برخورد فرمالیته مجاهدین با سالگرد شهادت مجید شریف واقفی

تلویزیون سازمان مجاهدین خلق موسوم به سیمای آزادی طی برنامه کوتاهی در یک شنبه شب (16 اردیبهشت) سالگرد شهادت مجید شریف واقفی را یادآور شد. به همین مناسبت توجه شما را به مقاله مبسوطی که در همین رابطه انتخاب شده جلب می نمائیم:

 تقابل آرمان و خشونت

مولف: امید پویا

تاریخ: 16/02/1386

سه دهه از ترور فجیع مجید شریف واقفی می گذرد. اگر چه قتل او اولین و آخرین مورد از اعمال خشونت و ترور درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق نبود، اما به نوعی می تواند به عنوان شاخص ترین خشونت درون تشکیلاتی باشد، که کماکان چالش میان آرمانگرایی و مشی مسلحانه و خشونت آمیز را رقم می زند. اعترافات عاملین از کم و کیف و خشونت ذاتی این قتل بیش از هر چیز گواه کنه کینه و شقاوت عاملین این جنایت از یکسو و اتکا این جنایت به پشتوانه های ایدئولوژیک است. این قتل در نوع خود به شکلی پرده از بسیاری اسرار نهفته درون تشکیلاتی و تمسک ایدئولوژیک آن بر می دارد.

آیا میزان سبوعیت و خشونت نهفته در این جنایت را می توان به تمامی محصول و بازتاب وجهی ایدئولوژیک در مناسبات درون تشکیلاتی تعبیر کرد. صرفنظر از هر گونه تحلیل سیاسی مبنی بر عمل ضد دمکراتیک عاملین این واقعه، این جنایت از زاویه روان شناختی نیز قابل بحث و تعمق است. هر رویکرد خشونت آمیزی الزاما باید در "لحظه" ارتکاب خشونت و قتل و مثله کردن و سوزاندن به انگیزه هایی فراتر از معیارهای اخلاقی و عاطفی و به عکس متکی به جنون و یا گسیختگی روانی باشد. این فاکتورها اما به تمامی نمی توانند به لحاظ روانی توجیه کننده این قتل باشند. این نمونه در نوع خود نیازمند آمادگی همه جانبه ای هم به لحاظ روانی و ایدئولوژیک است. این جنایت از سوی کسانی صورت گرفت که ظاهرا مرزهای روزمرگی و انفعال را پشت سر گذاشته و از هر جهت آماده رویارویی با مرگ خودخواسته به خاطر اهداف و آرمانهای ظاهرا انسانی هستند. تعبیر ضد خلق برای توجیه این جنایت از سوی رهبران سازمان به این عمل انگیزه ای کاملا ایدئولوژیک می دهد. همان انگیزه ای که گروههای مسلح را به ترور مستشاران امریکایی و عناصر رژیم شاه وادار می کند. این تعریف کلیشه ای و ایدئولوژیک از نوع مارکسیستی که هر که با ما نیست بر ماست، مکانیزم ترور و قتل شریف واقفی قرار می گیرد. تئوری نخ نما شده ای که کماکان سازمان مجاهدین خلق امروز نیز دوستان و دشمنان خود را مرزبندی می کند. آیا به تعبیر مارکسیستها این قتل می تواند به تمامی محصول کینه طبقاتی عاملین آن باشد.

قتل شریف واقفی در طول سالیان گذشته هیچگاه به طور بنیادین و نظری مورد نقد و چالش جدی قرار نگرفته است. آنها که برای توجیه مبارزات خود خشونت و توحش حکومتهای توتالیته و سرکوبگر را مکانیزم مبارزات خود می دانستند، در درون اما به اشکال وحشیانه تر به جنایاتی دست زدند که در تاریخ جنبشهای سیاسی دستاویز استبداد حاکم برای سرکوب و تحقیر بسیاری از مبارزان سیاسی قرار گرفت. این نوع خشونت در مقایسه با آنچه حکومتها برای سرکوبی جنبشهای سیاسی اعمال می کنند در کمیت و کیفیت کاملا متفاوت نشان می دهد. اگر جنایات رژیمهای مستبد ریشه در مرزهای بنیادین میان غالب و مغلوب و میان انقلابی و ضد انقلابی داشت، این جنایت فاقد این انگیزه ها و مشخصا مربوط به انگیزه هایی می شد که در رابطه با استراتژی مبارزه علیه دشمن امکان تئوریزه شدن داشت. صورت مسئله ای که در بد بینانه ترین وجه آن می توانست با جدایی و ادامه روند مبارزه هر دو جریان با راهبردهای متفاوت دنبال شود، به دلیل جزمیت ایدئولوژیکی و تئوریزه شدن خشونت در ذات و ماهیت این مناسبات تراژیک ترین حادثه ممکن را در تاریخ مبارزات سیاسی ایران و بلکه جهان رقم زد.

