نجات در هفته ای که گذشت – شماره 21

مروری بر مطالب 18 تا 23 دی ماه 1400 درج شده در سایت نجات

*شنبه 18 دی
در روز شنبه جمعاً 8 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:

آوای مردگان در سیمای مرده یاب

در مناسبت های مختلف سیمای فرقه رجوی برای این که تلطیفی در برنامه هایش ایجاد کند، برنامه های قدیمی که آوای مردگان است را پخش می کند. قانونی در مناسبات فرقه رجوی وجود دارد مبنی بر این که هنرمند یا غیرهنرمند تا وقتی در اختیار آن ها هستند، اسباب زحمت اند. اما همین که می میرند از آن ها تعریف و تمجید به عمل می آورند در حالی که آن فرد دستش از دنیا کوتاه است و توان این را ندارد که از خودش دفاع کند، به همین دلیل فرقه نهایت استفاده اش را می کند و از آنان همواره به عنوان کسانی که صدای انقلاب مریم را به گوش جهانیان می رسانند، یاد می کنند! اگر کسی آن هنرمند را نشناسد شاید فکر کند از نزدیکان و مریدان ایدئولوژیک رجوی بوده است!
این روزها سیمای دروغین فرقه رجوی از کنسرت هایی که مرضیه و منوچهر و عماد رام، اندرانیک و … در طول دوران گذشته اجرا کردند، پخش می کند تا وانمود کند که در بین هنرمندان دارای جایگاه ویژه ای است. اما در باطن فرقه چنین چیزی نیست….

نکاتی درباره مصاحبه مدیر عامل انجمن نجات با ایسکا نیوز

– مجاهدین از نفی استثمار تا پذیرایی از استثمارگر
– «فرقه ها در میان ما» کلید قفل سالیان بر ذهن
– روش های جذب فرقه رجوی از گذشته تا امروز
– متدلوژی روانی به جای ایدئولوژی تشکیلاتی
– ملاک ارتقای رتبه در فرقه رجوی: میزان تمکین پذیری
– عضویت در تشکیلات رجوی مهر پایانی بر روابط انسانی
– حقوق بشر در خدمت ناقضان حقوق بشر

مصاحبه ایسکانیوز با مدیر عامل انجمن نجات – قسمت دوم

سازمان به یک فرقه ‌ای تبدیل شده که سال‌ هاست جذب واقعی ندارد. ممکن است عناصری را گوشه و کنار دنیا و ایران به سمت خودش بکشد و از آن ها سوءاستفاده کند، اما جذب به معنای واقعی دیگر در سازمان وجود ندارد. همانطور که می ‌بینید. در تبلیغاتش هم مردم ایران مخاطبش نیستند و گویی برای اسرائیل، سعودی و کاخ سفید صحبت می‌ کنند و منظورشان بیشتر جلب نظر آن هاست.
سازمان مانند قارچی است که ریشه ندارد و شکاف ‌زی است. باید یک شکافی در یک درخت باشد تا بتواند در آن رشد کند. حیات سازمان از زمانی که وارد جنگ مسلحانه با جمهوری اسلامی در 30 خرداد 60 شد تا امروز چنین حیات خفیف و خائنانه‌ای است.
این ها یک زمان در زائده جنگ ایران و عراق زندگی می ‌کردند و زمان دیگر در زائده هسته‌ ای بعد هم در تضاد ایران با غرب. یعنی مدام خدماتش را به دشمنان ایران عرضه می ‌کند و این گونه حیاتش را ادامه می ‌دهد و اکنون کارکردش به مراتب کمتر شده است.
نگاه کنید یک زمان مقر مریم رجوی در پاریس بود، الآن از اتحادیه اروپا اخراج شده و حق ندارد وارد این کشورها شود و در تیرانا مستقر است و عنانش هم دست آمریکاست. آینده برایشان فراتر از این نیست. حتی خود سازمان هم دیگر باور ندارد در ایران اتفاقی به نفعش رقم بخورد. وقتی در جذب اعضا هویت خودش را پنهان می ‌کند، یعنی می‌ داند چقدر میان مردم ایران منفورست و آینده‌ای ندارد.
زمانی که میان ایران و عراق آتش بس شد این ها یک قدم استراتژیک عقب رانده شدند. وقتی صدام سرنگون شد تحولات دراماتیکی در شرایط شان به وجود آمد و امروز که ایران با عربستان گفتگو می‌ کند دیگر از این شکاف هم نمی‌ تواند استفاده کند و اکنون که ایران با غرب در حال مذاکره است می‌ تواند پرونده آن ها را برای همیشه ببندد.

