گزینه هایی سخت در روند مذاکرات ایران و امریکا

رهبر جمهوری اسلامی ایران، آیت الله خامنه ای نشست بیست و هشتم ماه می ایران و امریکا حول مسئله امنیت و ثبات عراق را “بخاطر تخفیف درد و رنج مردم عراق” و بخاطر “حمایت از دولت عراق” و همچنین” تاکیدی بر حمایت از امنیت عراق” مورد تایید قرار داد.

دولت وقت ایالات متحده امریکا به ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش نیز دلایل خود برای این ملاقات که موکدا و فقط حول مسئله امنیت و ثبات عراق است را اعلام نمود. سخنگوی کاخ سفید آقای گوردن جاندرو به خبرنگاران گفت “پرزیدنت گشایش این کانال ارتباطی را مورد تایید قرار داد” و افزود که “ما باید همه راه ها برای کمک به ثبات در عراق و تخفیف ریسک برای سربازانمان را مورد توجه قرار دهیم. حتی اگر همین سربازان در حال حاضر در عراق توسط نیروهای پشتبانی شده توسط ایرانی ها هدف قرار می گیرند”.

تاکید های مکرر هر دو طرف بر محدودیت مذاکرات حول موضوع عراق خود شاهدی بر عدم اعتماد عمیق و تخاصمی است که در دو طرف وجود دارد. هر دو طرف با حفظ فاصله مناسب از حریف، چشم در چشم به چرخیدن در مقابل یکدیگر و برانداز حرکات طرف مقابل مشغول شده اند. مواردی که روابط ایران و امریکا را در سه دهه گذشته به شدت مسموم کرده اند بسیارند و تردیدی نیست که اگر نبود بخاطر شرایط خطیر و نیازهای غیر قابل اجتناب، هیچ یک از طرفین متخاصم به هیچ وجه راضی به حضور در پشت میز مذاکره نمی شدند. ولی آیا این شرایط خطیر و نیازهای غیرقابل اجتناب راه به فاز جدیدی از روبط بین دو کشورخواهند برد یا اینکه شاهد شروع و پایان مذاکرات در مورد عراق و فقط عراق خواهیم بود؟

سطح و حجم اختلافات آنچنان غیرقابل بارو است که برخی از همین حالا عمیق تر شدن اختلافات بخاطر شروع همین مذاکرات عراق را پیش بینی می کنند. از یک طرف پرزیدنت محمود احمدی نژاد در مقابل خشم امریکا به سمبل حمایت ایران از حزب الله و حماس تبدیل گردیده و از سوی دیگر ایالات متحده امریکا از طرف ایران متهم به حمایت و پشتبانی از گروه های تروریستی ای مانند جندالله در جنوب ایران، پژاک در کردستان و مجاهدین خلق که فعلا در عراق تحت شرایط حفاظتی غیرمعمولی توسط امریکا نگهداری می شوند، می گردد.

مصطفی الانی از مرکز تحقیقات خلیج در دوبی می گوید:

“… اگر سنی ها و کشورهای عربی منطقه نتیجه گیری کنند که امریکا در حال رها کردن عراق تحت سیطره ایران است، مذاکرات می تواند نتیجه عکس بدهد و باعث جنگ داخلی شود. و البته این جنگ داخلی نه فقط در عراق که در تمام منطقه خواهد بود…”

چنگ و دندان نشان دادن ها درست قبل از شروع مذاکرات جدی ممکن است عجیب بنظر برسد ولی از طرف دیگر شاید بتوان گفت که همین رسیدن به اوج رو در رویی است که توانسته مذاکرات در این مرحله را ممکن سازد.

دموکراسی، بخصوص در خاورمیانه، معمولا از طریق موعظه دموکرات ها برای سران کشورها رقیب و طرف های درگیر دیگر به پیش برده نشده و نمی شود. تاریخ کشورهایی همچون سودان، الجزیره و ترکیه نشان می دهد که اگر چه این دموکرات ها هستند که مشوق روند “دیالوگ، مذاکره و قراردادها و پیمان ها” هستند، النهایه یک مذاکره و دیالوگ واقعی تنها زمانی دست یافتنی خواهد بود که سرسخت ترین سران نیروهای مخالف آمادگی نشستن پشت میز مذاکره را اعلام کنند. هند و پاکستان و همچنین ایرلند شمالی شاید مثالهای خوبی برای نتیجه بخشی روند مذاکرات – با همه دشواری هایش- برای دست کشیدن از خصومت و خشونت باشند.

در تمامی این مثالها، دموکراسی مولود دردناک استیصالی است که بعد از کوشش های مکرر و شکستهای مکرر تمامی راه کارهای ممکن به دست آمده است. طبعا تکرار این شکست ها در نقطه ای باعث بیداری طرفهای متخاصم به این واقعیت می شود که شعار “یا همه چیز، یا هیچ چیز” تعبیری جز این ندارد که غیر از برنده، دیگران امید به هیچ چیز نخواهند داشت.

