جمع بندی خیانت رجوی در 19 فروردین 90

در این مطلب قصد داریم در مورد وقایع 19 فروردین سال 90 در اشرف صحبت کرده و به جمع بندی بپردازیم تا برای ما مشخص شود که آیا برای رجوی دستاوردی داشته است؟ آیا وی می توانست جلوی این کشتار را بگیرد؟ آیا اساساٌ دفاع مشروع از اشرف حق رجوی بود؟ آیا این وقایع توانست نیروهای سازمان را در اشرف باقی نگه دارد؟ آیا نظر دولت عراق مبنی بر درخواست زمین های کشاورزان حرف درستی بود؟ آیا رجوی اعضای خود را در رابطه با آمدن نیروهای عراقی مطلع کرده بود و به این آگاهی رسیدند که امکان دارد درگیری ایجاد شود؟ آیا اگر نفراتی که کشته شدند اکنون زنده بودند می توانستند به شناخت درستی از رجوی ها برسند ؟ در این درگیری چرا هیچ یک از مسئولین فرقه کشته نشدند؟ آیا رجوی به آمار کشته های درگیری راضی بود؟ و هزاران سئوال دیگر که می توانستیم مطرح کنیم. ولی به همین چند سئوال بسنده می کنم تا بتوانیم به شناخت درستی از استراتژی و تاکتیک شکست خورده رجوی در عراق برسیم .

در درگیری 19 فروردین سال 90 رجوی هیچ گونه دستاوردی نداشت چون اگر به عمق مسئله نگاه کنیم در خواهیم یافت که رجوی یک سوم خاک اشرف را از دست داد و نیروهای عراقی مستقر شدند. در ضمن این درگیری و جوسازی که دستگاه تبلیغاتی رجوی به راه انداخته بود باز نتوانست مانع اخراج نیروهای فرقه از اشرف شود. یعنی می توانیم عنوان کنیم تمام حرفهایی که رجوی در شب قبل به اعضای خود گفته بود کشک و پوشال بود و این گونه فکر می کرد که با ریختن خون افرادش می تواند افکار عمومی را علیه دولت عراق برانگیزد و در اشرف باقی بماند. ولی این گونه نشد و تمام حرفهایی که به اعضای خود گفته بود دروغ از آب در آمد و به ناحق خون تعدادی از اعضای خود را بر زمین ریخت .

اکنون باید عنوان داشت چیزی که رجوی در مورد دفاع از اشرف می گفت درست است یا خیر؟ در سال 65 وقتی وارد اشرف شدیم زمین کمی داشت و درب اصلی این گونه نبود و نفرات سازمان فقط در چند ساختمان در قسمت جنوب مستقر بودند و در قسمت شمال زمین ها دست کشاورزان بود و هر ساله گندم می کاشتند ولی کم کم با هماهنگی دولت عراق، اشرف بزرگتر می شد، تا جایی که کشاورزان هیچ زمینی برای کشت نداشتند و کار به آنجا کشید که حتی در قسمت شرق قرارگاه تمام زمین ها گرفته شد و تبدیل به زمین مانور شد. هر چقدر کشاورزان اعتراض کردند دست شان به جایی بند نبود چون صدام برای پیشبرد کارش به خیانت رجوی نیاز داشت. ولی به محض سرنگونی صدام، کشاورزان درخواست گرفتن زمین های را به دولت جدید ارائه دادند و هر بار که نیروهای دولتی مراجعه می کردند مسئولین سازمان هیچ توجهی نکرده و به همین خاطر وقتی دولت عراق با ارتش وارد کار شد رجوی به جای اینکه افرادش را توجیه کند مبنی بر اینکه این زمین ها غصبی است و باید برگردانده شود برعکس نفراتش را توجیه نمود به اینکه دشمن با پای خود به اشرف آمده و باید با آنان مبارزه کرد و نباید یک متر به نیروهای ارتش داد و بعد هم قدری سس مزدوری به ارتش عراق زد مبنی بر اینکه ارتش عراق تحت امر حکومت ایران است. تا از این طریق انگیزه نفراتش را زیاد کند ولی این افراد به محض وارد شدن در درگیری و تلف شدن بی مورد بقیه دوستانشان دریافتند که رجوی دروغ بزرگی به آنان گفته است و مسئولین به محض شنیدن صدای گلوله در رفتند تا از اتاق کارشان دستور پیشروی و مقاومت بدهند !!!.