*یکشنبه 19 دی
7 مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:

سرنوشت رقت انگیز مجاهدین خلق آینه پندها و عبرت های تاریخی

… اکنون که بعد از 56 سال این جریان را در محک آزمایش و راستی آزمایی شعار و عمل و شکل و محتوا قرار می دهیم و ماهیت واقعی آن ها از خلال ادعاها بیرون زده است می توانیم به خوبی به سرنوشت رقت بار آن پی ببریم. سرنوشتی که اکنون فارغ از هرگونه تعصب و اغراق و کوته نظری به راستی آینه پندها و عبرت های تاریخی جریانات دوران معاصر ما است. مجاهدین خلق جریانی که روزی شعار حمایت از خلق و داشتن پایگاه اجتماعی مردم ایران را سر می داد اکنون دقیقاً در نقطه مقابل آن هاست و حتی حمایت های اعضای خود را هم پشت سر ندارد.
جریانی که ضرورت و مشروعیت مبارزاتی خود را پشتوانه مردم ایران می دانست اکنون به نقطه ای رسیده است که کلاً از خلق بریده و با حمایت های سیاسی و مالی آمریکا، عربستان سعودی و اسراییل به موجودیت نامشروع خود ادامه می دهد. حالا مجاهدین خلق در توهم و سودای رسیدن به حاکمیت نه به حمایت های مردمی و حرکت های اجتماعی بلکه دقیقاً گوشه چشمی به قدرت های استعماری دارد. آن ها دست به انواع لابی ها و خودفروشی های سیاسی و مسئولیت خطیر جاسوسی و اعمال فشارهای اقتصادی و درخواست تحریم ها می زنند تا از مردم خود فقط به بهانه عدم حمایت از آن ها انتقام بگیرند.
… اینک در آلبانی در کشوری که فضای نیمه دمکراتیک سیاسی بر آن حاکم است باز هم تلاش کردند پایگاه خود را به پادگان اشرف دیگری برای اعضا تبدیل کنند. ولی واقعیت این است که قانونمندی های حاکم بر آلبانی با عراق کیفاً متفاوت است. در پرتو همین شرایط متفاوت است که انجمن حمایت از ایرانیان مقیم البانی (آسیلا) تاسیس می یابد. انجمنی که در بیخ گوش مجاهدین خلق ارتباط خود را با خانواده ها گسترده تر کرده و اعضایی که از این تشکیلات جدا می شوند را جذب خود می کنند. مسئولین انجمن آسیلا با تبیین درست از شرایط آلبانی و به کارگیری دیپلماسی مثبت و منطقی در قبال مسئولین دولت آلبانی موفق به اخذ مجوز رسمی فعالیت علنی در آلبانی گردیده و شرایط را برای اخذ اقامت و کار و حتی تشکیل خانواده فراهم نموده است….

فرقه؛ دقیق ترین توصیف برای تشکیلات رجوی

برای نشان دادن این که تشکیلات رجوی ها یک فرقه به معنای دقیق کلمه است، از کتاب «فرقه ها در میان ما» که نوشته یک پرفسور آمریکایی به نام خانم «مارگارت تالر سینگر» کمک می گیرم. چرا که این کتاب یک شناخت بسیار خوب از فرقه ها و کارکرد آن ها به خواننده می دهد. و البته برای من که در یکی از مخوف ترین آن ها گرفتار شده بودم خواندن این کتاب این تصور را ایجاد نمود که انگار نویسنده خودش سال های متمادی در تشکیلات رجوی بوده و از روی آن توانسته این کتاب را بنویسد. هر چند واقعیت این است که نویسنده در آمریکا زندگی می کرده و با فرقه رجوی آشنا نبوده است اما چنان در درک فرقه ها موفق بوده و آنچنان با بیانی شیوا توانسته دانسته های خود را در نوشتار منتقل نماید که چنین تصوری برای من ایجاد می کرد. ضمن آن که تشکیلات رجوی یکی از متکامل ترین فرقه ها می باشد که تمامی توصیفات این کتاب درباره آن صدق می کند و مصداق کاملی از مطالب نوشته شده در این کتاب است.
رجوی ها اگر چاره می داشتند شک نکنید که خانم «مارگارت تالر سینگر» را به دلیل نوشتن این کتاب به عنوان مزدور وزرات اطلاعات یا نیروی قدس سپاه پاسداران معرفی می کردند. اما آمریکایی بودن نویسنده و این که وی سال هاست از دنیا رفته موجب شده تا ایشان به صورت مستقیم مورد کینه جویی رجوی ها قرار نگیرد.
حال به نکاتی از کتاب و انطباق مطالب آن با تشکیلات رجوی می پردازم.
در این کتاب درباره نقش رهبر در فرقه ها چنین آمده است:
“در بسیاری از موارد یک فرد، در بالای ساختار تشکیلاتی فرقه قرار گرفته و تصمیم گیری در وی متمرکز می شود…

