مقدمه ای بر مرور خاطرات برخی از اعضا رها شده از فرقه رجوی

در سه سالی که در کمپ آمریکایی ها موسوم به تیف بودم برای اولین بار با کسانی آشنا شدم که آنها را در اشرف ندیده بودم. اکثر آنها غیر سیاسی بودند و هیچ گونه آشنایی با سازمان مجاهدین خلق نداشتند. ضمن صحبت با آنها بود که  برای اولین بار داستان قاچاق انسان و شیوه های فریب و جذب جوانان ایرانی آواره و سرگردان در کشورهای امارات متحده عربی و ترکیه را می شنیدم. افرادی که عمدتا در جستجوی کار و یا کسب اقامت در کشورهای اروپایی مجبور به ترک کشور شده بودند و در آن کشورها و در میادین کار به دام باند قاچاق انسان مجاهدین خلق افتاده بودند.

کارگزاران این فرقه به این جوانان وعده داده بودند که بعد از گذراندن یک دوره کوتاه و بدست آوردن کیس سیاسی در عراق به کشورهای اروپایی اعزام خواهند شد! ولی به محض ورود آنها به عراق از پادگان اشرف سر در می آوردند و در آنجا بود که خروج شان به کلی ممنوع میشد. این اشخاص در گام بعد بدنبال اصرار برای جدایی، مورد تهدید قرار گرفته و یا به زندان فرستاده میشدند. در زمان اقامت در تیف با سوژه های متفاوتی آشنا شدم که هرکدام قصه خاص خودشان را داشتند. ولی در یک چیز مشترک بودند. فریب و در گام بعد اسارت در دستگاه فریب و دروغ رجوی.

بعد از بازگشت به ایران و مطالعه کتاب نویسندگانی که در امور فرقه ها کتاب نوشته بودند، بخوبی با موضوعی بنام مانیپولاسیون ذهنی که در فرهنگ عمومی به مغزشویی معروف است آشنا شدم و در جریان مطالعه بطرز شگفت انگیزی متوجه مشابهت هایی شدم بین آنچه این نویسندگان در بیان خاطرات اسارت خود بیان کردند و من در مناسبات مجاهدین خلق در اشرف دیده بودم. به همین دلیل تصمیم گرفتم ضمن مصاحبه با آنها قصه سرگذشتشان در قالب بیان خاطرات دوران اسارت در فرقه مجاهدین خلق را باز گو کنم تا مردم و بخصوص نسل جوان جامعه با شیوه ها، شگردها و ترفندهای فریب آنها آشنا شوند تا نسلی دیگر در دام فریب آنها نیفتند. در قسمت بعدی به شرح خاطرات آنها خواهیم پرداخت.

خروج از نسخه موبایل