دیدار انجمن نجات گیلان با برادران زائر مقدم

رجوی با مغزشویی برادرم علیرضا را تبدیل به ربات کرده است

روز پنجشنبه 29 اردیبهشت 1401 به دعوت جناب محمدرضا زائر مقدم از برادران علیرضا زائر مقدم از اعضای قدیمی فرقه رجوی موسوم به سازمان مجاهدین خلق، در دفتر کارشان واقع در بخش رودبنه از توابع شهرستان لاهیجان حضور یافتیم.

از همسرم شنیده بودم که علیرضا زائر مقدم از اعضای بسیار قدیمی فرقه است. به این دلیل با خود فکر و گمان می کردم که خانواده اش طرف او و به نوعی از هواداران فرقه باشند و با این ذهنیت به دفتر کارشان که فروش مصالح ساختمانی بود، وارد شدیم.در شروع دیدار وقتی با استقبال بسیار صمیمانه ایشان و برادرشان حمیدرضا از آقای پوراحمد مواجه شدم تمام ذهنیتم فرو ریخت و بیش از پیش دریافتم که رجویها نه تنها در میان مردم ایران بلکه حتی در میان خانواده های اعضای اغفال شده خود نیز جایی ندارند و منزوی و مطرود هستند تا جایی که حتی از آنان تنفر و انزجار دارند.

برادران زائر مقدم

جناب محمدرضا زائر مقدم که بسیار شریف و متشخص بود با دیدن ما خیلی خوشحال شد و شروع به درد دل کرد و گفت: ” اول از همه خدمت تان عرض احترام دارم. چونکه میدانم فعالیت تان انساندوستانه و در راستای رهایی اسیران رجوی است. در ثانی جناب پوراحمد از شما ممنونم که وقت گذاشتید و به ما افتخار دادید، بویژه می بینم که به همسرتان هم زحمت دادید و بیشتر شرمنده مان کردید. بنده و برادرم حمید رضا و سایر اعضای خانواده ام هر چند علیرضا را خیلی دوست داریم ولی دلیلی نمیشود که موافق رجوی باشیم و باید بگویم که مطلقا در ایران مطرح نیستند و اگر جنابعالی در همین بخش کوچک رودبنه اسم رجوی را بر زبان بیاورید کسی نمی شناسد و چنانچه اندک محدودی هم بشناسند بعنوان مزدور و خائن میشناسند. مثلا فرزندان خودم که همه شان تحصیلات عالیه دارند از اسم رجوی و سازمانش تنفر دارند و می گویند عمر و جوانی عمو و دیگر فرزندان این مرز و بوم را فنا کردند تا بتوانند به قدرت کثیف برسند.

جناب پوراحمد الان که خدمت تان هستم سن علیرضا از 72 سال گذشته است و 2 سال از من بزرگتر است که متاسفانه نه تشکیل خانواده داده است و نه رنگ و بوی یک زندگی آزاد و شرافتمندانه را چشیده است و بی جهت عمر و جوانی اش را تباه و به پای جاه طلبی رجوی ریخته است و هم به خودش و هم به خانواده اش آسیب های جدی رسانده است .

خدمت تان عرض کنم که بنده به همان دلیلی که پیشتر مطرح کردم یعنی علاقه مندی به علیرضا و مهیای یک زندگی بی دغدغه برایش، به توصیه پدر مرحومم سال 1370 به ترکیه رفتم شاید که بتوانم علیرضا را ببینم و از قول پدر به وی بگویم شرکت بلوک زنی و فروش مصالح ساختمانی و تمام ملک و دارایی مان در اختیار تو است و برگرد و با مدیریت آن برای خودت یک زندگی شرافتمندانه بساز و… که متاسفانه موفق به دیدار علیرضا نشدم. چرا که وی در عراق نزد رجویها بود و متاسفانه با دست خالی نزد پدر برگشتم که البته متعاقبا پدر و مادر در چشم انتظاری دلبندشان بدرود حیات گفتند.