گذشته از این هر دو طرف، در اینجا سرسختان ایران و نومحافظه کاران امریکا، کم کم متوجه می شوند که ممکن است در اثر این خصومت طولانی، فرساینده و مخرب که هیچ یک نمی توانند دیگری را از صحنه محو کنند، هر دو طرف “همه چیز” خود را از دست بدهند و اساسا برنده ای در پایان بازی باقی نماند.

لازم به توضیح نیست که نه ایران و نه امریکا هیچ کدام و به هیچ وجه دست از اهداف و دکترین های خود بر نداشته اند ولی، امتحان تمامی راهها، سناریوها و تئوری های ممکن بجز مذاکره و شناسایی رسمی یکدیگر، النهایه هر دو طرف را با بی رغبتی و اکراه تمام به سمت امتحان محدود و با احتیاط دیالوگ و گفتگو سوق داده است. هر دو طرف خواهان محدودیت هر چه بیشتر گفتگو ها بوده و می خواهند که مذاکرات هر چه سریع تر به پایان برسند. و البته هر دو طرف احتمالا به مذاکرات پیش رو بعنوان فرصتی نگاه می کنند که می تواند روند غرق شدن کشتی هایشان را کند کرده و وقت کافی برای آماده شدن برای دور جدیدی از بازی “یا همه چیز، یا هیچ چیز” بوجود آورد.

جالب است که شدت تخاصم طرفین اکنون به حدی رسیده که گاه طرفین بخاطر شدت عملکرد های تخاصمی خود به دادن “هدیه” و “خوراک تبلیغاتی، سیاسی” به طرف مقابل متهم می شوند.

در ایران،افزایش فشار بر روزنامه نگاران، فعالین زن و دانشجویان و حتی دخالت سرسختان سیاسی در حیطه اجتماعی تحت شعار “مبارزه با بد حجابی” بصورت روشنی با این واقعیت “مرتبط” شده و “مشروعیت” داده می شود که کنگره ایالات متحده آمریکا هفتاد و پنج میلیون دلاربه بودجه سالانه “صندوق دموکراسی” خود اضافه کرده است. این مبلغ جهت “حمایت از جامعه مدنی، دموکراسی و حقوق شر در ایران” تصویب گردیده و دفاتر رسمی آن نیز هم اکنون در لندن، فرانکفورت و دوبی افتتاح شده اند.

عمادالدین باقی، فعال حقوق بشر و برنده جایزه شجاعت مدنی در سال 2004 در نامه سرگشاده هفته گذشته خود به سازمان های بین المللی حقوق بشری خاطرنشان نمود که چگونه تصویب افزایش بودجه سالانه “صندوق دموکراسی” از طرف سنای ایالات متحده امریکا باعث دغدغه خاطر و شک فراگیر دولت بر علیه سازمانهای حقوق بشری و جوامع مدنی گردیده و این مطلب به نوبه خود باعث افزایش فشارها و حتی دستگیری هایی نیز گردیده است.

و البته از طرف مقابل هم باید گفت که افزایش فشارها و ایجاد دست بستگی های مورد نظر امریکا برعلیه بنگاه های مالی ایران که اخیرا نیز شدت یافته است امکان پذیر نمی بود مگر با تاکید بر تهدید های لفظی ای که ایران در هر فرصت ممکن بر علیه غرب ابراز داشته است.

به هر حال تاریخ تا جایی که به گروه های آپوزیسیون و بخصوص آپوزیسیون مرتبط با داخل ایران، بر می گردد، به دوراهی جدیدی رسیده است. پلاتفورم “دیالوگ و صلح” در طی سی سال گذشته در دست “رفورمیستها” یا “مدره ها” در داخل ایران و گروه های تبعیدی آپوزیسیون خارج از کشوری بوده و آنها با تکیه بر این پلاتفورم از حمایت آزادیخواهان غربی، سازمان های حقوق بشری و فعالین ضد جنگ در غرب برخوردار بوده اند. آزادیخواهانی که به نوبه خود بر علیه هر گونه رودررویی، تحریم و راه حل نظامی فعالیت کرده و می کنند.

تا جایی که به ایران بر می گرد، به یاد داریم که رفورمیست ها در دوران ریاست محمد خاتمی برای پیشبرد هر گونه مذاکره با آمریکا با مقاومت شدیدی از طرف سرسختان مواجه بودند، تا جایی که اگر میخواستند قدمی دیگر در جهت برقرای تماس های مستقیم با آمریکا پیش بروند مسلما با بن بستی خطرناک موجه می گردیدند. بنظر می رسد که لزوم حضور ایدئولوژیک ترین عناصر رقبای متخاصم هر دو طرف، در رژیم ایران و در دولت ایالات متحده امریکا، بر سر میز مذاکره برای شروع هر گونه ارتباطی الزامی بوده باشد.