*** خواندن کامل این مطلب و قسمت های بعدی آن به علاقه مندان سایت نجات توصیه می شود.

چرا انجمن نجات؟

سازمان مجاهدین خلق در حال حاضر یک تهدید اجتماعی یا سیاسی یا حتی امنیتی برای جمهوری اسلامی نیست. البته این سازمان همچنان با استفاده از امکانات مالی و تبلیغی دشمنان ایران می تواند به درجاتی امنیت روانی ملت را نشانه رفته یا به کارهای ایذایی و تبلیغی به سود دشمن بپردازد.
آنچه سازمان مجاهدین خلق را در محور توجهات قرار می دهد یک مقوله حقوق بشری است. این سازمان که یک مصداق عینی و بارز از فرقه های مخرب کنترل ذهن است و از تکنیک های مغزشویی برای کنترل و حفظ اعضا استفاده می کند اولیه ترین حقوق انسانی اعضای خود و خانواده های آنان را نقض می نماید.
متأسفانه اکنون شرایط سیاسی بین المللی به گونه ایست که سازمان مجاهدین خلق توانسته است طی این سالیان به نقض آشکار حقوق اعضای خود دست زده و موجب رنج و عذاب خانواده های آنان گردد و هرگز نیز مورد حسابرسی قرار نگیرد.

*دوشنبه 20 دی
در این روز کلاً 7 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:

مریم رجوی، عجوزه هزار چهره

مریم رجوی چرا این روزها به شکل مضاعفی به پشتک وارو زدن و فریبکاری روی آورده است!؟
آیا واقعا گشایشی برای فرقه در گِل نشسته در وانفسای از هم پاشی تشکیلات اش در آلبانی بوجود آمده یا مسأله و فشار از جای دیگری مریم رجوی را مجبور کرده که چهره بزک شده خود را روی آنتن ببرد؟
مریم رجوی، برای چه در یک فرصت کم این قدر خود را به آب و آتش می زند تا دیده شود؟ از رفتن به کلیسا در آستانه سال نو مسیحی تا برگزاری اجلاس میان دوره ای به اصطلاح شورای توخالی و دست ساز رجوی تا پیام صلح و ریا و دروغ برای سال نو مسیحی!
… لجن پراکنی رجوی علیه انجمن تازه تأسیس شده آسیلا در کشور آلبانی برای حمایت از جداشدگان از فرقه و خانواده آن ها، نیز مزید بر این علت است که کارایی این انجمن درست بوده و فرقه رجوی به شدت از فعالیت آن در هراس است و لجن پراکنی رجوی از سوزش آن نشأت گرفته است.
مسعود و مریم رجوی زوزه های آخر سلطنت خیالی خود را می کشند و یقیناً توافق احتمالی هسته ای ایران با غرب، بند از بند رجوی و رجوی صفتان خودفروش می گسلاند.

داستان اسارت تا جدایی محمدرضا صدیق

محمدرضا صدیق در استانبول دنبال کار بود. از پیدا کردن کار مناسب ناامید شده بود که با شخصی آشنا شد که خود را با وعده کار به او نزدیک کرد. صدیق بعدها فهمید که این شخص از رابطین سازمان مجاهدین بوده و در ترکیه برای جوانان جویای کار تور انداخته بود.
صدیق می گوید او مرا با وعده کار جذب کرد. منهم تنها بودم و به دنبال کار. رابط سازمان مرا به خانه اش برد. در خانه ی او با دیدن نشریه ها و خبرنامه های مجاهدین وحشت کردم و گفتم چرا مرا به اینجا آوردی؟!!!
و این شروع داستان تلخ اسارت محمدرضا صدیق بود که 16 سال طول کشید. محمدرضا متولد سال 1358 و اهل تبریز است که در سال 1381 به دام عوامل مجاهدین می افتد و به عراق و کمپ اشرف منتقل می شود. محمدرضا صدیق بعد از تحمل سال ها رنج زندگی در مناسبات فرقه، بالأخره در آلبانی توانست از فرقه جدا شود. او در آذرماه 1400 جدایی رسمی خود از فرقه را اعلام کرد و به دنیای آزاد قدم گذاشت.

