آنها که رفتند آنها که ماندند

مهدي عسكري، کانون هابیلیان، پنجم ژوئیه 2007
تا به امروز نيروهای سازمان با اهداف و مطامع گوناگون اين سازمان و به طرق مختلف قرباني اميال پليد سازمان شده اند. تا قبل از پيروزی انقلاب اسلامي ايران درگيريهای درون گروهي اسلام و مارکسيسم باعث شد تا امثال مجيد شريف واقفي و مرتضي صمديه لباف – از گروه اسلام خواهان – به دست مارکسيستهای سازمان به کام مرگ فرستاده شوند. در جريان اعتراف گيريهای سازمان در قبل از انقلاب نيز بودند کساني که تاب شکنجه د رمقابل التقاط سازمان را نياوردند و راهي آن جهان شدند. بعد از پيروزی انقلاب اسلامي تعدادی از افراد سازمان که در خانه های تيمي و در شهرهای مختلف کشور پراکنده بودند يا در درگيريهای خياباني با نيروهای کميته به هلاکت رسيدند و يا با خوردن قرص سيانور و تير زدن به خود ، به حيات خود پايان دادند.
در جريان عمليات فروغ جاويدان لشگر فريب خوردگان با ظواهری اتو کشيده و مرتب به خاک ميهن تجاوز کردند تا ميدان آزادی را عرصه و جولانگاه فتح رجوی سازند اما نه سلاح های صدام به آنها کمک کرد و نه ادوات و ماشين آلات کشورهای عرب حوزه خليج فارس.
آنها آمدند و داغ خيانت به ميهن را با پاسخ سرب داغ دريافت کردند و جمع کثيری از آنها راهي دوزخ شدند، هر چند که سازمان در اقدامي نمايشي از تقدس نام شهيد برای آنان استفاده کرد. در درون سازمان و د رعراق بودند کساني که به ناگاه ناپديد مي شدند و بعداً خبر خودکشي آنها به گوش همگان مي رسيد.در حاليکه برای همه آشکار بود که آنها را خودکشي کرده اند.
سازمان در موارد زيادی بدون برگزاری دادگاه و صرفا به جرم مخالفت با آرمان های ددمنشانه رجوی عده زيادی را راهي سينه قبرستان کرد. کساني که هنگام حمله آمريکا به عراق و در جريان بمب باران اردوگاه اشرف توسط آمريکايي ها به کام مرگ فرستاده شدند در حقيقت قرباني خط خواني از رجوی و اميال کثيف او شدند.
در جريان دستگيری مريم رجوی توسط پليس فرانسه تعدادی مجبور به خودسوزی شدند و عده زيادی نيز مجبور به نوشتن تقاضانامه جهت انجام عمليات خودسوزی شدند. ندا حسني و صديقه مجاوری نيز در ميان بيش از 10 نفر از کساني بودند که خودسوزی کردند و رفتند تا در جهل و جمود سازمان قرباني هوا پرستي مريم رجوی شوند و آنها که در فروغ جاويدان رفتند کشته زياده خواهي رجوی شدند.
با آينده مبهم و تيره ای که چشم انداز سازمان در آن به خوبي قابل رويت است بيم آن مي رود تا عده زيادی مجبور به خودکشي شوند و تعداد زيادی نيز مجبور به خوردن قرص سيانور شوند ( همانگونه که منابع موثق از احتمال بالای چنين رفتاری خبر داده اند ) آنچه مسلم است اينکه سازمان رفتني است و هرچه به زمان ديپورت اين آنان نزديک تر مي شويم جان حداقل بيش از سه هزار نفر از نيروهای سازمان در خطر است. بيم خودسوزی های دسته جمعي و انتحار دسته جمعي خالي از واقعيت نيست و حقيقتا گام به گام در حال نزديک تر شدن به فاجعه انساني بزرگي هستيم که سازمان های حقوق بشری و ارتش آمريکا مسئول مستقيم جلوگيری از چنين فاجعه ايي هستند. تا به امروز تمام کساني که با هدايت سازمان و اجبار سازمان از صفحه روزگار محو شده اند در 2 ويژگي اصلي مشترک هستند : 1- عمر خود را در راه واژه ای عبث و سازماني جهنمي به باد فنا دادند زيرا در اين مردن ها نه نيت دفاع از اسلام مطرح بوده ، نه دفاع از مرزهای ميهن و نه دفاع از مردم ميهن 2- همه آنها از دنيا لذتي نبردند و به واسطه نوع مرگي که داشتند آخرتي را نيز برای خود ذخيره نکرده اند.
سرانجام وعده های سازمان نيز به چند عامل ختم مي شود : زندگي کردن در حال و هوای تروريستي و فرقه ای ، آواره گي و در به دری ، بيزاری جستن مردم و سرانجام مردن در بلاد غربت ، بي آنکه کسي بدون نمايش و خالصانه بر مزارت اشک بريزد و در فراقت ناله کند. آری آنان که رفتند به جهل خويش رفتند و به سر سپردگي و اسارت فکری خويش دنيا و آخرت را باختند. اما آنهايي که مانده اند مي دانند که هنوز مي توانند از جهل مرکب فرقه شوم رجوی خلاصي يابند و راه زيستن در عدالت را برای خود برگزينند. آری آنها که مانده اند سرنوشتي سنگين تر دارند ، چون مي دانند که در باتلاقي قرار دارند که ماندن در آن هر ثانيه بدتر از ثانيه قبل است. اما هنوز برای استشمام آزادی فارغ از آنچه که سازمان کذايي مجاهدين خلق تئوريزه مي کند وجود دارد. آنهايي که رفته اند را ديگر نمي توان پندی داد ، اما آنهايي که مانده اند را فقط يک جو همت و غيرت لازم است و بس.

خروج از نسخه موبایل