آنچه این قتل درون تشکیلاتی را پر رنگ می کند نقش راهبردی ایدئولوژی در آن است. نقشی که بعدها علی رغم تلاش همین گروه برای نقد و توجیه و فراموش کردن آن، کماکان در بستر تعابیر و توجیهات ایدئولوژیک راهی اساسی به نقد جامعه شناختی و روانشناختی این جنایت هولناک نبرد و در هیاهوی انشعابات درون تشکیلاتی همان جریان تنها به سلب مسئولیت از عاملین آن و در نهایت تقسیم جرائم میان قاتل و مقتول انجامید. رهبران فعلی سازمان پس از انقلاب به عنوان وارثان ایدئولوژیک مجید با اما و اگرهای فراوان این جنایت را محکوم کردند اما در نهایت در موضع قاتلین شریف واقفی قرار گرفته و نسبت به هر گونه محاکمه و مجازات عاملین قتل به محاکم قضایی انقلاب هشدار دادند. تلاش مسعود رجوی پس از انقلاب برای همسو کردن مواضع خانواده شریف واقفی با مواضع سازمان در خصوص تعیین تکلیف قاتلین او حکایت از این حقیقت دارد که به زعم مجاهدین خلق ترور شریف واقفی نبایستی به موضوع و موردی برای مرزبندی مجاهدین خلق با گروه مارکسیست منشعب از سازمان منجر گردد. این موضع گیری پیش از هر چیز سرپوشی بود بر جنایات مشابهی که سازمان مجاهدین خلق قبل از انشعاب ایدئولوژیک با قتل جواد سعیدی و مرتضی هودشتیان و تنی دیگر مرتکب شده بودند. نکته جالب اینکه مسعود رجوی پس از انقلاب صریحا مسئولیت قتل جواد سعیدی را به دلیل احتمال ضربه تشکیلاتی از جانب او پذیرفته بود. در واقع قتلهای درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق در طی سالهای آتی که اخیرا کمیته ای برای بررسی ابعاد و نفرات آن تعیین شده سبقه در مناسبات درون تشکیلاتی سازمان از تاسیس تا اینک دارد.

مبارزات مسلحانه از آنجا که مبنا و موضوعیت خود را بر راهکارههای خشونت آمیز بنا می کند، نگاهش به پدیده خشونت تئوریزه شده است. اگر به انگیزه های ترور و قتل شریف واقفی دقت کنیم به خوبی به این جنبه های تئوریک پی می بریم. چالش پیش روی بشر همواره این بوده که آیا رویکرد به خشونت برای دستیابی به هر هدفی ولو هدف مشروع آیا ابزاری و امکانی توجیه شده و پسندیده است. اخلاقیات ماکیاولیستی و نفوذ تعیین کننده آن در نگره ها و آموزه های مارکسیستی و به تناوب تاثیر آن بر دگراندیشان مذهبی از جمله مجاهدین خلق به خشونت نه به عنوان پدیده ای فی النفسه مذموم که متناسب با دوری و نزدیکی با اهداف استراتژیک برخورد می کند. آمار قتل ها و ترورهای درون تشکیلاتی از بدو تاسیس سازمان مجاهدین خلق تا اینک که به اشکال مختلف ادامه دارد بر این مهم صحه می گذارد که مجاهدین متاثر از آموزه های ماکیاولیستی و مارکسیستی اخلاقیات بدیهی را نیز در این ساختار تعریف می کنند.

مجاهدین اگر چه تلاش می کنند ترور شریف واقفی را به عنوان یک عمل اپورتونیستی مورد نکوهش قرار بدهند اما فراموش می کنند بدعت این روش درون تشکیلاتی را برای اولین بار با قتل توام با شکنجه مرتضی هودشتیان در اردوگاههای الفتح مرتکب شده اند. قتل درون تشکیلاتی جواد سعیدی به صرف انصراف از مبارزه سیاسی نمونه دیگری از این شیوه رفتاری با اعضای تشکیلات است. این شیوه رفتاری با اعضای درون تشکیلاتی محصول اندیشه ای است که مشروعیت این نوع رفتار را توجیه می کند. هر گونه خشونت درون تشکیلاتی تئوریزه شده در واقع بسترساز استفاده از این شیوه برای برون رفت از بن بستهای احتمالی است. وقتی قرار باشد ترور و خشونت درون تشکیلاتی در خصوص همرزمان به هر دلیل تئوریزه شود اعمال این روش در مواجه با مخالفان ایدئولوژیک و سیاسی و به همان نسبت دشمنان نیز امری سهل و توجیه پذیر خواهد بود. ترور شریف واقفی با کیفیتی که به آن اشاره شد قبل از هر چیز از یک عامل بیرونی ریشه می گیرد. عاملی که مستقیما به اخلاقیات انقلابی و تعریف نسبی آن مربوط می شود.این عامل بی تردید ایدئولوژیک است. تعریف اخلاقیات به همان میزان که نسبتش را به رسیدن به هدف سیاسی و یا حتی آرمان فرضی تعریف می کند به همان میزان می تواند نفس خشونت را به نسبت حصول به اهداف تشکیلاتی امری مقدس تعریف کند. در این پروسه خشونت نه پدیده ای فی النفسه مذموم که در رابطه با هدف مورد ارزیابی قرار می گیرد. خطرناکترین مولفه این آموزه ها نادیده گرفتن ارزشهای انسانی و قربانی کردن نوعیت انسانی در پای ایدئولوژی است. کاری که مجاهدین خلق به تناوب در سالهای اخیر بارها مرتکب شده اند.