*سه شنبه 21 دی
در این روز 8 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:

پدر و مادرانی که به امید ملاقات با فرزندان شان نفس می کشند

بعد از سقوط صدام، خانواده های اعضای فرقه به امید دیدار با فرزندان شان به درب قرارگاه اشرف مراجعه کردند. خواسته آنها ملاقات با فرزندشان بود که حداقل حق یک پدر و مادر است. اما رجوی ها به فرزندان شان اجازه ملاقات ندادند در حالی که حتی زندانیان نیز از چنین امکانی برخوردار هستند. رجوی ها به جای برآورده کردن خواسته خانواده ها، آنان را مورد توهین قرار داده و حتی تعدادی از افراد خود را تحریک کردند تا به سمت خانواده ها حمله کنند.
… ولی خانواده ها ناامید نشدند. تا آن که فرقه به کشور آلبانی رفت. آن ها امیدوار بودند که رفتن به یک کشور اروپایی زمینه ساز این شود که به کمترین حق خود یعنی انجام ملاقات با فرزندان شان برسند اما تا امروز هنوز چشم انتظارند.
امروز خانواده ها از دولت آلبانی انتظار دارند تا به خواسته به حق آنان برای درخواست ملاقات با عزیزان شان جواب مثبت داده و بعد از سالیان طولانی که رجوی ها با نقض حقوق بشر، حق آن ها و فرزندان شان را ضایع نمودند، اجازه ملاقات با عزیزان شان را در این کشور بدهد.

خاطرات بخشعلی علیزاده – قسمت 8

در اثنای مصاحبه هایی که دولت امریکا به صورت موردی با اعضا در کمپ لیبرتی انجام می داد، نماینده کمیساریا سؤال واحدی را در مقابل فرد مصاحبه شونده قرار می داد که روند سؤالات بعدی را مشخص می کرد.
سؤال این بود: “آیا می خواهی از سازمان جدا شوی؟” اگر پاسخ مثبت بود می پرسید:”دوست داری به کدام کشور بروی؟” یکی از گزینه ها کشور امریکا بود. اگر شخص مصاحبه شونده کشور امریکا را انتخاب می کرد از او می خواستند تا قراردادی را امضا کند به نام قرارداد “پارول”. اگر فرد این قرارداد را امضا می کرد، درخواست او توسط دولت امریکا بررسی می شد و نتیجه اعلام می شد. این قرارداد شامل 16 بند از بایدها و نبایدها بود شامل این که فرد پس از انتقال به امریکا با مجاهدین در ارتباط نباشد، با دولت ایران در ارتباط نباشد و … . این گزینه البته تا قبل از روی کار آمدن ترامپ مطرح بود. در این ماجرا حدود 51 تن از افراد جوان به امریکا منتقل شدند.
بخشعلی علیزاده از جمله کسانی بوده است که درخواست انتقال به امریکا را داده بود اما این قرارداد را امضا نکرده بود. او می گوید: “در آلبانی از طرف کمیساریا با من تماس گرفتند و گفتند در خصوص درخواست انتقالت به امریکا برای مصاحبه به دفتر کمیساریا بیا. در این مصاحبه بیش از سؤالات شخصی، سؤالات حول مسعود رجوی بود….

*چهارشنبه 22 دی
در این روز مجموعاً 7 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:

روز تلخ ورود به زندان ابوغریب

روزی روزگاری در سال 58 در عنفوان جوانی و در حالی که هنوز شور و هیجانات دوران پیروزی انقلاب اسلامی در سر داشتم تحت تاثیر صحبت های مسعود رجوی که با سوءاستفاده از نام و مکتب حسینی فریاد عدالت خواهی سر می داد و ادعای آوردن رفاه و خوشبختی برای مردم ایران را داشت، هوادار سازمان مجاهدین خلق شدم. به طوری که از آن زمان به بعد فکر می کردم که هرچه او بگوید همان درست است و متاسفانه بر سر همین تفکر ماندم تا این که روزی دریکی از روزهای گرم خرداد ماه سال 66 براثر گرفتن یک تصمیم عجولانه و با پذیرش ریسک دستگیری و مخاطرات دیگر به قصد پیوستن به صفوف ارتشی که رجوی درعراق مثلاً برای مبارزه و تحقق آرمان مردم ایران درست کرده بود حرکت کردم. که بعد از سه شبانه روز پیاده روی به همراه چند نفر دیگر خودم را به پایگاه سازمان در پاکستان رساندم.
… حال با گذشت سالیان از آن دوران سخت و زجرآور حضور در فرقه، بودن در زندان های فرقه و ابوغریب و تحمل زخم خیانت رجوی که باعث تباهی عمر و جوانی ام شد ناخودآگاه دی ماه هر سال یاد آن روزهای تلخ بودن در فرقه و رفتن به زندان ابوغریب برایم تداعی می شود. ولی باز خدای خود را شکر می کنم و از خانواده ام کمال تشکر را دارم که با ابراز محبت و دعایشان به من نیرو و قوت قلب بخشیدند تا بتوانم غل و زنجیرهایی که رجوی برای بهره کشی از ما در اذهانمان ایجاد کرده بود پاره کرده و رهایی خودم را به دست آورده و به زندگی عادی خود در کانون گرم خانواده بازگردم.

