ابراز استیصال مریم رجوی در برابر ایستادگی مردم ایران

پیام یکم مرداد مریم رجوی برای گردهمایی برلین، یأس و نومیدی سازمان مجاهدین در برابر شکست های پی در پی سیاسی-امنیتی و حقوقی را به رسواترین شکل به نمایش گذاشت. در این سخنرانی چند دقیقه ای، مریم مثل همیشه تلاش کرد شکست های خود را پیروزی قلمداد کند و به حامیان وارفته خود امید و آرامش ببخشد. طبق معمول، بیشترین چیزی که در این تجمع به چشم می خورد پرچم و پلاکارد بود تا به مراسم ابهت پوشالی ببخشد.

قرار بود یکم مرداد، بزرگترین و گسترده ترین گردهمایی سراسری سازمان مجاهدین به نمایش درآید اما درست در آخرین لحظات، دولت آلبانی به دلایلی که مجاهدین آن را امنیتی خواندند، مجوز برگزاری صادر نکرد و «کوه مریم رجوی موش زایید». هر چند استدلال مطرح شده نمی تواند واقعی باشد و برخی آنرا نمایش دیگری از سوی خود مجاهدین برای پوشاندن شکست های خود می دانند، اما هر علتی هم داشته باشد، یک شکست بزرگ برای مریم است که ماه ها برای برگزاری آن تلاش کرده بود.

به نظر می رسد دست مریم خالی تر از آن بود که بخواهد چند میلیون یورو صرف به میدان آوردن ده ها دوجین لابی کند در حالیکه چند شکست عمده روی دست اش مانده است. 3 ماه قبل که دولت رئیسی دست به اصلاح یارانه ها زد و عده ای دست به آشوب و اعتراض زدند، مریم تصور می کرد می تواند از آب گل آلود ماهیگیری کند و خود را در یکم مرداد مطرح نماید. اما نه تنها آشوب و بلوا به جایی نرسید و مردم ایران هوشیارانه از آن عبور کردند، که قضایای دادگاه تبلیغی-سیاسی بلژیک و سوئد هم آنگونه که مد نظر او بود به پیش نرفت. مجاهدین حتی تحمل نکردند دو جوان ایرانی در برابر دادگاه استکهلم افشاگری کنند و آنان را با حملات وحشیانه چماقداران مریم مواجه کردند. در این حرکت شوک برانگیز، اروپایی ها وحشی گری سازمان مجاهدین را به عینه دیدند و مشاهده کردند که چگونه آنها با وجود ادعا برای «ایران آزاد فردا – آزادی بیان» و یا «تحمل دگراندیشان»، حتی قادر نیستند برای حفظ پرنسیب خود، نمایشگاه دو ایرانی مخالف را در اروپا تحمل کنند و با آنان برخوردهایی کردند که تنها از عهده لات های خیابانی بر می آید. در این قضیه حتی پلیس سوئد هم شگفت زده شده بود و دهها تن از چماقدار – تروریست های مجاهدین را بازداشت کرد. علاوه بر این، تصویب لایحه پارلمان بلژیک هم قوز بالا قوز مریم رجوی گردید و با وجود گسیل دو هفته ای صدها نمایشگر و حقوق بگیر، و ده ها لابی و کمیته دستساز، این لایحه به تصویب رسید. عجیب اینکه سازمان مجاهدین در آلبانی نیز دست به اخبار فریب زد و پلیس تیرانا را علیه جداشدگان بسیج نمود تا آنان را با اتهامات امنیتی به زندان بکشاند تا نتوانند روز یکم مرداد دست به افشاگری بزنند. این پروژه هم مفتضحانه به شکست انجامید.

بدین ترتیب، مشخص نبود مریم رجوی با چه دستاوردی می خواهد برای صدها لابی غربی و عربی سخنرانی کند و از پیروزی سخن بگوید!؟ بعید نیست با طرح یک نقشه امنیتی درصدد برآمده تا به صورت آبرومندانه مراسم را کنسل و یا حداقل تا زمان مناسب به تعویق اندازد تا بلکه حوادثی رخ دهد که دست او را پر کند، و یا شاید هم اصل قضیه (شکست های سیاسی/حقوقی) را با مسائل امنیتی به حاشیه ببرد. به هرحال، هرچه باشد در طی دو هفته چندین شکست نصیب کسانی شد که مدام می گفتند «هرکجا عدالت باشد، ما پیروز خواهیم شد» (آیا در اینجا هم عدالت وجود نداشت که شما شکست خوردید؟!).

