سوءاستفاده مجاهدین خلق از احساسات جوانان پس از پیروزی انقلاب

سازمان مجاهدین خلق از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی درصدد چالش و مقابله با نظام برخواسته از آرای ملت ایران برآمد. رویکرد منافقانه یاران رجوی آن‌ها را به فرصت‌طلبی و سوءاستفاده از احساسات جوانان واداشت. طاهره سجادی (غیوران) که از مبارزان دوران ستمشاهی بود و سابقه همکاری و آشنایی با افکار و اعمال سازمان را داشت در خاطراتش می‌گوید: آن‌ها [مجاهدین خلق] در اوایل‌ پیروزی‌ انقلاب‌، با پنهان‌ کردن‌ مواضع‌ واقعی‌شان‌، ضربه‌های‌ بسیاری‌ به‌ انقلاب‌ زدند و جوانان‌ زیادی‌ را اغفال‌ کردند. اگر از ابتدا موضع‌شان‌ را روشن‌ کرده‌ و مخالفت‌شان‌ را با آیت الله خمینی‌ و انقلاب‌ اسلامی‌ آشکار کرده‌ بودند، به‌ جز آن‌ها ـکه‌ از خودشان‌ بودند و سابقه‌ همکاری‌ با آن‌ها را داشتند حتی‌ یک‌ نفر را نمی‌توانستند جذب‌ کنند.

ابتدا شعار همراهی‌ با انقلاب‌ و رهبری‌‌ آیت الله خمینی‌ را دادند، برای‌ مثال‌ آن‌ها آیت‌الله‌ طالقانی‌ را اصلاً قبول‌ نداشتند و در زندان‌ به‌ ایشان‌ خیلی‌ اعتراض‌ می‌کردند و ایشان‌ را جزء افرادی‌ می‌دانستند که‌ برای‌ رژیم‌ خوش‌خدمتی‌ می‌کنند، چون‌ آیت‌الله‌ طالقانی‌ و عده‌ دیگری‌ از علما، بعد از ضربه‌ای‌ که‌ اعضای‌ مارکسیست‌‌شده‌ سازمان‌ به‌ مبارزات‌ اسلامی‌ وارد کردند، فتوایی‌ داده‌ بودند و نشست‌ و برخاست‌ با مارکسیست‌ها را تحریم‌ کرده‌ بودند که‌ خبر آن‌ حتی‌ به‌ زندان‌ خانم‌ها هم‌ رسید، ولی‌ بعد از انقلاب‌ به‌ علت‌ جو موجود و محبوبیت‌ آیت‌الله‌ طالقانی‌، خود را طرفدار ایشان‌ قلمداد می‌کردند و از ایشان‌ به‌ عنوان‌ «پدر طالقانی‌» نام‌ می‌بردند.

خلاصه‌ این‌ها چون‌ از اول‌ شعار همراهی‌ با انقلاب‌ می‌دادند، توانستند عده‌ زیادی‌ را جذب‌ کنند. بعد از انقلاب‌ بعضی‌ از کسانی‌ که‌ قبلاً با مجاهدین‌ همکاری‌هایی‌ داشتند و مدت‌ کوتاهی‌ هم‌ زندانی‌ شده‌ بودند، به‌ دلیل‌ بی‌اطلاعی‌، با این‌ تصور غلط‌ که‌ این‌ها انقلاب‌ و آیت الله خمینی‌ را قبول‌ دارند، با جنبش‌ مجاهدین‌ اعلام‌ همکاری‌ کردند، ولی‌ بعد که‌ کارهای‌ منافقانه‌ آن‌ها را دیده‌ بودند، متوجه‌ شدند که‌ اشتباه‌ کرده‌اند. این‌ افراد که‌ حرف‌ها و سؤالات‌ زیادی‌ داشتند، به‌ منزل‌ ما آمدند و با ما صحبت‌ کردند. یکی‌ از آن‌ها به‌ نام‌ پروین‌، که‌ در زندان‌ با من‌ بود و در نیمه‌ اول‌ سال‌ 56 آزاد شد، درباره‌ یکی‌ از سفرهایش‌ با مجاهدین‌ چنین‌ گفت‌: «ما با جنبش‌ رفتیم‌ به‌ مناطق‌ زلزله‌زده‌، آن‌ها پلاکاردهای‌ بزرگی‌ با آرم‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌، اطراف‌ ماشین‌شان‌ زدند و چند تا پلاکارد هم‌ آن‌جا بردند و بعد بی‌‌آنکه ما را از ماشین‌ پیاده‌ کنند، یک‌ بار آن‌ منطقه‌ را دور زدند و بعد گفتند برگردیم‌. وقتی‌ سؤال‌ کردیم‌ که‌ مگر ما برای‌ کمک‌ کردن‌ نیامده‌ایم‌، گفتند: ما همین‌ قدر که‌ آمدیم‌ و حضور خودمان‌ را به‌ این‌ها نشان‌ دادیم‌ کافی‌ است‌.»

همچنین‌ مطرح‌ می‌کردند که‌ به‌ ما برنج‌ و روغن‌ با برچسب‌ سازمان‌ می‌دهند و می‌گویند به‌ مناطق‌ جنوب‌ شهر ببرید و به‌ آن‌ها بگویید که‌ تجمع‌ کنند و از دولت‌ امکانات‌ بخواهند و این‌ افراد با دیدن‌ این‌ جریانات‌، این‌ سؤال‌ برایشان‌ ایجاد شده‌ بود که‌ این‌ها که‌ شعار همراهی‌ با انقلاب‌ می‌دهند، پس‌ علت‌ این‌ کارهایشان‌ چیست‌؟ چرا مردم‌ را به‌ آشوب‌ دعوت‌ می‌کنند.

دختر جوان‌ دیگری‌ می‌گفت‌: «به‌ دعوت‌ سازمان‌، نمایندگانی‌ از جبهه‌ پولیساریو به‌ ایران‌ آمدند. وقتی‌ ما از دست‌ دادن‌ با اعضای‌ جبهه‌ پولیساریو امتناع‌ کردیم‌، مورد انتقاد شدید مسئولان‌مان‌ قرار گرفتیم‌ و وقتی‌ اعتراض‌ کردیم‌ که‌ چگونه‌ یک‌ تشکیلات‌ اسلامی‌ از زنان‌ می‌خواهد که‌ با نامحرمان‌ دست‌ بدهند، آنها‌ متوجه‌ شدند که‌ عجله‌ کرده‌اند و زود دست‌ خود را رو کرده‌اند، پس‌ به‌ نوعی‌ قضیه‌ را ماست‌‌مالی‌ نمودند.» بعد از این‌ صحبت‌ها، غیوران‌ به‌ آن‌ها می‌گفت‌، خوب‌ شد، ابتدا خودتان‌ رفتید آن‌ها را دیدید و در جریان‌ قرار گرفتید، چون‌ اگر من‌ به‌ شما می‌گفتم‌ قبول‌ نمی‌کردید؛ اما این‌ها هنوز چهره‌ اصلی‌ خود را رو نکرده‌اند.

خروج از نسخه موبایل