آیا رجوی می توانست جلوی این کشتار را بگیرد؟ وی می توانست افرادش را توجیه کند که زمین های گرفته شده متعلق به کشاورزان است و اکنون که دیگر کار نظامی نمی کنیم به طبع نیازی به زمین های بی خاصیت و بی مصرف شمال قرارگاه نیست و باید به صاحبان اصلی آن یعنی کشاورزان پس دهیم. ولی از آنجایی که رجوی فکر می کرد می تواند با داشتتن دو سه هزار نفر حکومتی را سرنگون کند و در فردیت خود غرق بود، حاضر نشد به اشتباه خود پی ببرد. او فکر می کرد که با چماق و سرنیزه می تواند به سرنگونی دست یابد! علاوه بر این به خاطر اینکه سالیان در مغز افرادش فرو کرده بود که اشرف آخرین سنگر آزادی خواهان است، اشرف بجنبد جهان بر خواهد خواست، خروج از اشرف مرز سرخ ماست و هزاران اراجیف دیگر، به همین خاطر نیروها فکر می کردند که انگار اشرف تنها نقطه از جهان است که همه گونه آزادی در آن وجود دارد و اگر از بین برود دیگر خبری از مبارزه حق طلبانه وجود ندارد به همین خاطر باز رجوی بر طبل توخالی کینه ورزی و دشمنی خود کوبید تا بتواند با ریختن خون اعضا به ارتزاقش ادامه دهد و نیروها هم که هیچ آگاهی و شناختی از پشت پرده رجوی نداشتند به غلط خود را جلوی گلوله های به ظاهر مشقی البته به گفته مسئولین قرار دادند تا کشته شوند .

رجوی خونخوار از این فرصت استفاده کرد تا هم تعدادی از نیروهایش را به کشتن بدهد و هم طلبکار این شود که چرا بیشتر کشته نشدند و اگر بیشتر کشته می شدند می توانستند اشرف را نگهدارند. این است منطقی که رجوی برای ریختن خون افرادش دارد و در نهایت هم طلبکار از نیروهایش !

اگر رجوی در مورد مقاومت و پایداری این قدر مصر بود چرا هیچ یک از مسئولین کشته نشدند؟ چرا با توجه به اینکه مسئولین می دانستند که گلوله ها جنگی است باز اصرار داشتند که به نیروهای خود بگویند که گلوله ها مشقی است؟! چون به دستور رجوی به تعداد بالای کشته ها برای تبلیغات شان نیاز داشتند. شاهدان صحنه عنوان می کردند که ما به مسئولین می گفتیم که این خون ها و کشته شدن افراد به خاطر گلوله جنگی است ولی باز اصرار داشتند ما را به صحنه درگیری بفرستند و خودشان با دیدن این صحنه ها فرار نموده و در اتاق کارشان دستور پیشروی بیشتر می دادند.

وقتی داستان 19 فروردین تمام شد افراد در تناقضات شان بسیار به فرار مسئولین اشاره نمودند ولی همین مسئولین به جای اینکه شرمنده شوند و عنوان کنند که کار اشتباهی انجام داده و به خاطر در بردن جان کثیف شان دست به این کار زدند باز طلبکار این مسئله بودند و سعی کردند به افراد بقبولاند که دیگر به موضوع 19 فروردین و تناقضات اشاره ای نکنند و این گونه پرونده جنایتی که رجوی در آن روز انجام داده بود بسته شد و مسئولین باز طلبکارتر از گذشته بر اریکه قدرت خود تکیه زده و فشار را بر نیروها بیشتر کردند.

در مورد بالا بودن آمار کشته ها باید به نمونه دیگری اشاره کنم. مفت خوران شورایی مانند مهدی سامع و معدوم هزار خانی در صبحت های خود عنوان داشتند ما بر این عقیده بودیم که اگر در موقع حمله آمریکا به عراق تعداد زیادی کشته شوند یعنی نزدیک به نود درصد از نیروهای سازمان از بین بروند ما باز برنده این جریان هستیم چون می توانیم از این مسئله استفاده کنیم. می توان دریافت که رجوی به همراه سایر مفت خوران شورایی تا کجا گور بچه ها را کنده بودند .

مثال دیگر این جریان عملیات فروغ جاویدان است. وقتی با سرافکندگی به اشرف بازگشتیم باز این رجوی شیاد و دروغگو بود که عنوان داشت ما پیروز شدیم. این در حالی بود که شکست خورده است ولی رجوی وقیح تر از این حرفها بود و هیچ وقت از خودش هم انتقادی نکرد. در مورد درگیری 19 فروردین 90 می توان نتیجه گرفت که رجوی نه تنها شکست خورد بلکه بعد از مدتی با خفت و خواری از اشرف بیرون انداخته شدند و اکنون در اوج دریدگی در کشور آلبانی هنوز دم از ارتش بی یال و اشکم خود می زند.
در یک کلام می توان نتیجه گرفت خونهای به ناحق ریخته شده در درگیری 19 فروردین سال 90 مقصری جز رجوی و دار و دسته جنایت کارش ندارد. استراتژی رجوی روی فرصت طلبی ، کلاشی ، شیادی و وطن فروشی سوار است. هیچ وقت نمی تواند به امیال و آرزوهای خیالی خود برسد. یعنی اینکه درگیری 19 فروردین هیچ دستاوردی جز شکست برای رجویها نداشته است. حال هر چقدر مریم قجر زن سوم رجوی در آلبانی دم از به اصطلاح مبارزه و پایداری نفراتش در اشرف بزند و تعدادی را فریب دهد ولی ما می دانیم که اساساٌ استراتژی شما شکست و خیانت می باشد .

هادی شبانی

خروج از نسخه موبایل