برشی از خاطره های جا مانده در ذهن

دویدم و دویدم اما به هیچ جا نرسیدم

در انقلاب درونی مجاهدین، مسعود رجوی برای فریب اعضا و رمانتیک کردن مریم در انقلاب و مقدس و دست نیافتنی کردن خودش ابتدا منطق الطیر عطار نیشابوری و سیمرغ و کوه قاف  را به صورت فیلم و دکلمه در اثبات بندهای انقلاب و سختی راه برای رسیدن به قله قاف و وصل به سیمرغ راه انداخت .

او مریم را مرغی معرفی کرد که تمام سختی ها را پذیرفته تا به بقیه نشان دهد چگونه به مسعود برسند. و در ادامه بند دیگری از انقلاب پوشالی موضوع سرود قدیمی ” دویدم و دویدم به سرکوهی رسیدم. دو تا خاتونو دیدم یکی به من نان داد، یکی به من آب داد ” را در قالب مزخرفات مریم جاری و ساری کرد و آنرا به صورت فیلم و ترانه و مصور در آورد و به خورد اعضای نگون بخت داد تا بدینوسیله همه را با شارژ مقطعی از حالت عادی خارج کند و به سمت وعده های واهی انقلاب سوق دهد.

اما در مقابل تمامی اعضای ناراضی و مسئله دار هر کدام برای خود به حالت مسخره بر روی خود نام مرغان منطق الطیر گذاشته بودند و به هم متلک انقلابی می زدند و اینگونه در مقابل انقلاب پوشالی مریم تقابل نشان می دادند و همچنین در مصور دویدم و دویدم رجوی فردی را نشان می داد که با لباس سفید از کوره راهی به سمت قله کوه در حال دویدن است و رجوی  و مریم هم بالای قله برایش دست تکان می دهند. مسئله داران درون فرقه در اوقات فراغت و حتی در کار روزمره به حالت طنز از خاکریزها و تپه های خاکی می دویدند و بالا می رفتند و شعار ” دویدم و دویدم اما به هیچ جا نرسیدم” را به نشانه اعتراض و مسخره کردن انقلاب درونی اجرا می کردند.

این خاطره ای است که در ته داستان بندهای انقلاب درونی بین مسئله داران مرسوم شده بود و اغلب با این خاطره تهی بودن و بی محتوا بودن انقلاب درونی مجاهدین را به سخره می گرفتند.

عباس

خروج از نسخه موبایل