نگاهی به اخلاق سیاسی مجاهدین خلق

حال که تشبثات و خرابکاری های شبانه روزی سازمان استحاله یافته مجاهدین خلق به جای به بار نشستن به گل نشسته و برای هزارمین بار نشان داده که از ضعف مفرط وجود پایگاه اجتماعی در ایران در عذاب همیشگی است، در یک فرار به جلو ، متنی را در صفحات مجازی اش منتشر کرده تا بلکه ثابت کند همواره چیزی برای عرضه کردن داشته و با طرح وجود اخلاق سیاسی در این تشکیلات مافیایی، یقه خود را از دید تمسخرآمیز ناظرین نسبت به شکست اسفناک خود رها کند.

مثلا نوشته است که مجاهدین در تاریخچه‌ طولانی مبارزاتشان در مواجهه با تبلیغات و بهتانها و اتهام‌زدنهای رنگارنگ دشمنان‌شان، هرگز پا را از دایره‌ اخلاق و پرنسیب های مبارزاتی بیرون نگذاشته‌اند! این ادعا بغایت سخیف است. چرا که ما شاهدان عینی مناسبات مجاهدین خلق عملا دیده و شنیده ایم که کوچکترین حرکتی از جانب هر کس که ذره ای با خط مشی این گروه وطن فروش زاویه داشته باشد با فحاشی این جریان ضدمردمی مواجه میشود و این برخورد حتی شامل حال خانواده هایی است که عزیز و یا عزیزانی گرفتار این تشکیلات دارند و به دور از هر گونه انگیزه سیاسی و در جواب به عواطف انسانی خود، تنها میخواهند برای ساعاتی فرزندان خود را ببینند!

کافی است که خانواده ای از این سنخ، درخواست ملاقات یا برقراری ارتباط با فرد گرفتارش در این باند داشته باشد و آنگاه ببینید که چگونه القاب خاص خودشان را از قبیل مزدوری و … نثار او میکنند! این باند که در دروغ پردازی دست گوبلزها را از پشت بسته، ادعا میکند که مجاهدین هرگز خواستار برخورداری از امتیاز ویژه ای نشده‌اند. رهبری مجاهدین بارها خطاب به آنان اعلام کرده است که مجاهد در این دنیا هیچ حقی جز “فدا کردن” ندارد!

در حالی که همه حرکات و سکنات این گروه نشان میدهد که از همان ماه های اول پیروزی انقلاب بهمن 1357 مدعی تصاحب کامل قدرت در ایران بود و در زمانی که دولت جدید مستقر شده بود، شروع به مسلح شدن وسیع و مانور دادن وسیع با میلیشیای خود در خیابان های تهران بود و از نظر تصرف اماکن بزرگ دولتی و تشکیل پایگاه های متعدد در جلوی چشم حکومت بی نظیر بود و حتی برخلاف عرف معمول جهانی، از ستادهای خود در شکل مسلحانه مراقبت میکرد و در حد و اندازه خود، دولتی در داخل دولت حاصل انقلاب تشکیل داده بود و لابد در برابر این اعتراض درست هر معترض خواهد گفت که این امکانات وسیع را برای رضایت خدا و خلق خدا در اختیار گرفته بود!

آیا تحت تصرف قرار دادن صدها تن از دختران این مردم (همسران مجاهدین دیگر) از طرف رجوی هم در چهار چوب حق ( فداکردن) قرار دارد؟؟!!

باند رجوی مطرح میکند که در این ۴۴ سال هرگز شروع ‌کننده‌ بگومگو بر سر تفاوت‌های عقیدتی و سیاسی و فرهنگی با هیچ فرد و گروه ایرانی و غیر ایرانی نبوده‌اند که این مورد از این جهت که هواداران این جریان حق خواندن کتاب و نشریه ای جز مال خودشان را نداشتند و اهمیتی به دیگران که چه میگویند و مینویسند نمیدادند، حرف درستی است.

بله! یک هوادار مجاهد فقط به یادگرفتن سرودهای سازمانی و آموزش اسلحه و فنون رزمی مشغول بود و کاری به مردم که چه می اندیشند و چه چیزی را میخواهند و نمیخواهند، نداشت. جالب اینکه موارد قابل ملاحظه ای از ربودن، شکنجه دادن و سر به نیست کردن مامورین دولتی و حتی کسانی که کوچکترین شکی به او میشد در کارنامه این گروه، ثبت شده است .

مثلا یک تعمیرکار معروف موتورسیکلت به جرم اینکه موتورهای سپاه را هم تعمیر میکرده در محل کارش در وسط تبریز به رگبار بسته شد و یا چند مامور کمیته ربوده شده و در خانه امنی در جاده تبریز به تهران به نحو سبعانه ای شکنجه و کشته شدند، نمونه هایی کوچک از رفتارهای خشونت طلبانه و ضد خلقی آنها به شمار میرود و البته در تهران، شیراز و هر شهر بزرگ کشور انجام این قبیل جنایات از طرف این جریان که مدعی است که حقی جز “فدا شدن” برای خود قائل نبوده است، امری مرسوم بوده و اسناد کافی در این مورد وجود دارد.

در زمانی که این گروه جانی مطرح میکند که مجاهدین تمام عمرشان کنار هم بودند و دیگران را هم به همبستگی دعوت می‌کنند باید گفت که مسئله همه با من ( بودن همه در رکاب رجوی) در کار است وگرنه هیچ فریب خورده ای که به دامش انداخته و سپس نامش را مجاهد گذاشته اید، حق حضور حتی چند ساعتی در میان اعضای خانواده خود که با تحمل زحمات زیاد به ملاقات آنها میرفتند، ندارند و همبستگی طرح شده صرفا و صرفا در راستای قبول عبودیت مسعود و اینک مریم رجوی بوده و شکل دیگری بر این همبستگی متصور نیست!

نوید

خروج از نسخه موبایل