در هم کوبیده شدن آخرین ذرات فرقه رجوی توسط جداشده ها

مدت بسیار کوتاهی است که روم های مختلف در کلاب هاوس، از طرف فرزندان مجاهدین اجرا می شود که اندیشمندان و جداشدگان دیگری نیز در این روم ها مشارکت دارند.

یکی ازاین اتاق ها که فقط دو جلسه از اجرای آن گذشته است تحت عنوان :

” حقیقت یا خیانت ، چرا مجاهدین خلق فرزندان خود را مزدور می نامند؟”

حقایق متعددی از واقعیات تلخ درون فرقه را آشکار کرده و یک بار دیگر این فرقه را در معرض قضاوت عموم مردم قرار داده است.
آقای م … یک از شرکت کنندگان در این اتاق (ایشان اسم و تصویر کامل خود را در این روم کاملا بیان کردند اما در این نوشتار نویسنده به دلیل رعایت حرمت ها از ذکر نام این شخص خودداری می کند، تا بلکه در یک دادگاه بی طرف همه ی این وقایع دهشتناک بیان شود و مرتکبان این بی عفتی ها و جنایات به سزای اعمال ننگین خود برسند) می گوید:

” من که در سوئد زندگی می کنم، بعد از این برنامه از طرف سازمان مورد مهر و محبت فراوان قرار گرفتم و از طرف سازمان مرتبا با من تماس گرفته می شود که تمام هزینه هایت را می دهیم اعم از هتل و غذا و ایاب و ذهاب و … بیا چند روزی آلمان با هم صحبت کنیم.

من در سنین پائین به عراق و پادگان اشرف کشانده شده بودم، من در پادگان اشرف که توسط یک تیپ کامل عراقی بشدت حفاظت می شد تا ما فرار نکنیم، یک روز یکی از فرماندهان و اعضای قدیمی سازمان به … من دست زد! با خودم گفتم نه ، من اشتباه می کنم، دفعه ی دوم ، دفعه ی سوم ، دیدم این عمل او هر شب ! تکرار می شود، دیگر تحمل نکردم و او را بشدت مضروب کردم، که بعد من را صدا کردند و همین پروین صفائی ، اکبر عباسیان ، جمال ناطقی ، خاله ی کاظم نیاکان، برگشتند ودر کمال تعجب به من گفتند: نگاه کن ، کرم از درخته ! اما من می دانستم که تمام این مشکلات از انقلاب کذائی ایدئولوژیک در می آید ، همه ی اعضای سازمان دچار مشکلات پیدا و پنهان جنسی شده بودند! واقعیت این است که غریزه را نمی شود با زور و صحبت کنترل کرد، این جوابش نیست، من که ساکت نماندم و این موضوع را پیگیری کردم، گفتند ببین ، خفه می شی یا خفه ات کنیم! طلای من را از گردنم به زور در آوردند و گفتند باید به سازمان هدیه بدهی، من را در آلبانی بدون هیچ کمک و پشتوانه ای به بیرون پرت کردند، من که از فرزندان این سازمان شمرده می شدم مدتها در جنگل خوابیدم، مدارک هویتی من را تحویلم ندادند، حتی پاسپورت من را تحویل خودم ندادند بعدها یکی از مشکلات من این بود که به پلیس آلمان ثابت کنم که من ایرانی هستم ”

متاسفانه از این دست موارد نیز توسط سایر کودکانی که به عراق آورده شده بودند ، شنیده شده است، برخی بدلیل آبروی شخصی از افشای بیرونی این موارد خودداری کردند، برخی را سازمان با تهدید و تطمیع ساکت کرده است، برخی دیگر هم کلا خاموش ماندند و قید این افتضاح جنسی در درون مناسبات پاک مجاهدین را زدند.

از نکات جالب این اتاق صحبت آزاد، حضور فردی با آیدی آرمان رجوی (که به نظر میرسد محمد پسر مسعود رجوی باشد) در کنار سایر فرزندان اعضای قدیمی این فرقه می باشد که یک بار دیگر تمامیت این سازمان را بهمراه دیگر دوستان سابق خود ، به چالش می کشند!

سه نسل از اعضای سازمان در این گپ و گفت و در این تالار، شرکت دارند و به مباحثه پرداختند، فرقه ی رجوی هم طی این مدت بسیار کوتاه ، شروع به فحاشی و مزدور خواندن دوباره و صدباره ی این فرزندان اعضای قدیمی خود کرده است! به قول یکی از همین جوانان : ما که از دی ان ای این سازمان هستیم را مزدور می خواند وای به حال بقیه ! یک روز در سایت های رسمی خود این کودکان جداشده را ، نفرات “وزارت ” اعلام کرده است، یک روز آنان را مزدور جمهوری اسلامی خوانده است، بار دیگر آنان را فرزندانی خوانده است که توسط پدرها و مادرهایشان ناخلف نامیده شده و طرد شدند!

براستی واقعیت چیست؟
چرا این سازمان انقلابی و پاک؟! توسط چند جداشده چنین به چالش کشیده شده است و ارکان بناهای شیطانی اش به لرزه درآمده است؟
آیا جز این است که لرزان و سست بودن بیش از حد پایه های این فرقه را نشان می دهد؟

هنوز همه چیز در حد صحبت است و بیان واقعیات و فاکت ها، نه شکایتی شده است، نه وکلایی برای این امر مشخص شده است وبه قول معروف هنوز نه به دار است و نه به بار… اما گویا سازمان از یک مسئله بشدت وحشت دارد…

اواخر سال گذشته 42 عضو سابق این سازمان بدلائل نقض مستمر و سیستماتیک حقوق بشر در این فرقه پس از حصول رای قطعی در شعبه ی 55 بین الملل قضائی، پرونده ی شکایات خود را بهمراه مدارک و مستندات متقن تقدیم دادگاه لاهه کرده اند، این مدارک توسط دبیرخانه ی این دادگاه در کشور هلند پذیرفته شده و روند قضائی فوق بی وقفه ادامه دارد، گویا سران این فرقه ترس و واهمه دارند که جداشدگان مقیم خارج و بطور خاص فرزندان مجاهدین خلق نیز راه دادگاه را پیش بگیرند و دست به مطالبه گری بزنند، مسعود رجوی در سال 1376 که تعداد زیادی از این کودکان سازمان که برخی حتی به سن قانونی هم نرسیده بودند را به عراق کشاند، حتی فکرش را هم نمی کرد که یک روز همین کودکان و پسر خودش، پس از دیدن جنایات این فرقه، از سازمان جدا شوند و با قامتی سرفراز جلوی او بایستند ودست به دادخواهی بزنند! واقعیت این است که عملکرد سازمان قابل دفاع نیست، برای همین هم ، همه را مزدور می خواند تا خود را در ببرد.

فرجام شوم این سازمان، چیزی جز این صحنه ای که امروز می بینیم ، نخواهد شد! امروز صفی از جداشدگان در مقابل این فرقه صف کشیده است، قرار بود صفی از زنان شورای رهبری این سازمان، تا تهران تشکیل دهند! اما این صف به تهران نرسید، بلکه صفی از منتقدان سازمان که عمر و جوانی آنان دراین فرقه تباه شده است ، تا صحن های علنی دادگاه های جهان به صف شدند و دست به دادخواهی زدند، این تظلم خواهی ها بی وقفه تا روز نابودی کامل این فرقه و به پای میز محاکمه کشانده شدن رهبران آن ، ادامه خواهد داشت . . .

فرید

خروج از نسخه موبایل