افشای پرونده تبعید کودکان توسط رجوی در مصاحبه با علی اکرامی – قسمت پنجم

آقای اکرامی در قسمت قبل گفت: مسئولین فرقه با یک برنامه ریزی از پیش تعیین شده در جریان نشست های موسوم به حوض در سال 74 و در سالن بهارستان بغداد و در نشستی که با شرکت ستادها و با حضور مسعود رجوی برگزار شد بار دیگر رجوی خانم نظری را صدا زد و او را سوژه نشست کرد.

سوال: رجوی با آوردن خانم نظری در این نشست چه هدفی را دنبال می کرد؟

در آن مقطع فعالیت های افشاگرایانه آقای شمس حائری در کشور هلند و اروپا شدت گرفته بود و چون این فعالیت ها حول مسئله خانواده متمرکز بود، به لحاظ جنبه های حقوق بشری و انسان دوستانه تاثیرات زیادی روی افکار عمومی و بخصوص نهادهای حقوق بشری گذاشته بود. مرحوم حائری توانسته بود اذهان خیلی از نمایندگان پارلمان هلند و روزنامه ها و نهادهایی که حقوق خانواده را پیگیری می کردند بخود جلب کند و این برای رجوی که تلاش داشت در افکار عمومی اروپایی ها خود و فرقه اش را از قربانیان و مدافعین حقوق بشر و جمهوری اسلامی را نقض کننده آن معرفی نماید خیلی سنگین بود. با برگزاری این نشست و شرکت دادن خانم نظری در آن می خواست از زبان ایشان افشاگری های مرحوم شمس حائری را خنثی و غیر واقعی جلوه دهد. یعنی می خواست با قرار دادن خانواده در مقابل آقای حائری به افکار عمومی و نهادهای حقوق بشری چنین القاء نماید که بحث آقای حائری با او دعوای شخصی نیست. دعوا بر سر مبارزه و عدم کشش ایشان است و ربطی به خانواده ندارد و خانواده اش از مواضع مجاهدین خلق حمایت می کنند.

یادم می آید قبل از صحبت های خانم نظری همسر آقای حائری، شخص رجوی تمامی مصاحبه های آقای حائری با روزنامه های مختلف را خواند تا ذهن همسرش را برای موضع گیری هر چه شدیدتر بر علیه وی آماده کند به همین دلیل از فرصت این نشست بیشترین استفاده را کرد. هدف دوم رجوی مرعوب کردن دیگر خانواده هایی بود که وضعیت مشابه خانم نظری داشتند. یعنی همسرانشان از مجاهدین خلق جدا ودر اروپا بدنبال افشاگری بودند و دیدار با همسران و فرزندان خود را مطالبه می کردند. بعد از اینکه رجوی خواندن مصاحبه های انجام شده توسط مرحوم شمس حائری را تمام کرد خطاب به خانم نظری گفت: در جریان خواندن مصاحبه ها دیدی که چگونه همسر سابقت خط وزارت اطلاعات رژیم را در اروپا برعلیه ما به پیش می برد؟ اگر ذره ای جوهره مجاهدی در شما هست که می دانم هست باید اکنون مرز بندی داشته باشی. باید چند برابر بیشتر از او مطلب بنویسی و مصاحبه داشته باشی! ما وارد یک کارزار سخت در زمینه اعضای بریده و خانواده هایشان با جمهوری اسلامی شده ایم. اینجا دیگر برای ما مسئله زن و شوهر و یا پدر و فرزند اهمیتی ندارد! بعد خطاب به مسئولین ستاد تبلیغات و رادیو و تلویزیون تاکید کرد بعد از این نشست شما وظیفه دارید با انعکاس فیلم مصاحبه خانم نظری و مطالبش در این نشست آن را در وسیع ترین شکل در سطح مطبوعات و یا ملاقات ها منعکس کنید تا بدانند خانواده در کنار و همراه ما است نه آن بریده مزدور که ننگ این خانواده است .