نکته قابل تعمق در رابطه با قتل شریف واقفی سکوت تعمق آمیز سازمان در سالروز ترور شریف واقفی در اردیبهشت سال جاری است. مجاهدین که همواره از مجید شریف واقفی به عنوان شهید ایدئولوژیک سازمان نام می بردند در طی سالهای گذشته و مشخصا امسال سالروز شهادت او را در سکوت مطلق پشت سر گذاشتند. دلایل این سکوت را می توان در اتخاذ استراتژی ظاهرالفریب مبارزه دمکراتیک و تلاش سازمان مجاهدین برای حذف نام خود از لیست گروههای تروریست تعبیر کرد. در این شرایط بدیهی است هر گونه نقب به گذشته و مشخصا خشونت های درون تشکیلاتی، به موضوع تروریسم و خشونت طلبی ذاتی و ایدئولوژیک سازمان دامن می زند. مجاهدین از این رو تعمدا از کنار حوادثی از این گونه که منجر به چالش دوباره گردد اجتناب می کنند. اما واقعیت این است که از منظر تئوریک کماکان موضوع خشونت در سازمان مجاهدین خلق کمافی السابق می تواند موضوع و دستمایه بنیادین و پیش روی همه کسانی باشد که با خوش بینی مفرط اصرار دارند حوادثی از این قبیل را محصول اشتباهات فردی و نه استراتژی خشونت طلب سازمان جا بزنند. واقعیت این است که قتل مظلومانه مجید شریف واقفی در تاریخ سیاسی معاصر ایران از سوی قاتلین و عاملین و حتی مدعیان و ارثان ایدئولوژیک او (سازمان مجاهدین خلق و رهبران فعلی آن) عامدانه به بوته فراموشی سپرده شد. او پیش از هر چیز در تاریخ معاصر ایران به عنوان نمادی از مقاومت در برابر دو جریان التقاط و مارکسیست در نقطه ای قرار گرفت که هیچ یک از دو جریان نتوانستند موجودیت او را تحمل کنند. به همان میزان که عاملین و قاتلین شریف واقفی قتل او را تئوریزه و توجیه تشکیلاتی کردند به همان میزان کسانی که معتقد بودند راه و مسیر بعد از جریان انشعاب محصول مقاومت و پایمردی امثال مجید بوده به توجیه و تئوریزه کردن این جنایت مبادرت کردند.

برای این گروه قاتلین مجید تنها در حد فرصت طلبانی تعریف شدند که در مسیر مبارزات خود دچار یک لحظه غفلت و اشتباه شدند. به زعم این وارثان ایدئولوژیک، قاتلین او کماکان همان مبارزان ضد امپریالیست و عدالت خواه باقی ماندند تا جایی که در بیانیه 12 ماده ای به جای محاکمه قاتلین مجید این نیروهای اصیل مذهبی بودند که قربانی شدند. (ر.ک. به بیانیه 12 ماده ای سازمان مجاهدین خلق بعد از انشعاب و کودتای ایدئولوژیک سازمان). قتل مظلومانه شریف واقفی کماکان باید از سوی نیروهای عمیقا دمکراتیک به عنوان کیسی برای تبیین ابعاد ایدئولوژیک و روانشناختی آن مفتوح و مورد اهتمام قرار گیرد. چه بسا در صورت زنده ماندن مجید جریان سازمان مجاهدین خلق می توانست در یک فرض خوش بینانه همانگونه که از سوی امثال او و صمدیه در مقابل الحاد یکسره و تمام و کمال مقاومت نشان داد، می توانست جریان التقاط در سازمان را به چالش و نقد اصولی و در نهایت تصحیح بکشاند. امری که کماکان می تواند از طریق بستگان عقیدتی و نسبی مجید به انحاء مختلف از جمله اتخاذ مواضع اصولی در مقابل جریان هژمونی طلب رجوی دنبال شود. اتفاقی که اگر چه دیر اما در دراز مدت می تواند به نتایج درخوری ختم گردد.

 Mojahedin.ws

خروج از نسخه موبایل