یک برادرم در آلمان مقیم است و به دعوت ایشان در سال 1395 به اتفاق همسرم به آلمان رفتیم. برادرم در دیداری که با من داشت پیشنهاد داد برویم برلین دفتر سازمان مجاهدین تا خبری از علیرضا بگیریم که من تمایل نداشتم و گفتم یعنی علیرضا نمی توانست در این سالیان بی خبری یک تماس تلفنی با ما بگیرد و حداقل از صحت و سقم سلامتی پدر و مادر مطلع شود؟!

برادرم بی آنکه در جریان باشم با مراجعه به دفتر مجاهدین خبر داد که برادر بزرگترمان در آلمان حضور دارند و می خواهد علیرضا را ببیند. مجاهدین هم انگار که میتوانیم طعمه ای برایشان باشیم ترتیبی بخرج داد تا علیرضا را ببینیم .شکر خدا دیدار میسر شد و خیلی هم خوشحال شدیم که ما بعد سالیان دوری و بیخبری توانستیم همدیگر را ببینیم و در آغوش بگیریم. پس از خوش و بش و احوالپرسی و دید و بازدید از دهها سوال و ابهامی که داشتم چند سوال از علیرضا کردم که با بی اعتنایی از کنارش رد شد و من جدی تر پرسیدم ببین علیرضا الان رهبرتان کجاست؟ زنده است یا مرده؟ چرا مخفی شده است و چرا مدام در حال فرار است؟ راستی ترکی الفیصل رئیس سابق اطلاعات و امنیت آل سعود در سخنرانی میتینگ تان چند بار گفت مرحوم مسعود رجوی! واین مهره جنایتکار آل سعود چه رابطه ای با مریم رجوی دارد!؟ آیا به شما و سازمان تان کمک مالی هم میکند!؟

در آن دیدار مقداری از کوره در رفته بودم و بطور رگباری از علیرضا سوال میکردم که ایشان اصلا پاسخی نداشتند و در سکوت بودند و متاسفانه دیدم که در اثر القائات فکری تبدیل به ربات شده بود و از خود اراده ای نداشت تا بتواند پاسخگوی سوالات بنده باشد و متاسفانه دیگر به ملاقات ما نیامد و حتما اجازه ملاقات دوباره را از وی سلب کردند و از آن تاریخ دیگر هیچ خبری از علیرضا نداشته و نداریم .”

در این دیدار بسیار دوستانه و صمیمانه دو ساعته فرصتی هم فراهم شد که برادران زائر مقدم سوالات شان را از آقای پوراحمد بپرسند و از وضعیت فعلی فرقه در آلبانی جویا بشوند. درمیان سوال و جواب شان وقتی جناب محمد رضا از مسئول انجمن نجات گیلان سوال کرد که الان مجاهدین در آلبانی از صبح تا شب چه کار میکنند و برنامه شان چیست خیلی جالب بود که برادرشان جناب حمیدرضا پاسخ داد: ” آخر با آدمی مثل علیرضا که 72 سال سن دارد چکار میتوانند بکنند؟! هیچکار. فقط نشستند پشت کامپیوتر و اخبار ایران را رصد میکنند تا یک جنگ روانی ایجاد کنند. که البته کسی توجهی به آن ندارد و تنها مصرف داخلی برای اعضای غارنشین خودش دارد و این وسط ما خانواده ها هستیم که از عزیزانمان دور و بیخبر هستیم و این رجوی است که سرمایه ما را دزدیده است که باید روزی پاسخگوی اعمال جنایتکارانه خود باشد.”

در خاتمه دیدار صمیمانه با برادران زائر مقدم چند عکس خاطره انگیز هم گرفته شد و قرار شد در اولین فرصت بعد از اتمام کار کشاورزی، دیدار مفصلی هم در دفتر انجمن نجات گیلان داشته باشیم .

دقتکار

خروج از نسخه موبایل