در نتیجه شاید بتوان گفت که چنین مذاکراتی تنها در سایه و تحت کنترل رهبری سرسخت همچون احمدی نژاد امکانپذیر بوده است ولاغیر. هر چه باشد، چه فایده از نشستن و مذاکره موافقین بدون حضور طرف های متخاصم؟

این که ملاقات های هفته آینده راه به نزدیکی های بیشتر خواهد برد یا نه، چیزی است که باید منتظر بود و دید ولی قدم هایی که هم اکنون از طرف هر دو کشور ایران و امریکا برداشته می شوند مسلما غیرقابل بازگشت هستند و تاثیرات این اقدامات بر طیف گسترده نیروهای آپوزیسیون در داخل و خارج کشور نیز به همان اندازه غیر قابل بازگشت بودنشان عمیق خواهند بود.

در چنین نقاط عطفی از تاریخ این احتمال وجود دارد که پشتیبانان دموکراسی خود را نه در جریان که در پشت و خارج از اطاقها و میزهای مذاکره بیابند. در بسیاری از موارد تاریخی مشابه شاهد هستیم که با شروع مذاکرات و برقراری روابط، یکی از آماده ترین نقاط مشترکی که طرفین حاضر بر سر “میز بده، بستان” را به خود جذب می کند همانا همکاری در خارج کردن دموکرات ها از صحنه است.

موج جدیدی از تغییرات سیاسی می تواند همان کسانی را که سالها مبلغ دموکراسی و صلح بوده اند را از صحنه خارج کند. این نیرو ها ممکن است در مقابل چنین تغییراتی خود را به خواب بزنند و مسئله را جدی نگیرند و در چنین شرایطی طبعا تکرار جملاتی همچون “افعی هرگز کبوتر نمی زاید” برای چنین گروه هایی بسیار آشنا و آرام بخش خواهد بود. از دست دادن “شعارهای قدیمی و بنیادی” به نیروهای سرسختی که اکنون حول یک میز نشسته و به مذاکره پرداخته اند به راحتی می تواند در یک واکنش خود بخودی مخالفت علنی این نیروها بر علیه تغییراتی که در مقابل چشمانشان در جریان است را بوجود آورد.

مطبوعات آزادیخواه و صدا های مدره در هر دو کشور که به پشتوانه شدت تخاصم بین طرفین شکست مطلق مذاکرات را تبلیغ می کنند شاید ناخودآگاه در حال به صدا در آوردن همین زنگ خطر باشند. نشریه اینترنتی فارسی زبان “روز آن لاین” در شماره هفدهم می 2007 خود گزارش داد که “دانشجویان در شهر های مختلف ایران بر علیه شروع این مذاکرات به تظاهرات پرداخته اند و گفته اند که با توجه به تصویب بودجه امریکا برای دخالت در امور داخلی ایران، طرفین نباید با یکدیگر دیداری داشته باشند”.

همچنان که شکاف بین ایران و امریکا به مرور در حال تنگ تر شدن است، گروه های آپوزیسیون ایرانی مسلما بیش از دیگران فشار را حس خواهند نمود. در حالی که گروه های آپوزیسیونی که از طرف مردم مورد حمایت هستند ترسی از برقراری این روابط نخواهند داشت، آنهایی که ارتباطشان با مردم را از دست داده و تنها بر روی استفاده از نگرانی ها و افتراق بین غرب و ایران حساب باز کرده بودند مشخصا آینده ای دشوار را در پیش رو خواهند داشت.

سازمان مجاهدین خلق که در حین جنگ هشت ساله ایران و عراق در سالهای هشتاد با قرار گرفتن تحت امر دستگاه صدام حسین تتمه حمایت مردمی خود را هم از دست داد، پس از سقوط صدام حسین سعی نمود تا خود را به زیر چتر حمایتی نو محافظه کاران امریکا بکشاند، سازمان مجاهدین اکنون با چشمانی نگران بار دیگر ناظر احتمال مصرف شدن خود بعنوان یک کارت بازی در عراق است.

وزارت خارجه امریکا در آخرین بازنگری لیست گروه های تروریستی (می 2007)، لقب سازمان مجاهدین خلق را به “فرقه تروریستی” ارتقاء داد و نماینده سازمان مجاهدین خلق در عراق، عباس داوری مذاکرات را محکوم نمود.

در نقطه مقابل، شیرین عبادی وکیل و فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل سال 2003 که ارتباط خود با مردم ایران را در سخت ترین شرایط حفظ نموده است در مصاحبه با واشنگتن پست ابراز داشت که “وی شخصا از شروع مذاکرات استقبال می کند” و ادامه داد که ” این مذاکرات نباید محدود به وزرای خارجه و یا حتی روسای جمهور دو کشور باشد بلکه نکته کلیدی گسترش این مذاکرات به تبادل نظر بین جوامع مدنی در ایران و آمریکا می باشد”. با این حساب بنظر می رسد خانم عبادی توان مقابله با حکومت ایران در زمین خودش را داشته باشد.

مسعود خدابنده، آسیا تایمز، بیست و یکم می 2007

خروج از نسخه موبایل