اندر حکایت سوم ژوییه و آزادی مریم رجوی از زندان فرانسه

به دنبال رصد کردن سایت مجاهد ارگان رسمی فرقه تبهکار رجوی، مطلبی سراسر مضحک و بی اساس از یک نویسنده موهوم مزد بگیر توجهم را جلب کرد. این که می گویم توجهم را جلب کرد از آن جهت است که مرزهای وقاحت و بلاهت را از سرگذرانده است و آنچنان دروغ و توهم به هم بافته که مرا به عنوان کسی که ربع قرن را در مداری نزدیک با فرقه مجاهدین خلق سپری کردم، به تعجب واداشت. این مطلب تحت عنوان: ” یادداشتی پیرامون اهمیت و جایگاه تاریخی سوم ژوئیه ۲۰۰۳، روز آزادی مریم رجوی از زندان فرانسه” درج شده است.

این مطلب به خاطر گرامیداشت آزادی مریم رجوی در سوم ژوییه 2003 نوشته و منتشر شده است. چرا که در چنین روزی مریم رجوی از به اصطلاح زندان فرانسه رهایی یافته است. و اندر حواشی آن بسا خزعبلات بافته است که به این می ماند که قصه بافته افسانه ای را به تماشا نشسته ای. راست می گوید که مریم رجوی روز سوم ژوئیه بعد از به آتش کشاندن 23 عضو اغفال شده با افکاری سکت گونه و گرفتن جان دو تن از آنها و بی آنکه بازداشتگاه فرانسه ذره ای برایش مخاطره انگیز باشد به پایگاه خود بازگشت و همین رخداد مهمی بوده است که قابل ذکر و چه بسا ستایش باشد! والبته که باید روزی پاسخگوی خانواده های جان باختگان و مجروحان حادثه دلخراش باشد که تحقق آن دیر نخواهد بود.

آنگاه مزدبگیر قلم به دست از این شاخ به شاخ دیگری پریده است و بی مسما از تسلیم به آمریکا و نیروهای ائتلاف وقت در عراق، نابخردانه حماسه ساخته است :” ارتش آزادیبخش ملی ایران که برای پرهیز از درگیری با نیروهای ائتلاف اغلب قرارگاههای خود را تخلیه کرده و به استتار جنگ‌ افزارها و نیروهای خود در مناطق ناهمجوار با مناطق درگیری اقدام نموده بود، این بار باید در متن جنگی قرار می‌گرفت که ربطی به آن نداشت. تانکها و تسلیحات آنها برای آزادی مردم ایران بود نه برای درگیر شدن در جنگی که طرف پیروز آن دیکتاتوری آخوندی بود که منتظر نابودی مجاهدین در رویارویی آنها با نیروهای ائتلاف بود.”

و در ادامه شامورتی بند باز فرقه، تسلیم ارتش آزایبخش و تحویل سلاح ها و نشان دادن پرچم سفید تسلیم به صاحبخانه جدید را نشانه هوشیاری و درایت رهبر مجاهدین خلق می داند و این تغییر تاکتیک ذلت بار را نشانه حقانیت فرقه!

بنده از آن همه دروغ و لاطائلات و داستان سرایی سرم سوت کشید. چرا که بنده در آن زمان در کسوت فرمانده یگان پدافند با داشتن 5 نیروی اصلی و دهها نیروی تحت امر از یگانهای دیگر که آموزش مختصر از سلاحهای پدافندی دیده بودند، حفاظت از بخش مهمی از منطقه استحفاظی را به عهده داشتیم و صحنه تسلیم به اصطلاح ارتش آزادیبخش به امریکا را مشاهده کرده ام. من به عنوان شاهد عینی این تسلیم ذلت بار ، آنچه دیدم را برای ثبت در تاریخ و تنویر افکار مخاطبان بازگو می کنم:

با شروع جنگ امریکا ونیروهای ائتلاف علیه دولت حاکم وقت عراق یعنی صدام حسین ؛ مطابق توجیهات شخص رجوی که دراین جنگ ذینفع نیستیم وبه امریکاییها میگوییم با ما کاری نداشته باشید چونکه ما میخواهیم به ایران برویم ؛ ازمهلکه جنگ وخونریزی فاصله گرفتیم وبه منظورحفظ نیرو و تجهیزات نظامی در مناطق همجوار اسکان یافتیم . در جریان جنگ نابرابر امریکا و نیروهای ائتلاف با دولت و مردم عراق ، پایگاههای مجاهدین نیزبه کرات مورد تهاجم هوایی واقع شد و تلفات جانی ومالی جبران ناپذیری گرفت که رجوی هیچگاه بدان اشاره نکرد بلکه به دروغ به نیروهای ایران نسبت داد!

در روند جنگ و درگیری و سقوط صدام و تثبیت حاکمیت امریکا ب رشهرها ومناطق عراق ؛ دریک صبحدم تاثر انگیز به نقل از شخص رجوی دستور آمد سلاحها خلع فشنگ و برسر لوله های تفنگ پرچم سفید به نشانه تسلیم افراشته شود!!
وآنگاه که رضایت امریکاییان جلب شد وخطری نیروهای رجوی را تهدید نمی کرد بازبه دستوررجوی ؛ ارتش ساخته وپرداخته صدام که آزادی بخش نامیده میشد زیرچترحمایتی زمینی وهوایی قوای امریکایی راهی فیلق 2 ارتش صدام و قرارگاه جدید ذاکری شدیم وچه زود وسریع وبدون خونریزی وحتی چایی نخورده با قوای امپریالیست مورد ادعا ؛ دوست وپسرخاله شدیم وصاحب خانه جدید جا افتاد.!!

و دیری نپایید که در جلسه تسلیم به قوای امریکایی که رجوی پرچمش را به جانشینش مژگان پارسایی فرمانده وقت اشرف داده بود؛ به تمام نیروها ابلاغ شد که سلاحها وتجهیزات وسایر ادوات جنگی اخ است چونکه از دیار روس است و فرسوده ..لذا سرجمع و بدون اما واگر تحویل امریکای ها شود تا یکجا منفجرگردد و درعوض سلاحها و ادوات جنگی مدرن غربی از امریکا خواهیم گرفت که این هم سرابی بیش نبود و بدین سان ارتش رجوی یک شبه دود شد وب ه هوا رفت و مطابق مثل قدیمی که بادآورده را باد میبرد ولاغیر..

خنده دار و مضحک تر اینکه شامورتی باز رجوی در خاتمه داستانسرایی موهوم خود، وقیحانه مریم رجوی مزدور و وطن فروش که حتی به نیروهای خود رحم نمی کند را با شخصیت های آزاده و آزادیخواه تاریخ ایران زمین همچون سردار مشروطه، میرزاکوچک خان جنگلی و دکتر مصدق مقایسه کرده است! این قلم به مزد فرقه آنچنان سر در برف فرو برده و خود را به حماقت زده که یادش نیست از سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش کذایی چیزی جز خانه سالمندانی در روستای دورافتاده و فرسنگ ها دور از ایران چیزی باقی نمانده است.

نویسنده: علی پور احمد

خروج از نسخه موبایل