فرد پرستی؛ مشخصه بارز مجاهدین خلق

فرقه منحوس و منحط مورد بحث ما همواره ادعا داشته که برخلاف دیگر احزاب و جریانات سیاسی از کادرهای همه‌جانبه و حرفه‌ ای برخوردار است که زندگی خصوصی و شخصی برای خود ندارند. حال آنکه این کادرها صرفا افراد فسیل شده ای هستند که تنها قادر به شنیدن و اجرای دستورات فردی و متوهمانه مسعود و مریم بوده و خود اراده و درک مستقلی از روند زمان و واقعیات زندگی زمینی ندارند.

در سازمان های سیاسی دیگر، کادرها نقش برجسته ای دارند و میتوانند رهبریت آن سازمان و حزب را به چالش کشیده و افراد مناسب را به رهبری موقت برگزیده و هر گاه لازم دیدند او را عزل و حتی از تشکیلات اخراج کنند و ما این پدیده را هرگز در طول حیات اغلب ننگین باند رجوی یا سازمان استحاله یافته مجاهدین خلق شاهد نبوده ایم و مسعود رجوی بطور مستبدانه و با پیشکاری مریم همواره این نقش را که بر عهده کادرهاست ، راسا انجام داده و اجازه کوچکترین عرض اندامی به هیچکس نداده است و پر واضح است کادری که هیچ قدرت و اختیاری نداشته باشد، نه کادر که در بهترین حالت یک پادو و در بدترین اش یک برده بشمار میآید و مورد اخیر درباره باصطلاح کادرهای مجاهدین خلق، درستتر است.

البته برده ها از آزادی های محدودی برخوردارند و از این حیث برده بودن بر کادر رجوی بودن ارجحیت دارد. داشتن زندگی شخصی و خصوصی از حقوق اولیه انسان هاست و جریانی بنام باند رجوی که این حقوق را از اعضاء و کادرهای آنچنانی اش سلب میکند، کاری در حد جنایت بر علیه بشریت انجام میدهد.

سئوال این است که اگر زندگی شخصی حرام است، چرا شخص مسعود رجوی با برپایی زندگی مجلل شاهانه و در اختیار گرفتن ناموس کادرهایش، مرتکب این حرام میشد؟!

برابر ادعای دائمی این سازمان، کادرهای آنها نبض تحولات را در دست دارند که این ادعاها دروغ وقیحانه ای بیش نیست .چرا که حق مطالعه و اندیشیدن و زندگی در میان مردم است که کادری در جریان مفروضی را به درجه ای از آگاهی و تجربه می رساند که نبض زمان را در اختیار داشته باشد و این مهم با شرایط زندگی کادرهای رجوی سازگاری ندارد.اگر آنها نبض زمان را در اختیار داشتند و مختصر دموکراسی در این باند مافیایی وجود داشت، به مسعود رجوی اجازه نمیدادند که برای به کرسی نشاندن توهمات خود به برپایی شورش مسلحانه 30 خرداد 1360 دست زده و در عمل مقابل مردمی قرار گیرد که خود را رهبر آنها میدانست. این فاجعه ضربات جبران ناپذیری به خود سازمان زد و کشور را که در حال نبرد مرگ و زندگی با دولت متخاصم صدام بود، دچار تنش بزرگی نموده و سدی در برابر انقلاب نوپای مردم ایران ایجاد نمود.

نتیجه در دست داشتن نبض این چنینی زمان که رجوی ها بارها بدان پرداخته و افتخار هم کرده، حاصلی جز قتل و کشتار ده ها هزار نفر از مردم ایران را نداشت. ادعای دائمی این باند تبهکار و جاسوس این است که برای خوشبختی مردم فداکاری میکنند و از زندگی خود در می‌گذرد تا آن را برای دیگران فراهم کند. اما آنچه که درعمل مشاهده شده، مریدان و کادرهای رجوی بر اثر شستشوی مغزی اعمال شده بر روی آنها و عدم وجود دموکراسی تشکیلاتی، اگر فداکاری و جان دادنی در کارشان بوده، صرفا و صرفا بخاطر ارتزاق بوالهوسی های رجوی و در راستای خدمت به دشمنان ایران بوده است و هیچ انسان عاقلی اینگونه فدا شدن ها را بحساب خیر و سعادت ملک و ملت نمی گذارد. نه تنها نمیگذارد، بلکه آنرا همسو با خیانت و توسعه ارتجاع و جهالت میداند.

وحید

خروج از نسخه موبایل