نامه ابراهیم خدابنده به مسعود بنی صدر، می 2007

نامه ابراهیم خدابنده به مسعود بنی صدر، می 2007
سایت دکتر مسعود بنی صدر، بیست و هشتم می 2007
نامه شماره دو – سری دوم
23 ماه مه 2007 
مسعود جان سلام
امیدوارم خوب و خوش و سالم باشی. قبل از هر چیز باید از تأخیری که در دادن پاسخ به آخرین نامه ات پیش آمد عذر خواهی کنم. آخرین نامه ای که خودم داده بودم به تاریخ 20 مارس بود که بحث جدیدی را مطرح کرده بودم و قول داده بودم مطالب مطروحه در آن نامه را در نامه های بعدی بیشتر باز کنم که متأسفانه به دلیل برخی مشکلات قضائی و سایر محدودیت ها امکان آن تا به امروز میسر نشد.
قبل از پرداختن به اصل موضوع دو مطلب را لازم است تا مطرح نمایم.
اول اینکه تمامی مطالب مربوط به شورای ملی مقاومت که طی این مدت به صورت سلسله وار نوشته بودی را با دقت خواندم. باید اعتراف کنم که کار سنگینی صورت گرفته بود که در نوع خود تا جایی که اطلاع دارم بی نظیر است. فکر نمیکنم مطلبی در خصوص موضوعی که انتخاب کرده بودی از قلم افتاده باشد. مطالب فوق العاده منسجم و جامع بودند. نمیدانم که آیا از جانب خود شورای ملی مقاومت یا حداقل یکی از اعضای آن جواب یا واکنشی مشاهده شده است یا خیر. معمولا رسم فرقه ها بر اینست که هرگز به هیچ سؤال و یا انتقادی پاسخ نمیدهند بلکه صرفا سؤال کردن و انتقاد نمودن را تقبیح مینمایند و فضایی بوجود می آورند که هر فرد نسبت به اینکه فرقه مربوطه یا رهبر آنرا مورد سؤال قرار دهد پیشاپیش احساس گناه و شرم کرده و آنرا مترادف با خیانت بداند. فرقه ها همانطور که خودت بهتر میدانی سعی میکنند به جای پرداختن به انتقاد، منتقد را منکوب و تخریب کرده و از میدان بدر نمایند.
دوم اینکه سخنرانی اخیرت در دانشگاه لندن را هم خواندم. نمیدانم آیا جایی به فارسی ترجمه شده است یا خیر. بهرحال اگر چه مطلب (احتمالا به دلیل محدودیت وقت) خیلی مختصر بود و به نظر میرسد موضوع مورد بحث که دقیقا به مقوله فرقه مربوط میشود جای بسط بسیار بیشتری داشته باشد، اما به اعتقاد من حق مطلب ادا شد و یک موضوع اساسی و ریشه ای مورد بحث قرار گرفت. نمیدانم سخنرانان دیگر چه بحث هایی را مطرح کردند و یا در بخش پرسش و پاسخ و مباحثات چه مطالبی عنوان گردید ولی در خصوص سخنرانی خودت فکر میکنم این موضوعی است که دنیا نمیتواند به سادگی از کنار آن عبور کند و نخواهد کرد و روزبروز حساسیت مقوله فرقه و استفاده از کار روانی بر روی افراد جهت به خدمت گرفتن آنها در اقدامات تروریستی بیشتر مورد توجه افکار عمومی جهان قرار قرار خواهد گرفت. در مورد این موضوع به نظر من جای یک کار جامع و کامل در خصوص ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق که در انقلاب ایدئولوژیک و نقش رهبری خلاصه میشود خالی است. سازمان مجاهدین خلق در مباحث ایدئولوژیکی خود مطالبی را عنوان نموده و یا بکار گرفته است که تماما چه در فرقه های مدرن و چه در سکت های قدیمی مسبوق به سابقه بوده و نمونه های آن چه در گذشته و چه در حال حاضر فراوان یافت میشود.
در ضمن فیلم 300 را هم که به آن اشاره کرده بودی دیدم. همانطور که اشاره کرده بودی با خشایارشا که نه مسلمان اصولگرا بود و نه به دنبال انرژی هسته ای میگشت و نه به حزب الله کمک میکرد و 25 قرن قبل هم زندگی میکرد و سلطنت طلبان لس آنجلس هم قبولش دارند آن کردند که در فیلم 300 دیدیم. وای به امروز که دارند با وجهه و نام جمهوری اسلامی ایران در دنیا چه میکنند. من هم معتقدم هر ایرانی لازم است این فیلم را ببیند و خوب دستش بیاید که غرب چه دیدگاهی نسبت به ما به صفت یک ملت دارد.
