نماد سایت انجمن نجات

نشانه های اضمحلال –حسن نایب آقا

نشانه های اضمحلال –حسن نایب آقا

NULL

نشانه های اضمحلال –حسن نایب آقا
سعید حضرتی، پارس ایران، بیست و هشتم می 2007

حسن نایب آقا تنها فوتبالیبست قبیله نیمه انسانی مجاهدین که سالهاست توپ جمع کن زن رئیس قیبله مریم رجوی در افساید است مقاله ای نوشته بود که چیز تازه ای نیست اطلاعات وی هم طبق معمول درست نیست آنجا که می نویسد علی لاریجانی به اردن نرفته بود بلکه برادر وی بود. مگر اینکه فکر کنیم آخوند جنایتکار مجاهد جلال گنجه ای با برادر حزب اللهی تبهکارش یک طرز تفکر دارند.
برای تکمیل علائم فترت و درماندگی آخوندها، علی لاریجانی، مذاکره‌کننده ارشد اتمی ملاها، روز 28 اردیبهشت در مجمع اقتصادی جهان در مورد خاورمیانه که در بحرالمیت اردن برگزار شد، گفت «جمهوری اسلامی خواهان از بین‌بردن اسرائیل از روی نقشه جهان نیست. بلکه خواهان از بین‌رفتن اعمال آنها علیه فلسطینیان است. اجازه بدهید بگویم که محو اسرائیل از روی نقشه، محصول رسانه‌های غربی است. اگر اسرائیل و فلسطینیان بتوانند به‌یک راه‌حل عملی دست یابند، ایران از آن حمایت می‌کند»!! (شین‌هوا، 28اردیبهشت
و در پایان نتیجه می گیرد
به‌نظر می‌رسد پیامی که از روی ناو هواپیمابر استنیس به‌تهران ارسال شد، به‌خوبی توسط سردمداران رژیم دریافت شده است که این چنین به‌طور جمعی به‌‌عجز و لابه افتاده‌اند، والا همگان می‌دانند که آخوندهای روبه‌مرگ ذره‌یی ظرفیت مذاکره و تعامل با جامعه جهانی را ندارند، زیرا همانند رژیم گذشته به‌سرعت از درون مضمحل و سرنگون می‌شوند.
راستش علی ناظر کمونیستی که رو به قبله واشنگتن دعای مارکس را می خواند مطالبی نوشته بود که جواب خسن نایب آقا ست که شاید ار خواب خرگوشی بیدار شود و به انتخابات آزاد برای برگرداندن قبیله مجاهدین به یک سازمان سیاسی کمک کند.
مجاهدین و تکرار مکررات
یادداشت روز علی ناظر

