قرنطینه های اجباری در اشرف 3

از حوالی سال 1370 که آقای مسعود رجوی تصمیم به بستن دربهای خروجی فرقه گرفت، تقریبا همیشه شاهد بودیم که دهها نفر در سلول های انفرادی سازمان بسر برده اند. تمامی این زندانیان کسانی بودند که تهور و شجاعت نشان داده و درخواست جدایی خود را رسما به سازمان اعلام کرده بودند، از همان روز اول هم به همه، برچسب های امنیتی و نفوذی می زدند تا اعمال شنیع و غیرانسانی خود را توجیه کنند. زندانبانان، بازجوها و شکنجه گرها هم توجیه می شدند که در حال مبارزه با رژیم هستند و عوامل نفوذی دشمن را بازجویی کرده و یا شکنجه می کنند. حتی زندانبانان که اغلب از علت اصلی نگهبانی خود غافل بودند، همگی توجیه می شدند که از اشخاصی حفاظت می کنند که توسط دشمن به مناسبات نفوذ داده شده اند. موارد بشدت امنیتی هستند و حق صحبت با آنان را ندارید.

نگارنده خود در زندان های سازمان در سال 1376 بمدت 6 ماه در زندان انفرادی بسر بردم. یک بار رئیس زندان به من مراجعه کرد و سئوال کرد که محمدرضا تو خودت به اینجا چه می گویی؟ سئوال کردم متوجه سئوالت نشدم، مجددا سئوال کرد: الان که ما تو را در این اتاق نگه داشتیم، به این کار در سازمان چه می گویند؟

من احتمال دادم که می خواهند ببینند اگر من هنوز بدلیل رفتارهای خشن در این زندان، با سازمان زیاد زاویه پیدا نکردم، این سئوال را می کنند، تا در مورد آزادی من تصمیم بگیرند، جواب دادم نمی دانم! گفتم حتما اشتباهی شده است که به من مارک نفوذی زده اید، شروع کردم به دفاع از خودم که اشتباه شده است و … او که متوجه شد من از جواب دادن طفره می روم، خودش توضیح داد، گفت: ما همگی ( فرماندهان و …) همیشه دست باز به سازمان دادیم که هر وقت خواست از ما مواخذه کند، به این کار هم تحت برخورد بودن در تشکیلات می گوئیم. من سئوال کردم یعنی همه شما که تحت برخورد تشکیلاتی قرار گرفتید نفوذی بودید؟ گفت البته که نه ، ما از همان روز اول اجازه دادیم هر وقت سازمان و رهبری صلاح دانست ما را “چک امنیتی” کند!

حرفهایش از این زاویه درست بود که همه اعضای سازمان گذرشان به زندان های تشکیلات افتاده است و حسابی از خجالتشان در آمده اند تا در مناسبات گوش به حرف ، فرمان بر و مطیع کامل باشند، اما قسمت دوم حرفهایش کشک و پوشالی بود.مگر می شود عضوی در سازمان که سالهاست از قرارگاه هم بیرون نرفته است، نفوذی باشد و سازمان هم چند سال به این مسئله پی نبرده باشد، که اگر باشد، پس ضعف در سازمان و رهبری آن است که سالهاست نیروهای دشمن را، اعضای خود تلقی کرده است!

اما حقیقت ماجرا این است که مسعود رجوی تاب و تحمل حتی یک انتقاد را ندارد، حتی کوچکترین انتقاد. چرا که معتقد است همان یک انتقاد به ظاهر کوچک و ساده ، نقطه شروعی برای از دست دادن یکی از اعضا است. برای همین هم کوچکترین مخالفت ها را بشدت سرکوب می کردند و هیچ کس اجازه نطق کشیدن و مخالفت نداشت. این همان فلسفه پرورش گوسفندان در تشکیلات است. اگر به اعضای سازمان نگاه کنید، همه مثل هم صحبت می کنند، همه مثل هم لباس می پوشند، همه مثل هم باید باشند و همه رفتارهای شبیه به هم دارند. همه در یک کلام باید ربات هایی باشند که نه فکر می کنند و نه انتقاد دارند، فقط کار می کنند و کار …

یقینا می توان مدعی شد که اگر شم ضدانقلابی و ضدانسانی و دجالیت خاص مسعود رجوی و مریم رجوی، در بحث زندان سازی نبود، امروز هیچ اثری هم از سازمان و این فرقه وجود نداشت.

