نمونه ای دیگر درباره زندانها و شکنجه های سال 1373

سال 1373 بود. تعدادی از افراد مقر ما ناگهان غایب شدند. از مسئولین که می پرسیدیم، در پاسخ می گفتند که این افراد را برای ستاد داخله برده اند. ستاد داخله قسمتی از فرقه در قرارگاه اشرف بود که مسئول اقدامات مسلحانه شامل بمب گذاری، پرتاب خمپاره و … در داخل ایران بود. منظور مسئولین از این جواب این بود که افرادی که غیب شان زده برای آموزش و انجام عملیات به ستاد داخله رفتند و چون موضوع اطلاعات حساس است پس دیگر سوالی نپرسید.

مدتها بعد برخی از این افراد که به صورت ناگهانی غیب شده بودند به مقرمان برگشتند در حالی که حال و هوای همه آنها تغییر کرده بود. بطور عام آنها بسیار ساکت و درخود شده بودند و اصلاً درباره مدتی که غیب شان زده بود صحبتی نمی کردند و دیگر در مسئولیت های قبلی نبودند.

یک سالی از این موضوع گذشت که یکی از افراد تحت مسئولیتم به نام سید حسین سید احمدی گزارشی نوشت. گزارشش با این مضمون بود “وقتی کاظم ( نام مستعار حسین ابرشمچی) را می بینم دوران اسارتم و بلاهایی که بر سرم آمد و فحش هایی که به من می داد برایم زنده می شود. یادم می آید که بر سرم فریاد می کشید و مرا متهم می کرد که نفوذی هستم و باید اعتراف کنم. یاد آن اتاقی می افتم که مرا در آن زندانی کرده بودند.”

آنجا بود که تا حدی فهمیدم داستان غیب شدن افراد در سال 1373 چه بوده و چرا این افراد بعد از بازگشت به مقر آنقدر افسرده و ساکت بودند. هر چند اطلاعات دیگری نداشتم اما متوجه شدم که در سازمان بسیاری را به زندان انداخته و مورد شکنجه و فحاشی قرار دادند.

آن گزارش را به فرمانده بالاترم دادم. بعد از چند روز به من گفتند خواهر گیتی در مقر است و با تو کار دارد. منظور آنها گیتی گیوچی از مسئولین بخش امنیت و ضد اطلاعات فرقه بود. ذهنم مشغول شده بود که مسئول امنیت با من چکار دارد؟!وقتی به اتاقی که گیتی در آن بودم رفتم دیدم غیر از خودش کس دیگری نیست و تعجبم بیشتر شد چرا که بطور معمول فرمانده محور هم می بایست حضور داشته باشد. بعد از سلام و احوالپرسی بلافاصله گیتی گفت درباره گزارش سید حسین صحبت کن. من یکه خوردم و بعد از چند لحظه پرسیدم منظورتان چیست؟ او گفت درباره چیزهایی که سید حسین نوشته چه می دانی؟ من همان مطلبی که خوانده بودم را برایش گفتم. گیتی خیلی ریز شد و می خواست بداند غیر از آن گزارش آیا من مطلب دیگری درباره زندان های سال 1373 می دانم یا نه؟ من هم تازه متوجه شدم که درگیر یک موضوع امنیتی شدم و چیزی که از نظر مسئولین نمی بایست می فهمیدم را فهمیده ام. بنابراین سعی کردم به گیتی اینطور بفهمانم که چیز زیادی از گزارش سید حسین دستگیرم نشده و خودم هم از این که او چنین مطالبی را نوشته متعجب هستم و بیشتر فکر می کنم او سر سازماندهی و رده اش تناقض دارد و اما بجای بیان تناقض اینگونه اعتراضش را بیان می کند. و سعی کردم موضوع را از بحث امنیتی اش خارج کنم.

گیتی بعد از چند سوال و جواب دیگر وقتی به این نتیجه رسید که من چیزی از موضوع زندان ها نفهمیدم بحث را به همان سمت که می خواستم برد و او هم تایید کرد که نظرت درست است و این گزارش در واقع نتیجه تناقضات سید حسین است و بدلیل مشکلاتی که از قبل بین او و کاظم (اسم مستعار حسین ابرشمچی) بوده چنین چیزهایی را نوشته است. در نهایت هم به من گفت برای کمک به سید حسین نباید اصلاً در این باره نه با او و نه با هیچ کس دیگری صحبت بکنی. چند روز بعد سازماندهی سید حسین را عوض کردند و از پیش من رفت.

این نحوه برخورد فرقه رجوی با کسی بود که چند نفر از خانواده اش در مسیر اوهام شیطانی رجوی اعدام شده بودند و برادرش هم یکی از مسئولین فرقه بود. امیدوارم یک روز موضوع زندان های سال 1373 در فرقه رجوی و چگونگی شکنجه دادن اعضای فرقه توسط مسئولین همان فرقه و به قتل رساندن امثال قربان علی ترابی و پرویز احمدی به یک کتاب یا یک فیلم تبدیل شود تا هم چهره رجوی های پلید بیش از پیش افشا شده و هم منبعی برای شناخت بهتر فرقه باشد و هم وسیله ای برای کمک به نسل جوان تا فریب چنین فرقه هایی را نخورند.

صالحی

خروج از نسخه موبایل