کمرشکن شدن یک فرقه در باتلاق آلبانی و درون حصارها

رهبران این فرقه بدانند که اگر در فریب دادن اعضای سازمان تا به امروز موفق شدند، نباید فکر کنند که عده ای نادان و ساده لوح را گیر آوردند، بلکه باید به این فکر کنند که این افراد چقدر در اوج اعتماد همه چیزشان را تقدیم این فرقه کردند، پس در حقیقت این رهبران نادان فرقه هستند که باخته اند. فرقه ضد مردمی رجوی همیشه در تلاش بوده است که از تاریخ عبرت نگیرد. با هم سری به تاریخ شروع شکست های این فرقه بزنیم که از کجا به بلوغ رسید و عاقبت اینگونه به ذلالت کشانده شد:

از فردای شروع جنگ عراق، چرخ فرقه ای و باطل رجوی ها هرگز دیگر بر پاشنه سابق نچرخید. بطور مشخص از 27 اسفند 1381 که نزدیک به 20 سال می گذرد، همه معادلات در عراق چپه شد، آمریکا، بریتانیا، استرالیا و لهستان به عراق حمله کردند. دولت صدام حسین زیر ضربات سهمگین نیروهای متخاصم تنها در عرض 21 روز سقوط کرد. حدود 200000 نفر بصورت مستقیم این اتفاق مهم را درعراق رقم زدند. صدام حسین مخفی شد اما پس از 9 ماه دستگیر و پس از 3 سال در 9 دی ماه 1385 اعدام شد و دوران دیکتاتوری حدود 25 ساله ی او پایان یافت.

معادلات در صحنه عراق در عرض 20 روز عوض شد. پس از این مقدمه به وضعیت سازمان در آنروزها بر می گردم، در تمام نشست های سیاسی روزهای جمعه، قبل از آغاز جنگ به دستور مسعود رجوی بصورت قطعی اعلام می شد که هرگز وقوع جنگ در عراق متصور نیست. از محالات است! غیر ممکن است! در نقطه مقابل، تقریبا تمام بدنه سازمان که در این نشست ها شرکت می کردند نظر بر این داشتند که جنگ اتفاق خواهد افتاد، اما مسعود رجوی دوپایش را در یک کفش کرده بود که به هزار و یک دلیل حمله و جنگ اتفاق نخواهد افتاد! امروز که بیش از 21 سال از آن تاریخ می گذرد به روشنی واضح است که آرزوها و تمایلات استراتژیک مسعود رجوی بر این بود که جنگ اتفاق نیفتد! تا لحظه شروع جنگ تمام دربهای خروج بیش از 15 سال بود که بسته بود و به یمن سرکوب شدید فرقه ای هیچ خروج و جدائی از فرقه اتفاق نیافتاده بود، مسعود رجوی هم سرمست از داشتن پشتوانه ای مستحکم، سرکوبی عریان را در درون فرقه جهنمی خود رقم زده بود. نگارنده که در حدود 10 سال آخر عمر فرقه در عراق حضور داشتم، به چشم وقایع بسیار مهم سالهای آخر فرقه را از نزدیک دیده و با گوشت و پوست خود آنها را تجربه کرده ام. زندانهای انفرادی رجوی را هم به مدت 6 ماه از سر گذراندم. این ها را می گویم که این مطلب را برسانم که این شرح حال، بسط و توضیح مختصر عین تاریخی است که در آن حضور داشتم، مسعود رجوی به جرات یکی از دیکتاتورترین رهبران خود منتسب دوران تاریخ معاصر بود، هرگز به انتخاب و به صورت دمکراتیک بر سر کار نیامده بود وبرای همین هم سرنگون شد.

آنروزها هرگز ما فکر نمی کردیم که دوران سیاه اسارت ما در عراق تمام خواهد شد و روزی به ساحل نجات خواهیم رسید. خود مسعود رجوی هم نمی دانست که بساط استبدادش عاقبت برچیده خواهد شد. ضربات مهلک 15 سال اخیر فرقه رجوی را کمرشکن کرده است، از همه بدتر اینکه اعضای سابق این فرقه که اکنون به دور از دغدغه های سابق، با فراق بال به آغوش زندگی و خانواده برگشتند، در مقابل رهبران فرقه ایستادند و شکایت های خود را به دادگاههای بین المللی بردند و شروع به دادخواهی کردند، از روزی که تقابل فعال جداشدگان با رهبران مستبد و دیکتاتور این فرقه شروع شده است خواب به چشمان رجوی ها حرام شده است. بخصوص کسانی که سرنوشت دیکتاتور سابق عراق را به چشم دیدند ، الان از ریسمان سیاه و سفید می ترسند، جدا شده ها با اینکه اعلام کردند سراغ زندگی عادی رفتند و در کنار آن به مبارزه ای فعال با مسعود رجوی ومریم برخاستند، اما این فرقه دست از سر آنها بر نداشته است و هر روز و هر شب با تهدید، با تطمیع و انواع و اقسام کارها سعی در نابودی آنها دارد.

می گویند انسان هایی که از گذشته عبرت نگیرند ، سیلی روزگار آنان را بر جای خود خواهد نشاند، امروز این فرقه بدتر و بیشتر از هر زمان دیگر زمین گیر شده است و اعضای پیر و سالخورده آن، منتظر باز شدن دربهای این فرقه هستند. مسعود رجوی و مریم نادان تر از خودش امروز جهل و غرور را بهم پیوند زده اند و به گمان خویش دانشمند هم هستند، عملکرد امروز رهبران این فرقه مایه بی آبرویی شان و فردا باعث عذاب آتش آنان خواهد شد.

فرید

خروج از نسخه موبایل