اما در سازمان هرگز به کلمه “زندان” اشاره نمی شود، مثلا به اعضایی که درخواست جداشدن دارند، می گویند هیچ اشکالی ندارد، می خواهی بروی برو! اما ما هم اینجا یک ضوابطی داریم، هر شخصی بعد از درخواست جدایی، باید دو سال بعنوان مهمان پیش ما بماند تا اطلاعاتش بسوزد! بعد از دو سال ما او را تحویل میزبان و صاحبخانه می دهیم، بعد قوانین کشور میزبان در مورد ورود غیرمجاز به کشور هر قانونی باشد، فرد باید تحمل کند و ما در این پروسه صاحبخانه حق هیچ دخالت و کمکی نداریم! بعد از تحمل جزای ورود غیر مجاز به کشور( در کشور عراق، ورود غیرمجاز 8 سال حبس داشت)، فرد آزاد است که به هر کجا که خواست برود … ( اگر زنده ماند).
مسعود رجوی که می دانست کلمه زندان و انفرادی، دارای بار منفی است و دیکتاتوری را تداعی می کند، اسم زندان را هرگز بر زبان جاری نکرده و نمی کند. بلکه مسئله را به بچه های امنیت وا می گذارد و آنها هم به این کار “تحت برخورد تشکیلاتی بودن” می گویند و یا لفظ ” قرنطینه ” را بکار می برند.

تا همین امروز هم هرگز این سخنگوی حراف فرقه، یا آن رهبر معدوم، یا این عروسک خیمه شب بازی مریم خانم، قبول نکرده اند که در سازمان ، زندان ، قرنطینه و یا محلی برای تحت برخورد بودن اعضاء وجود دارد! هرگز هم به این سئوال، پاسخ نداده اند.
اما امروز از آلبانی خبری روی آنتن ها رفت که در حال حاضر حدود ۲۰۰ تن از اعضای دربند فرقه‌ رجوی با پذیرش تمامی تهدیدات و خطرات جانی، جدایی خود از سازمان را اعلام نموده و در قرنطینه‌ اجباری محبوس شده‌اند.

البته که این خبر جدید نیست و همگان می دانیم که زندان در سازمان همیشه وجود داشته است، اما اینکه در آلبانی و اشرف 3 که فرسنگ ها از کشور دور است و به قول مسئولین تشکیلات ، دیگر بعد از این همه سال صفوفشان پاک شده است و همه یکدست مجاهد خلق هستند، اندکی جای تامل و البته بسیار جای تعجب دارد که پس ادعاهای سازمان چه شد؟ این بود همان صفوف پولادین و آهنی مسعود رجوی ؟

200 نفر در قرنطینه ها ! 200 نفر زندانی در اشرف 3 ! عدد کمی نیست، این بدین معنی است که چند برابر این عدد هم در مناسبات مخالف سیاست های کنونی سازمان هستند که شجاعت بیان نداشته و خطرها را به جان نمی خرند! اما مترصد فرصتی مناسب هستند که بصورت آبرومندانه تری ، سازمان را ترک کنند.

مسعود رجوی و عروسک هیچ کاره خیمه شب بازی اش ، مریم ، باید بدانند که سرنگونی بی خیال ! بهتر است همه حواسشان به روند مغزشوئی شان باشد که فقط خود را سرپا نگه دارند، وگرنه همه حمایت های دلاری آمریکا، دینارهای عربستان و شقل های اسرائیلی، برداشته خواهد شد و مسعود رجوی و مریم ، باید برای سیرکردن شکم شان، غاز بچرانند. به امید آزادی تمام اسرای دربند رجوی و محکومیت اعمال ضدانسانی و ضدبشری رهبران این فرقه در مجامع حقوق بشری در جهان.

محمدرضا مبین، عضو نجات یافته از فرقه ی مخرب رجوی

خروج از نسخه موبایل