این گیر و دار و زد و بند و معامله و مماشات و بده و بستان و هشدار دادن ها، شنیده می شود که مجاهدین دوباره درگیر برگزاری گردهمایی جدیدی هستند. گویی اینبار تظاهرات در پاریس و حدود 30 ژوئن خواهد بود.
به تظاهرات نرفته می دانیم که چه پیش خواهد آمد. چند نفر سناتور و وکیل مجلس و فلان رهبر فلان حزب و تعدادی خواننده و چندتایی نوازنده و چندهزار نفر اعتراض کنندهء پرچم به دست که پلیس می گوید 100 نفر بیشتر نیستند و خودشان می گویند 30 هزار نفرند، دور هم جمع می شوند و با سردادن شعار هایی از قبیل ایران-رجوی-ایران از یک گوشهء شهر راه افتاده و به گوشهء دیگر شهر خسته و کوفته می رسند. در پایان سخنرانی ها، آنهایی که برای شرکت در گردهمایی به فرانسه سفر کرده اند به کشور محل اقامتشان برمی گردند، تا خود را برای گردهمایی بعدی آماده کنند. و باز روز از نو، روزی از نو. دوباره تظاهرات خیابانی. دوباره تکرار همان شعارها، دوباره همان آفیش ها، همان بیرق ها، همان سخنرانی ها، همان برنامه های سیمای آزادی. دوباره فراخوان برای کمک مالی. دوباره…
گویی از روزی که آمریکای جهانخوار بر سر مجاهدین بمب ریخت و آنها را خلع سلاح کرد و فرانسه برای اینکه عقب نیفتد به خانهء مریم رجوی حمله کرد و همه را دست بسته به زندان کشاند و عاقبت در برابر خود سوزی هواداران مجاهدین عقب نشینی کرده و مریم رجوی را آزاد کرد، کار دیگری برای هواداران مجاهدین نمانده بجز تظاهرات و اعتراض و بست نشستن و اعتصاب غذا کردن و…
پس از پایان تظاهرات، نوبت می رسد به تحلیل های بعد از تظاهرات. ایران دیدبانی ها و بی بی سی چی ها و رادیو فردایی ها و ژورنالیستهای دریافت کنندهء حقوق های «طیب و طاهر» و… شروع می کنند به نواختن سازهایی که از خیلی وقت قبل سمفونی وار کوک شده اند؛ و در برابر این تحلیلها هواداران مجاهدین کلافه از اینهمه نارواگویی و چوب لای چرخ گذاشتن ها، به سوی سایتهای حاشیه مجاهدین روی آورده و در همان محدوده، به افشاگری وابستگان به رژیم جمهوری اسلامی می پردازند. خود می نویسند و خود می خوانند. و باز تکرار، و باز تظاهرات بعدی، و باز همین آش و همین کاسه. دادگاه اروپا رأی می دهد که آنها تروریست نیستند ولی وزرای خارجه اروپا بی اعتنایی می کنند؛ و هواداران مجاهدین برای خروج نامشان از این لیست، از خود مایه می گذارند و مخالفان قسم خوردهء مجاهدین هر گام آنها را به چالش می گیرند. و باز تکرار، و باز تکرار مکررات.
در این چندین سال اخیر که رژیم و جهانخواران همدل و همزبان به تاراج ایران مشغولند، این شده است داستان هواداران مجاهدین – کوله باری بر دوش، از کوچه ای به کوچه ای، از شهری به شهری و از کشوری به کشوری با صرف وقت و پول و انرژی و در بسیاری از مواقع سلامت و جان خود، فریاد می زنند و از حق خود دفاع میکنند. و باز تکرار.. و باز اجحاف… و باز تکرار… در مقابل هر دستاورد مثبت مجاهدین، یک زد و بند جدید ارتجاع و جهانخواران رو می شود. یک گام به جلو، دو گام به عقب. دو گام به جلو، یک گام به عقب. گویی در نقطه ای ایستاده اند و درجا می زنند. زندگی کسل آور و خسته کننده و تکراری… جهان خبردار نشد…
در این فراز و نشیب، مجاهدین برنامهء مخفی اتمی رژیم را برملا می کنند، اما آمریکا و رژیم بر سر مجاهدین وارد مذاکره می شوند؛ مجاهدین از دخالت سپاه قدس در عراق پرده بر می دارند، اما در مقابل جبههء متحد ارتجاع و «امپریالیسم» مذاکره می کنند که چگونه سر مجاهدین را هرچه کم هزینه تر بر سر ِ دار ببرند. مذاکره می کنند که چگونه مجاهدین را حذف کنند. مذاکراتی که می خواهد افسران اشرف را مانند ژتون بازی، فدای اهداف غارتگرانه خود کند. و در برابر آن، باز تظاهرات هواداران مجاهدین، و باز تکرار، و باز ملاقات با فلان سناتور، حمایت از نامزدی مادام رویال، جمع آوری امضای وکلای عرب و عراقی و عالیرتبه، و هنوز عرق بر تنشان خشک نشده رژیم کارت جدیدی رو می کند، و باز تکرار، تکرار مکررات…
اما به راستی، مگر مبارزه چیز دیگری به جز همین تکرار مکررات است؟ آیا تا زمانی که رژیم هست، تا زمانی که جنایت و وطن فروشی و تخریب و چپاول هست، مگر نمی بایست مکرراً گفت سرنگون باد؟ آیا وقتی حق سادهء انسانی ِ دفاع از خود را از تو می گیرند تا رژیمی جنایتکار را خشنود کنند، و تو را به ناحق و البته به عمد تروریست می نامند، مگر نمی بایست سکوت را شکست؟ مگر نه اینکه سکوت یعنی مرگ؟ واقعا اگر مجاهدین به خیابانها نریزند و از حق خود دفاع نکنند چه بکنند؟

خروج از نسخه موبایل