طعم شیرین آزادی بعد از بیست سال اسارت در فرقه مدعی آزادیخواهی

وقتی در سال 83 از مناسبات سازمان مجاهدین فرار کرده و خودم را به نیروهای آمریکایی معرفی نمودم، یکی از بهترین روزهای زندگی من بود و احساس می کردم که دوباره تولد یافتم و آن شب به همراه دوستانی که با هم فرار کرده بودیم تا صبح حرف زدیم و خندیدیم و ادای رجوی و مسئولین را درمی آوردیم. احساس می کردم که تاکنون در عمرم این قدر نخندیده بودم !
با این که هنوز به شرایط کمپ عادت نکرده بودم ولی از این که می توانستم با دوستانم حرف بزنم و شوخی کنم و هیچ تناقضی هم نداریم خیلی خوشحال بودم و دیگر این حس بد و ترس را نداشتیم که مبادا امشب نوبت من برای عملیات جاری باشد! انگار ذهنم از همه غل و زنجیرهایی که رجوی سالیان به ذهنم زده بود رها شده بود. شاید در نگاه اول برای هر خواننده ای درک آن بسیار سخت باشد ولی من از این که دیگر در مناسبات نبودم بسیار خوشحال بودم. چیزی که بسیار مرا راضی می کرد توان تصمیم گیری برای بریدن از مناسبات فرقه ای رجوی و آغاز یک زندگی جدید بود. همه دوستانی که از مناسبات سازمان جدا شدند می توانند درک کنند وقتی فردی بعد از چند دهه زیر بمباران تبلیغات سوء سازمان قرار داشته باشد دیگر توانی برای تصمیم گیری نخواهد داشت ….

مجاهدین خلق کار کشته ‌ترین و سازمان ‌یافته ترین قاچاقچیان انسان

… امروز پس از چهار دهه کار غیرقانونی مداوم، عوامل مجاهدین خلق به حرفه ‌ای ‌ترین و کارکشته‌ ترین قاچاقچیان انسان بدل شده‌ اند و کماکان در خاک اروپا به این شغل ناشریف خود ادامه می ‌دهند. برای مثال، ماجرای هادی ثانی خانی یکی از جدا شدگان از فرقه رجوی در آلبانی احتمال قاچاق او به کشورهای دیگر یا کمپ مجاهدین در اوور سوردواز فرانسه را تقویت می ‌کند. او پس از جدایی از مجاهدین اقدام به افشاگری درباره ساختار فرقه ‌ای تشکیلات کرد اما چندی نگذشت که سازمان با انتشار نامه ‌ای منتسب به او، او را مزدور سابق وزارت اطلاعات ایران معرفی کرد و از آن پس از سرنوشت ثانی خانی اطلاعی در دست نیست و خانواده ‌اش در ایران از محل فعلی زندگی او بی خبر هستند.
به علاوه، ماجرایی که آشکارا دست داشتن مجاهدین در قاچاق انسان در آلبانی را روشن کرد انتشار خبر دستگیری دو تن از عوامل مجاهدین خلق در حال قاچاق انسان، مواد مخدر و پول، بود که پس از مدت کوتاهی با فشار لابی‌ های مجاهدین در آلبانی از روی وب سایت‌ های خبری برداشته شد.
اما اشتغال مجاهدین به این شغل موضوعی نیست که قابل چشم پوشی یا پنهان کردن باشد. چنانچه اخیراً اخباری مبنی بر عضوگیری مجاهدین از میان پناهجویان ایرانی در آلبانی منتشر شده است. عوامل مجاهدین خلق برای تشخیص هویت ایرانیان در جمع پناهجویانی که گذرشان به کشور آلبانی می ‌افتد با پلیس آلبانی همکاری می کنند! به نظر می رسد که داستان ‌های قدیمی فریب و عضوگیری در ترکیه و امارات در حال تکرار شدن است. تهدیدی تازه که در کمین پناهجویان ایرانی در اروپا است….