و اما در خصوص اصل موضوع و ادامه بحث نامه اول:
ترجمه بخش یازدهم از کتاب فرقه ها در میان ما را به ضمیمه برایت میفرستم. بحثی که دارم به موضوعی مربوط میشود که در همین بخش از کتاب به آن پرداخته شده است که در یک کلام نحوه نجات فرد از سلطه فرقه میباشد. همانطور که خودت هم بارها اشاره کرده ای و در تمامی کتاب های مربوط به فرقه ها نیز ذکر گردیده است اعضای یک فرقه بوسیله زنجیرهای ذهنی و روانی به فرقه بسته شده اند و احتمال این که خودشان بتوانند خود را خلاص کنند فوق العاده کم است. من سوا از هرگونه دعوای سیاسی یا استراتژیکی یا حتی اعتقادی با سازمان مجاهدین خلق یک بحث تشکیلاتی مقدم بر هر بحث دیگری دارم و آن استفاده از شیوه های کار ذهنی و اعمال نفوذ روانی بر روی افراد به منظور ایجاد تغییرات اعتقادی و رفتاری در آنهاست که در جامعه شناسی به آن مانیپوله manipulate میگویند و در عوام به شستشوی مغزی معروف شده است. بر اساس قوانین قضایی بسیاری از کشورها، مانیپوله کردن سیستماتیک افراد به صورت سازمانیافته جرم محسوب شده و مجازات های سنگینی دارد و رهبران چنین سازمان هایی تحت پیگرد قانونی قرار میگیرند. در خصوص سازمان مجاهدین خلق از آنجا که غرب با نظام جمهوری اسلامی در تضاد است و به سازمان به صورت ابزاری که ممکن است قابل استفاده باشد نگاه میکند چشم ها بر روی این مقوله بسته شده و عملکردهای سازمان که برای تمامی مسئولین کشورهای غربی روشن است با دیده اغماض نگریسته میشود. یعنی سازمان مجاهدین خلق تا جایی که به گزارشات کارشناسانه امنیتی و مباحث تخصصی بر میگردد یک فرقه تروریستی است اما ملاحظات سیاسی موجب میشود که دست این سازمان جهت سوء استفاده از اعضا، از اشرف گرفته تا اوورسوراواز، باز باشد.
در نامه قبلی ام یک سؤال را مطرح کردم : چه باید کرد؟. اولین واکنش البته اینست که کاری نمیشود کرد. اما اینرا نمیشود به هزاران خانواده دردمندی که نگران عزیزان خود در عراق هستند گفت و آنها را از سر باز کرد. همانطور که میدانی انجمن های ضد فرقه ای بسیاری در سراسر جهان، مرکب از اعضای سابق فرقه ها و خانواده های اعضای اسیر در چنگال فرقه، تأسیس شده است که هدف آنها صرفا وصل ارتباط مستمر اعضای فرقه با دنیای خارج است تا فرقه نتواند از آنها با اعمال تکنیک ها و متد های کار روانی (مانیپوله) سوء استفاده نماید. سازمان مجاهدین خلق مدعی است که دارد با رژیم مبارزه میکند. قطعا کسی نمیخواهد جلوی مبارزه مشروع کسی را بگیرد خصوصا اینکه در حال حاضر مبارزه مسلحانه بهرحال چه سازمان مجاهدین خلق آنرا در استراتژی خود رد کرده باشد و چه نکرده باشد عملا منتفی است. سازمان میگوید کسی که دست به عمل میزند قطعا اشتباه هم میکند و یا اینکه تاکتیک های 25 سال پیش الزاما امروز هم کارساز نیست. این حرف هم میتواند درست باشد و بحثی نیست. اما سلب آزادی به بهانه مبارزه برای آزادی و راه اندازی برده داری مدرن به بهانه مبارزه با ارتجاع و دیکتاتوری به هیچ وجه قابل قبول نیست خصوصا اینکه افراد بسیاری و در درجه اول اعضای خود سازمان قرار باشد این وسط قربانی مطامع و بلند پروازی های رهبری سازمان شوند.
