شیر ِ بی یال و دم و اشکم

سازمان همچنان بر طبل موفقیت آمیز بودن تجمع پاریس تاکید می کند و سایتها و تلویزیون سازمان همچنان با آب و تاب فراوان از پیروزی بزرگ این تجمع یاد می کند و آن را تجمعی 50 هزار نفره می داند. اینکه در سالنی 4 هزار نفره چگونه 50 هزار نفر جا شدند را باید به سازمان تبریک گفت، چون هر چقدر هم که فکر کنیم و در مقام مقایسه به ورزشگاهها واستادیوم های 75 هزار نفری برزیل هم بیفتیم که درون آنها 120 هزار نفر مستقر می شوند بازهم این جمعیت به دو برابر نمی رسد و تازه در چند مورد نیزه های حفاظتی ورزشگاه از شدت فشار جمعیت پاره شده و تماشاگران به داخل زمین چمن گسیل شدند.

باید به سازمان تبریک گفت زیرا تجربه ساختن کنسرو انسانی در قرارگاه اشرف را داشته است و مسلما با همان تجربه بوده که توانسته 50 هزار نفر را تحت فشار شدید در سالنی با آن گنجایش قرار دهد و در همان حالت همه بتوانند شادی کنند و جالب اینکه بخشی از صندلی های سالن نیز خالی بماند.

تکمیل این پیروزی غرورآفرین البته با پیام شیر همیشه بیدار همراه بود که پس از دست مریزاد گفتن به نیروهایش آنها رابه اتحاد بیشتر در مقابل حکومت ایران دعوت کرد و پیام مسرت بخش خود را از ناکجا آباد حوالۀ نیروهای اشرف و سازمان نمود تا حسرت دیدار رجوی با شعار شیر همیشه بیدار رسیده وقت دیدار همچنان در دلهای مالامال از عشق اشرفیان هویدا بماند.

البته گذر زمان بیشتر به نیروهای اشرف ثابت کرد که دیداری در کار نیست و در زمانهای آتی با تغییر در قسمت دوم این شعارها شاهد تصحیح آن بدین صورت خواهیم بود: شیر همیشه بیدار – رفتی خدانگهدار.

شاید مریم در دوران خود خیلی مایل بود تا برای هدیه روز مرد خروج سازمان از لیست تروریستی را تقدیم مسعود کند اما متاسفانه قیمت این هدیه نه برای مریم که برای کل سازمان هم غیر قابل پرداخت می باشد. شیر همیشه بیدار در ناکجا آباد، مریم مهر تابان در دهکده اور، چه دل تنگی قریب است این دو. شاید مریم بتواند به نوعی هیولای تنهایی درون خود را با نشستها و میتینگها و شورائیان پر کند اما مسعود چه کند جز دلخوشی گاه و بیگاه برای پیام دادن به مناسبتی خاص نمی تواند کاری را از پیش ببرد.

شیر پیر سازمان امروز در بیشه های بی کسی پرسه می زند و در این گمان است که می تواند با غرشهایی که بیشتر شبیه ناله هستند خودی نشان دهند. برای مهر تابان هم غروب نزدیک شده و وجودش نه نوری دارد و نه حرارتی تا دلهای یخ بسته را گرما بخشد. آنچه مانده همچون روز اول تنها مترسکهای کوکی مریم و مسعود است و ابراز وجودی از سر عجز.

مهدی عسکری، کانون هابیلیان، سی ام ژوئیه 2007

خروج از نسخه موبایل