کنترل فکر يا ذهن – قسمت اول

رهبران فرقه‏ ها از این که گروه آن ها را فرقه بخوانند و آن ها متهم شوند که اعضای خود را شستشوی مغزی می ‌کنند برآشفته شده و این اتهامات را قاطعانه رد کرده و دسیسه‏ دشمن می ‏خوانند. اما اگر این الفاظ را به کار نبرده و به جای آن از آن ها در خصوص معنی و محتوی فرقه بودن و شستشوی مغزی سؤال شود، متوجه می‏ شویم که آن ها نه تنها محتوا را رد نمی ‌کنند، بلکه به نوعی به آن افتخار هم می ‌کنند.

مائو شستشوی مغزی را اصلاح فکری می ‏خواند و آن را روشی برای پاک کردن تمایلات بورژوازی انسان ‏ها می ‏دانست. بسیاری از گروه‏های مارکسیستی و تروتسکیستی همین شیوه را با همین استدلال در مورد اعضای گروه خود به کار می‏ گیرند. رهبران فرقه‏ های مدعی مذهبی بودن مانند دیوید کوروش و رجوی هم شستشوی مغزی اعضای خود را با آموزش ‏های مذهبی مقایسه کرده و به این ترتیب عمل خود را توجیه می ‌کنند.

فرقه‏ های کمک به خود که ظاهراً با شعار زندگی بهتر و خوشبخت‏ تر، پیروان خود را جذب می کنند نیز با عنوان این ‏که باید فکر را از عناصر بد و خاطرات ناگوار پاک نمود، شستشوی مغزی اعضای خود را توجیه می ‌کنند.

سازمان مجاهدین خلق نیز همچون سایر فرقه ‏ها از این که فرقه خوانده شوند و یا این که انقلاب ایدئولوژیک آن ها را شستشوی مغزی اعضا بخوانیم به شدت برافروخته شده و تندترين عکس‌العمل ‏ها را از خود نشان می‏ دهند. برای نمونه مریم رجوی در مراسم ازدواج با مسعود رجوی در بخشی از صحبت های خود در پاسخ به کسانی که سازمان را فرقه می‏ خواندند گفت: “می‏ گویند مجاهدین خلق فرقه شده‏ اند. اگر فرقه هستند در میدان مبارزه چه کار می‌ کنند؟”

به این ترتیب گویی فرقه نمی ‏تواند مبارزه کند یا نباید مبارزه کند، کاش همان زمان کسی به این خانم یادآور می ‏شد که پیروان فرقه
حسن صباح در تاریخ کشور خودمان بیشترین مبارزات را علیه حکومت وقت، اعراب و مغول‌ ها انجام دادند. اما اگر تمام صفات فرقه بودن را به او و همسرش گفته و آن ها را با دارا بودن این ویژگی ‏ها، افراد یک خانواده بخوانیم، آن ها نه تنها منکر چنین خصوصیاتی نمی ‏شوند، بلکه به آن افتخار هم می‌ کنند و آن را نشانه وحدت اعضا با رهبری گروه و داشتن یک احساس خود گروهی می‏ دانند.

برای نمونه رجوی در جمع ‏بندی سال 1361 می ‏گوید: “یک روز ناظری که مجاهدین خلق را در سال‏ های اخیر از خارج نظاره کرده بود و تا حدودی به روابط و مناسبات ما آشنایی داشت، به من گفت که به شما (مجاهدین) نباید حزب یا سازمان گفت: شما بیشتر به یک خانواده ‌ی بزرگ، شبیه هستید و من این گفته را هیچ‏ گاه فراموش نخواهم کرد. تا روزی که نسل‌ های بعدی ما بتوانند فی الواقع تمامی جامعه را به یک خانواده ‏ی بزرگ تبدیل کنند، خانواده واحد انسانی.”

آنچه در این حرف‏ رجوی جای تعمق دارد این است که وی از این که سازمان خانواده خوانده شود نه تنها برافروخته نمی ‌شود، بلکه از شنیدن آن خشنود هم می ‏گردد. رجوی از این که افراد از خانواده‏ های واقعی خود جدا شده و اعضای سازمان را خانواده خود بنامند و حتی حاضر شوند که به روی خانواده ‏ی واقعی خود آتش گشوده و آن ها را با ناسزا و سنگ و حتی گلوله برانند، خشنود بوده و به آن افتخار می‌ کند.

کتاب فرقه های تروریستی و مخرب نوعی برده داری نوین
دکتر مسعود بنی صدر
صفحه های 387 و 386
تنظیم از عاطفه نادعلیان

خروج از نسخه موبایل