بعد از خانم نظری خواست که موضع خودش را در قبال همسر بریده اش مشخص کند. خانم نظری که هنوز در شوک صحبت های رجوی قرار داشت به آرامی و با صدایی گرفته گفت من مسئله مبارزه و خانواده را از هم جدا کرده بودم. برای من قابل توجیه بود که اگر چه همسرم از مجاهدین خلق جداشده ولی این حق را داشته باشد که همچنان با فرزندانش ارتباط داشته باشد. چون بهرحال موضوع عواطف پدر و فرزندی درمیان است و درست نیست پدری را هرچند موضع مخالف سازمان دارد از تماس با فرزندانش منع کرد.
در یک لحظه صحبت های خانم نظری با سر و صدا و اعتراض های تعدادی از مسئولین و گماشتگان رجوی در آن نشست قطع شد و از او خواستند که دیگر ادامه ندهد. فرح حاج یوسف مختار فرمانده ستاد قرارگاه اشرف خطاب به خانم نظری گفت: فرد بریده هیچ حق و حقوقی ندارد. صاحب اصلی تمامی خانواده های مجاهدین مسعود است. تو چه فرد انقلاب کرده ای هستی که هنوز گوشه ای از ذهنت درگیر آن فرد بریده است؟ ما دیگر چیزی بنام خانواده نداریم . در ادامه رجوی ضمن دعوت حاضرین و فرح حاج مختار به سکوت گفت: مقصر ایشان نیست. مقصر ما و شما هستیم که هنوز شکاف بین انقلاب و ضدانقلاب را نبستیم و خطوط قرمز تشکیلات مان را خوب ترسیم نکردیم. وقتی این خانم در تشکیلات و بیخ گوش ما اینگونه از حق و حقوق یک بریده دفاع می کند باید امثال شمس حائری ها در خارج از تشکیلات بر ما لوش و لجن بریزند! با گفتن این جمله رجوی سالن نشست بهم ریخت و دست نشاندگان رجوی که همیشه در چنین نشست هایی صحنه گردان معرکه می شوند بسمت خانم نظری رفته و با سر و صدای زیاد و داد و بیداد از او خواستند که عذر خواهی کرده و در اثبات درستی صحبت های رجوی موضع بگیرد که در نهایت تحت تاثیر فشار خرد کننده اجیرشدگان در نشست به اشتباه خودش اعتراف کرد و مجبور شد بر علیه همسر سابقش موضع تندی بگیرد. از آن نشست به بعد اطلاعیه ها و موضع گیری های خانم نظری و بعدها فرزندانش بر علیه همسر و پدرشان شدت گرفت و در حقیقت تمامی آن توهین ها تحت تاثیر همان نشست بود.

سوال: پس می توان نتیجه گیری کرد که موضع گیری های آقای عالمیان و خانم سراج تقریبا تحت تاثیر همان شرایطی است که قبلا بر خانم نظری اعمال شد؟ یعنی بنوعی تحت فشار و جبر؟

اکرامی: اینجا لازم می دانم یک تفاوتی بین آقای عالمیان و خانم سراج قائل شوم. مجید عالمیان یکی از عوامل سرکوب و از مهره هایی بود که در قسمت پرسنلی و در کنار محمد سادات در بندی (کاک عادل) فاضل موسوی، مختار و نریمان سنجانی و تعدادی دیگر مسئولیت بازجویی و ضرب و شتم اعضای ناراضی را در زندان های رجوی بر عهده داشت و البته طبیعی است بخاطر مقاصد جاه طلبانه و خوش رقصی بیشتر فرزندش را پای منافع خود قربانی کند چون دیگر سرنوشتش با رجوی گره خورده است و احساس می کند هیچ راه بازگشتی برایش متصور نیست. به همین دلیل اتخاذ چنین مواضعی از وی و انتشارنامه در محکومیت مصاحبه اخیر فرزندش برایش مهم نیست. ولی من خانم زهرا سراج را از سال 74 تا 77 که مسئولیت انبار غذایی و نانوایی را در ستاد آماد و ترابری قرارگاه اشرف بر عهده داشت و تحت مسئولیت بتول یوسفی و بعد ملیحه تدینی بود می شناختم. فردی بغایت زحمت کش و ستمدیده بود. علیرغم زحمت و تلاش فراوان در موضع مسئولیتش هیچگاه ارتقا رده و موضع پیدا نمی کرد. اکثرا ساکت و در خود بود و البته گاها تحت فشار سلسله مراتبش ناچار به موضع گیری برعلیه اعضای معترض و منتقد میشد. ولی هیچگاه این وضعیت ثبات نداشت و پایدار نبود. گاها عمیقا در خود بود و مشخص می کرد هنوز نتوانسته با مسئله چگونگی فوت همسرش قربانعلی ترابی کنار بیاد.

قربانعلی ترابی یکی از 500 زندانی متمرد و ناراضی مجاهدین خلق در زندان مرکزی این سازمان بود. وی اهل روستای گز شرقی از توابع بندر گز استان گلستان بود. از مشکل قربان با مجاهدین به جز عرصه های مختلف تشکیلاتی و نظامی و ایدئولوژیکی، تحمل بیهوده سه سال جدایی از زن و فرزند و تبعات دیگر انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق بود. متقابلا اتهام مجاهدین خلق بر علیه قربانعلی نفوذی و مامور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. بعد از اینکه قربانعلی ترابی در سال  1373 در زیر باز جویی و شکنجه باز جویان کشته شد از طرف مجاهدین خلق به خانواده قربان در ایران زنگ زدند و ابتدا تلاش کردند مرگ وی را به انجام عملیات در داخل ایران ربط دهند ولی بعد از اینکه فرزندش محمدرضا در اواخر سال 1377 بدستور سازمان از کانادا به عراق اعزام شد مسئولین دلیل مرگ قربان را به فرزندش محمدرضا به دروغ سکته قلبی اعلام کردند.

ادامه دارد…

خروج از نسخه موبایل