برجسته ترین بخش از پیام مریم رجوی برای اجتماع برلین، تعریف و تمجید مشمئز کننده از خودش بود که در واقع درماندگی شدید او را به نمایش می گذاشت. جالب اینکه بخش زیادی از حاضرین، نیروهای اجاره ای (دانشجویان، پناهجویان اروپای شرقی و…) بودند که طبق معمول برای بدست آوردن مقداری پول یا به طمع یک گردش خوب و غذای رایگان در برلین به آنجا منتقل شده بودند.

مریم در بخشی از سخنان خود گفت:

(((همینجا از هموطنان عزیزم اجازه میخواهم برای نخستین بار درباره توطئههایی که رژیم علیه من به اجرا گذاشته و خواهد گذاشت… چند جمله ای حرف دل خودم را باز گو کنم. از آن روزی که در دوران شاه به دنیای مبارزه قدم گذاشتم، برای فدا کردن جان ناچیزم در مسیر آزادی آماده و حاضر بودم… وقتی دختران و پسران ۱۶ ـ ۱۷ساله که بعضاً تحت مسئولیت من بودند… پرپر (می شدند)، دلم برایشان پر میکشید و همه وجودم را این آرزو پر میکرد که ای کاش به جای آنها بودم. زمانی که خبر … را میشنیدم، این احساس و اشتیاق صدها بار در من تکرار شد. همیشه به آنها وفداکاریشان غبطه میخوردم و میخورم… سالهاست… هر بار طرح و نقشه ای برای از بین بردن من در پیش میگیرند. و هر بار یک جا، در پاریس، در آلمان، در ویلپنت، در آلبانی و موارد اعلام شده و اعلام نشده دیگر. این نسل آمده است که همه چیز خود را برای آزادی مردمش فدا کند. من هم یکی از آنها هستم. کاش میشد با فدای جان من، کشتن دیگرهموطنان امدر ایران را متوقف کرد… عهد من با مردم ایران و تعهد من بهمسعود رجوی، سرنگونی…ست تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون.))) پایان نقل قول.

همانگونه که دیده می شود، مریم برای لاپوشانی چندین شکست پی در پی، به بهانه های امنیتی توسل جسته و تلاش می کند رسوایی خود را با توطئه پیوند بزند و چنین جلوه دهد که همیشه آرزو داشته بجای هزاران نوجوان فریب خورده قربانی می شده است!. وی در حالی با شارلاتانیزم خود را معصوم و مظلوم جلوه می دهد که همگان شاهد بودند به خاطر رهایی از بازداشت دوهفته ای در فرانسه، دهها تن از اعضای سازمان را وادار به خودسوزی کرد و قربانی نمود. یقیناً مریم این حرف ها را با برنامه قبلی بر زبان می آورد تا بتواند دسیسه علیه دیپلمات ها و جداشدگان را تکرار کند و به این بهانه که جان او در خطر است، باز هم عده ای از آنان را به گروگان بگیرد و برایشان با کمک صهیونست ها و دلارهای سعودی، دادگاه نمایشی ترتیب دهد. اما:

باید از این زن ریاکار پرسید، اگر اینهمه اشتیاق برای پیوستن به هزاران نوجوان میلیشیا (بویژه دختران خردسال) داشتی، چرا زمانی که آنها در کوچه و خیابان به حال خود رها شده بودند و جایی برای خواب نداشتند و استراحتگاه آنان در جوی های کنار خیابان و زیر پل ها بود، خودت و مهدی ابریشمچی در شمال شهر تهران مشغول زندگی روزمره در خانه هایتان بودید و فرزندآوری می کردید؟ مگر همان زمان که دختران میلیشیا در خیابان ها و زندان ها شب را به صبح می کردند، دخترت اشرف را باردار نشدی؟

ای ریاکار، اگر با مردم ایران عهد بسته ای، چرا فقط با دشمنان مردم ایران متحد هستی و مدام در کنار جنگ افروزترین جنایتکاران آمریکایی و اروپایی عکس یادگاری می گیری؟ چرا دوستان تو وهابی های سعودی و بحرینی، فاشیست های اوکراینی و تروریست های سوری هستند؟ چرا حتی با یکی از جریانات شیعی حامی مردم ایران پیوند نداری و با کسانی دست دوستی می دهی که وحشیانه ترین تحریم ها را علیه مردم ایران وضع کرده اند؟