تجربه نشان داده است که خانواده ها و اعضای سابق قادر نیستند با فرقه ها وارد دعوای حقوقی شوند چرا که فرقه ها و از جمله سازمان مجاهدین خلق دارای امکانات نامحدود مالی (به یمن استثمار بی وقفه اعضا و اتصال به جاهای ديگر) هستند و وکلای تحت استخدام بسیار دارند که پروسه قاضی را طولانی کرده و نهایتا به بن بست میکشانند. بنابراین تنها راه باقی مانده در برابر کسانی که واقعا میخواهند به اسرای درون فرقه کمک کنند افشای مناسبات درونی فرقه در برابر دوستان و حامیان ناآگاه آنان است. سازمان مجاهدین خلق، همانطور که خودت بر اساس وظایفی که در سازمان داشته ای بهتر میدانی، همچون همه فرقه های دیگر از نیرنگ و دروغ برای جلب حمایت افراد بی اطلاع و ناآگاه که دارای وجه داخلی و بین المللی هستند و با نشان دادن پیروزی های کاذب بین المللی برای در بند نگاه داشتن اعضای خود استفاده میکند. تنها راه مؤثر و عملی برای وادار کردن فرقه به پذیرش نرم های معمول جهان متمدن و دست برداشتن از روش های فرقه ای آگاه کردن این گونه حامیان بی اطلاع فرقه و قطع حمایت آنهاست. این کار نیز صرفا با انتشار کتاب و نشریه و راه اندازی سایت و رادیو قابل حصول نیست و ارتباطات فعالی را میطلبد. نظر تو اینست که برخی از این حامیان منظورهای خاصی را دنبال میکنند و خود به شرایط سازمان کاملا واقف هستند که قطعا این گونه افراد مایل نیستند بهای سنگینی برای مقاصد خود بپردازند و خود را در صورت علنی شدن مناسبات درونی سازمان آلوده نمایند.
من معتقدم که متأسفانه انبوه فعالیت های جداشدگان و منتقدین سازمان مجاهدین خلق در خارج از کشور با انجمن ها و سایت های متعددی که در اختیار دارند به غیر از موارد معدودی هیچ سمت و سوی معینی ندارد. اغلب مشخص نیست که مخاطب کیست و منظور از بیان مطالب چیست و چه مسئله ای قرار است حل بشود. بعلاوه اینکه صرفا نوشتن و منتشر کردن در نشریه و سایت دردی را دوا نمیکند. به عقیده من مخاطب اصلی باید حامیان خارجی سازمان مجاهدین خلق باشند که نسبت به مناسبات درونی سازمان و شیوه های اعمال شده در آن جهت جذب و حفظ و کنترل نیرو غافل هستند؛ و اثبات این موضوع که سازمان به یک فرقه مخرب تبدیل شده است باید اولویت اول را داشته باشد. لذا من فکر میکنم که باید اولا مطالبی در این خصوص گرد آوری و تدوین کرده و ثانیا بطور فعال در اختیار طرف های ذی ربط قرار داد.
من با این نظر تو که اعضای درون سازمان بخودی خود راه چاره ای در پیش رو ندارند موافقم. وقتی در درون تشکیلات اصول اولیه آزادی یعنی حق سؤال و اظهار نظر و انتقاد به رهبری مترادف با خیانت و گناه جا انداخته شده و دنیای بیرونی تماما شیطانی و شر معرفی گردیده است، نمیشود از افراد انتظار داشت تا بتوانند به خودی خود این تابو ها را بشکنند و زنجیر ها را پاره کنند. لذا همانطور که در ترجمه مطلب ضمیمه این نامه مشخص شده است این کار به عهده خانواده ها و اعضای سابق است که از بیرون از فرقه کاری انجام دهند. از بیرون هم در حال حاضر راهی جز تحت فشار قرار دادن سازمان بوسیله افشاگری به منظور قطع حمایت حامیان خارجی آنها نیست.
در این نامه روی سخنم با تمامی جداشدگانی است که در خارج از کشور فعال هستند. از غیر خودی قطعا نمیشود انتظار داشت و این مهم قطعا به عهده آنان است که مطلب تهیه کرده و منابع خاصی را بطور فعال و مؤثر تغذیه نمایند. قطعا برخی با نظرات من مخالف هستند که بسیار مایلم آن نظرات را دریافت کنم. من برای تعدادی از کسانی که در خارج فعال هستند نامه های خصوصی نوشته و مطالبی را در مورد هدف و نوع فعالیتهایشان ارائه کرده ام و این کار را باز هم خواهم کرد. اما در اینجا روی سخنم با تمامی منتقدین و مخالفین سازمان است که سازمان را یک فرقه مخرب و یک تهدید اجتماعی و امنيتی دانسته و میخواهند برای رهایی اعضای آن کاری انجام دهند.
دیگر بیش از این وقتت را نمیگیرم و خداحافظی میکنم. منتظر نامه تو و سایر دوستان هستم.
قربانت
ابراهیم

خروج از نسخه موبایل