی درسینه ی مجاهد خلق رجوی وجود دارد که جرات ابراز آنرا ندارند که اگر داشتند، حالا سری بر روی تن شان نبود .
با این حال بودند جدا شدگان پر شماری که حقایق تکان دهنده ای از جنایات تشکیلاتی و فساد اخلاقی او را برملا کردند که همین میزان افشاگری کافی است که چند ده پادوی دست اول رجوی را بهمراه خود او به پای میز عدالت کشانده و تا آخر عمر در زندان نگه دارد.

بقیه ی نوشته ی آقا رحمان مربوط به زندان ها و اختلافات و دشمنی مابین مجاهدین وجمهوری اسلامی است که بخاطر نداشتن هیچ نوع تازگی ، نقل و نقد آن مقرون به صرفه دانسته نشد.
شاید خالی از فایده نباشد که گفته شود که آقای کریمی در این نوشته از کتاب ” تیر باران شدگان ” ذکری بمیان آورده و در آن از روحیه ی اعدام شدگان بدست نازیسم هیتلری مواردی آورده است.

اینکه نام این کتاب ” آنها که زنده اند ” بوده و نه ” تیرباران شدگان ” ودرمیان کتاب های به رنگ سفید ( کتاب های زیر زمینی ) درسال 1355 وهمزمان با کاهش اقتدار ساواک چاپ و منتشر شد و توسط دست فروش ها بطور وسیعی عرضه شد ، نشان میدهد که فراموشی بدجوری آقا رحمان را احاطه کرده است.
آقا رحمان که یک چپ بریده محسوب میشود، باید میدانست که با خواندن چند رمان نمیشود مبارز و تحلیلگر شد!

حمید

خروج از نسخه موبایل