ارزشمندترین دستاورد من بعد از رهایی از مناسبات فرقه رجوی

… به مرور زمان و صحبت کردن با دوستانی که در تیف بودند توانستم فضای بدی که رجوی و دیگر سران فرقه اش در ذهنم ساخته بودند را کنار بگذارم و وارد مرحله جدیدی از زندگی شوم و به رجوی گفتم دیگر نمی توانی مرا به بند بکشی.
بعد از یک سال که نزد آمریکایی ها بودم تصمیم گرفتم به ایران برگردم. وقتی به ایران برگشتم و مردم جامعه را دیدم تازه فهمیدم چندین سال رجوی ها اخبار کذب در رابطه با مردم ایران به خورد ما می دادند. در ایران زندگی خودم را از صفر شروع کردم و تصمیم گرفتم تشکیل خانواده دهم. برخلاف گفته رجوی که می گوید خانواده کانون فساد است زندگی در کنار خانواده شیرین است و هر انسانی می تواند این را با گوشت و پوست لمس کند. اتفاقاً کانون فساد در لانه رجوی است. خدا را شکر می کنم که توانستم خودم را از فرقه منحوس رجوی نجات دهم و به کوری چشم رجوی و زنش در کنار خانواده ام هستم و در کنار خانواده ام از زندگی لذت می برم و جوری که خودم دوست دارم زندگی می کنم و زندگیم را می سازم. عشق می ورزم و عشق می گیرم. و این است معنای واقعی زندگی.

*پنجشنبه 23 دی
6 مطلب حاصل آخرین روز کاری هفته در سایت نجات است. مروری کوتاه بر برخی از آن ها به قرار زیر است:

نقض حقوق انسان ها به حرفه ای ترین شکل در مناسبات فرقه رجوی

سران سازمان مجاهدین میز را طوری می چینند که هر عضوی از خانواده بخواهد مخالف استراتژی فرقه اقدامی کند توسط مابقی اعضای خانواده با دادن امتیازات واهی و پوچ سرکوب شود و او را از کرده خود پشیمان کند. فرقه رجوی از عواطف خانواده نسبت به هم استفاده می کند و خانواده ها برای این که مقابل هم قرار نگیرند به فرمان فرقه عمل می کنند. به نوعی سازمان در میان اعضای خانواده ها نقشه کثیف گروگان گیری را پیاده می کند. از روش تطمیع و یا تهدید بهره می برد تا افراد را تحت سیطره ی خود نگاه دارد چرا که خود نیز به خوبی واقف هستند که مناسبات فرقه ای شان هیچ جذابیتی برای اعضا ندارد تا انگیزه ی ماندنشان و پایبندی شان به فرقه باشد.
نام حقوق بشر که به میان می آید شاید اولین چیزی که به ذهن متبادر شود اعمال خشن و ضرب و شتم و شکنجه و زندان و امثال این موارد باشد. اما از دیدگاه من به عنوان کسی که سال ها این مفهوم را با گوشت و پوست و استخوان لمس کرده ام، نقض حقوق بشر می تواند بسیار حرفه ای تر و جزیی تر و خردکننده تر باشد. چیزی که سال هاست در مناسبات فرقه ی رجوی ساری و جاری است…

حقوق بشر مجاهدین خلق از شعار تا عمل

… کوچک ترین و بنیادی ترین واحد اجتماع در جامعه بشری خانواده می باشد که در مناسبات مجاهدین پس از شکل گیری به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک مریم قجر از ابتدای سال 1371 از هم پاشیده شد و بر اساس پدیده شوم این انقلاب هیچ مرد و زنی حق نداشتند تا تمایلات انسانی خود را به دیگری بروز دهند. و پیرو آن تمامی زوج هایی که در گذشته زندگی مشترکی باهم داشتند با دستور تشکیلاتی سران گروه محکوم به جدایی شده و در این میان سر گذشت تلخ فرزندان آن ها تحت تاثیر جدی قرار گرفت و به اجبار از والدین خود جدا و برای سالیان با سرنوشتی بسیار دردناک مواجه شدند….

خروج از نسخه موبایل