سؤال جدی اینجاست که چرا بعد از 30 سال تازه به یادت آمده از توطئه های جمهوری اسلامی علیه خودت پرده برداری و درد دل کنی؟ مگر همه روزه از اقدامات تخریبی و تروریستی کانون های شورشی با افتخار یاد نمی کنی، پس چطور مدعی هستی نظام علیه تو مشغول توطئه است؟ چرا از دسیسه هایی که ده ها سال با کمک دشمنان ایران علیه ملت ایران داشتی نمی گویی؟

راستی چرا در سالروز 30 خرداد (سرآغاز ورود مجاهدین به عملیات تروریستی) و 7 تیر (سرآغاز بمبگذاری به سبک داعش)، جرأت نکردی در اکسیون های برگزار شده یک کلام از کارهای گذشته خود یاد کنی و به آن افتخار کنی؟ از چه وحشت داشتی، از اینکه مردم اروپا بفهمند چه جنایت هایی انجام دادید؟ از اینکه مردم جهان بفهمند همه اعدام های دهه 60 ناشی از ترورهایی بود که خودتان آغاز کردید و هزاران نوجوان را به کام مرگ فرستادید؟

چرا با مظلوم نمایی و برانگیختن احساسات عاطفی شنوندگان می خواهی شکست های خود را بپوشانی؟ آیا احساس درماندگی می کنی؟

بگذار تأیید کنم که بله، یقیناً درمانده و مستأصل شده ای! اگر جز این بود، حضور دو جوان وطن پرست ایرانی در برابر دادگاه استکهلم تو را تا به این وقاحت نمی رساند که ده ها چماقدار برای کوبیدن آنها و نمایشگاه کوچک شان اعزام کنی و رسوایی سیاسی-اجتماعی آن را به جان بخری. تو که در اروپا تحمل افشاگری دو منتقد را نداری، واضح است در ایران آینده با مخالفین خود چه خواهی کرد. اما مردم ایران به خوبی تو را شناخته اند. ملت بزرگی که در ابعاد ده ها میلیونی زیر تابوت قهرمان ملی خود ایستاد، یقیناً اجازه نخواهند داد استعمارگران پیر، امثال تو را به ایران تحمیل کنند. همانطور دیکتاتوری پیشین را آواره کردند، تو و مسعود را هم ده ها سال آواره کرده اند و در آوارگی هم خواهید مرد. ایران جای کسانی است که در قلب های مردم جا دارند. آنها که بر دوش ملت ایران از بغداد و بصره تا خوزستان و تهران و کرمان آرام و قرار نداشتند و آرامگاه شان، امروز زیارتگاه ملت های مقاوم جهان است.

خانم رجوی، تصور نکن فراموش کرده ایم چطور ما را زیر بمباران نیروهای آمریکایی و انگلیسی رها کردی و به فرانسه گریختی، در حالی که مدعی بودی روی تانک های ارتش آزادیبخش، و در کنار ما به عملیات نهایی خواهی آمد. و همه با همین انگیزه بمباران را تحمل کردند و دو ماه بعد دیدند در فرانسه ده ها نفر را قربانی آزادی خود از بازداشت کرده ای، و تازه فهمیدند فریب خورده اند و تو اهل فدا و قربانی شدن نیستی، تو حتی اهل زندانی شدن در هتل های فرانسه هم نیستی. تو یک بزدل حقیر هستی که در پناه نهادهای امنیتی بیگانه و با دلارهای سعودی رجزخوانی می کنی تا دیگران قربانی تو شوند. همان کسی هستی که صدها مجاهد را در قرارگاه اشرف فدا کردی تا جان شوهرت مسعود حفظ شود و همینکه با آمریکایی ها زد و بند کردید تا او به سلامت از عراق خارج شود، شعارهای «اشرف حفظ شرف – چو اشرف نباشد تن من مباد» به باد فنا رفت و فراموش کردی که «سلاح شرف مجاهدین» است.

بله تا همین حد بزدل و حقیر هستی و امروز هم در اوج درماندگی، تلاش داری چهره مظلومانه از خودت بسازی تا شکست های مستمر خود را به حاشیه ببری.

حامد صرافپور

خروج از نسخه موبایل