از کراهت ازدواج تا ممنوعیت ازدواج در مجاهدین خلق

انتشار خبر ازدواج دو تن از اعضای جدا شده از مجاهدین خلق پس از خروج از کمپ اشرف سه در تیرانا نمایان‌گر این حقیقت است که عشق و عواطف و غرایز انسانی در هیچ ساز و کاری، حتی تحت شدیدترین سخت‌گیری‌ها و سرکوب‌ها، قابل انکار نیست. ازدواج سمرا بزازیان و مرتضی امیدی معروف به ساناز بزازیان و بیژن خادمی تنها سه روز پس از خروج از حصارهای فرقه رجوی حاکی از روابط عاطفی و انسانی پنهانی میان اعضای دربند تشکیلات است.

از اواخر دهه شصت که ازدواج در کیش شخصیتی مسعود رجوی ممنوع و طلاق اجباری شد و در پی آن کودکان مجاهدین نیز از آنها جدا و به اروپا قاچاق شدند، نهاد خانواده کاملا در تشکیلات محو شد و حتی فکر کردن به خانواده مستوجب تنبیه و مجازات شد. اما این موضوع تازه‌ای در تاریخ حیات مجاهدین خلق نبود.

اگر چه امروز حلقه رهبری و فرماندهان مجاهدین را اکثرا زنان تشکیل می‌دهد اما تا سال 1348 هیچ زنی در سازمان وجود نداشت. بهمن بازرگانی در کتاب «زمان بازیافته» می‌نویسد: «فکر می‌کردیم که انقلابی حرفه‌ای نباید عاشق شود یا بدتر از آن ازدواج کند. در واقع انقلابیون آن زمان ازدواج را باعث عقیم شدن مبارزه می‌دانستند. اصلا تصور این نبود که زن‌ها هم می‌توانند مبارز باشند.» همچنین، ایرج قهرمانلو در خاطراتش می‌گوید که وقتی ازدواج کرد سازمان تا دو ماه روابطش را با او برید و ازدواجش عملا نکته‌ای منفی در پرونده او در سازمان شد.

در رویکرد انسان شناسانه و تحلیلی که محسن زال در کتاب «چریک مجاهدین خلق» بر حیات چریک‌های مجاهدین خلق در سال‌های پیش از انقلاب دارد، ورود زنان به سازمان در آغاز «با مبنایی ابزاری» مورد موافقت قرار می‌گیرد. بنابراین ورود زنان به مجاهدین خلق به واسطه برابری جویی جنسیتی نیست. چنانچه زال تاکید می‌کند: «در نهایت به واسطه اینکه زنان می‌توانند به مثابه محمل و پوششی امنیتی استفاده شوند، مرکزیت به این نتیجه می‌رسد که زنان نیز می‌توانند عضو باشند. البته زنانی که با ملاک‌های فرهنگی سازمان از جمله نوع پوشش و حجاب سازگارند.»

تا پیش از انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک و طلاق‌های اجباری، کراهت ازدواج در تشکیلات مجاهدین خلق البته به حذف این نهاد نمی‌انجامد بلکه در ماهیت آن تغییر ایجاد میکند و در فرایندی ازدواج عرفی را به ازدواج تشکیلاتی تبدیل می‌کند. زال می‌نویسد: «مجاهد به گمان خود خلق را بر همه چیز ترجیح می‌دهد. از این رو خانواده از همان نخست به مثابه عنصری ناهمنوا با دستگاه مفهومی سازمان رخ می‌نماید، البته این به معنای بی معنی شدن نیاز جنسی نیست، اگر چه معنای خانواده به مرور متلاشی می‌شود ولی تکه‌های باقیمانده از آن نزد سازمان حفظ می‌شود.»

در سال 1369، در پی رهبریت تام مسعود رجوی بر تشکیلات، همان تکه‌های باقیمانده نیز به کلی از مناسبات انسانی مجاهدین خلق حذف می‌شود. البته بعد‌ها در افشاگری‌های اعضای جدا شده روشن می‌شود که ازدواج و نیاز جنسی تنها برای شخص مسعود رجوی معنا دارد و اشتیاق او به این موضوع موجب می‌شود که همزمان چندین زن از شورای رهبری را به عقد خود در بیاورد و برای رابطه به خوابگاه خود بخواند. مسعود رجوی مالک همه زنان تشکیلات می‌شود و به تعبیر محسن زال «عملا زن را به سوژه جنسی تبدیل می‌کند».

این در حالی است که محمد محمدی گرگانی در کتاب «خاطرات و تاملات در زندان شاه»، درباره رویکرد غیرانسانی رجوی نسبت به زن از زمان زندان‌های ساواک می‌گوید. محمدی گرگانی که پیش از عضویت در سازمان با همسرش ازدواجی عاشقانه کرده، بعد‌ها به همراه همسرش توسط ساواک دستگیر و زندانی می‌شوند. چنان که انتظار می‌رود در زندان نگران برخورد ماموران ساواک با همسرش است و از نگرانی‌های خود برای مسعود رجوی می‌گوید. در مقابل رجوی این احساسات و نگرانی‌های او را ناشی از تفکرات خرده بورژوایی او می‌داند و عشق و وابستگی او به همسرش را ناشی از احساس مالکیت او به همسرش می‌داند.
محمدی گرگانی در ایران می‌نویسد: «گفتم همسرم را دوست دارم و قرآن این علاقه خاص و ویژه را از آیه‌های خود می‌داند…در اینجا رجوی حرفی نداشت و نمی‌توانست با منطق دل من و قرآن پاسخ بدهد. اما نکته مهم این بود که نمی‌توانست از همین منطق قرآن نیز دفاع کند.»

امروز سران مجاهدین خلق درباره ازدواج زودهنگام این دو عضو جدا شده چه توضیحی دارند؟ تناقض میان شعارهای ضد فردیت و جنسیت در تبلیغات سازمان و ذات و طبیعت انسان‌ها در ساده‌ترین رویدادهای زندگی اعضا پس از جدا شدن و رسانه‌ای شدن نمود می‌یابد. انکار فردیت و جنسیت که سران مجاهدین خلق بسیار به پایبندی به آن فخر می‌فروشند و دائما اعضا را به آن تشویق می‌کنند، در حقیقت، مخالفت با انسانیت است.

مزدا پارسی

خروج از نسخه موبایل