مجاهدین خلق ، خود آلترناتیو پندار متوهم

جماعت مجاهدین رجوی با تطورات تاریخ و شرایط عینی جامعه و تحلیل دقیق آن کاری ندارند و همینکه هوسی بکنند و اراده ای برای کاری، برایشان کافی است که دست بعمل بزنند.

بعبارت دیگر اقدامات آنها از روی توهمات است و بعلت عدم آگاهی شان از داشتن اسلوب و روش های علمی که ما حصل نخواندن تاریخ و کم حوصلگی بی مثال آنهاست، به اراده گرایی متوسل میشوند و پر واضح است که در شرایط نبودن شروط لازم و کافی برای تحقق این اراده متوهمانه و ناهمسو با اوضاع مدام در حال تغییر، سرشان به دیوار سخت واقعیت ها میخورد و آنگاه بجای اینکه به تجزیه و تحلیل واقع بینانه مسائل بپردازند، آئینه ای را که چهره خونین و مالین شان که ناشی از برخورد به دیوار واقعیات سرسخت زمینی است را نشان میدهد، میشکنند!

در توضیح این توهم اراده گرایی باند رجوی کافی است اشاره شود که آنها خود را رهبر انقلاب 1357 ایران میدانند و چون عملا میبینند که چنین نشده، به زمین و زمان نفرین میکنند که این حق از آنها دزدیده شده است!

چرا؟ برای اینکه آنها به زعم خودشان اراده کرده بودند که قدرت را به دست بگیرند و وقتی که به دلیل بی کفایتی ، توهمات بی پایه و اساس شان نقش بر آب شد و کسی قدرت و رهبری را در بشقابی طلایی تقدیمشان نکرد، با تمام قوا به ستیز با واقعیت پرداختند.

آنها خود را طی این چهار دهه متوهمانه آلترناتیو واقعی حکومت فعلی ایران معرفی میکنند و  حاضر نیستنددر این ت وهم کسی و گروهی را شریک خود کنند. به این ترتیب به هر اپوزیسیونی که ادعای آلترناتیو بودن کند حمله می کنند و آنها را آلترناتیو فیک می نامند مثل رویکردشان درمورد سلطنت طلبان که می گویند پهلوی درصدد انداختن کشور ما به دامن بورژوازی است. به درست و غلط بودن  و فراموش میکنند که خود بطور تمام عیار بر دامن هارترین جناح این بورژوازی پناه میبرند و برای گرفتن تاییدیه ای ولو کوچک از نمایندگان بورژواها چه هزینه هایی را تقبل میکنند و چگونه خود را به آب و آتش میزنند.

مجاهدین این آلترناتیو یاد شده را که مانند خودش فیک است، متهم به وابستگی به قدرتهای بزرگ و ارزان‌فروشی ایران میکنند و نمیدانند که ما میدانیم خود نیز عملی کاملا مشابه انجام میدهند. در برابر خود را آلترناتیو انقلابی و دموکراتیک میدانند که گویا به انقلاب از پایین باور دارد واین در حالی است که در تشکیلات خودشان هم کاری که دال بر باورشان به پایینی ها باشد، انجام نمیدهند و در عمل پایینی ها بعنوان تقریبا تمام اعضای سازمان، برده ای بیش بشمار نرفته و از داشتن حق مالکیت در حد ابراز عقیده محرومند.

در نقد رقبایشان ادعا دارند که مجاهدین مانند آنها به محافل استعماری و سیاست مماشات چشم ندوخته اند که دروغی است بغایت شرم آور و اگر بازهم بر درستی این حرف خود پافشاری دارند، باید توضیح بدهند که برگزاری اینهمه جلسات با حضور سران سابق  بورژوازی غرب و گرفتن اینهمه تایید نامه برای خودتان از بهر چیست؟

قلم بدستان رجوی کماکان و با نهایت پررویی مدعی هستند که آنها (مجاهدین رجوی) اهل به‌دست گرفتن قدرت به هر قیمت نیست و به انتقال حاکمیت به مردم باور دارد.

جواب ساده من به این دروغگویی وقیحانه این است که در زمانی که شما هرگز ظرفیت شریک شدن در قدرت را در تشکیلات مافنگی خود با نزدیک ترین دوستان خود ندارید، چگونه میتوانید در سطح بزرگی بنام ایران، این قدرت را به مردم که اکثریت قاطع شان مخالف شماست، واگذار نمائید؟!

توصیه من همیشه به شما این بوده و هست که ابتدا دربهای نفوذ ناپذیر قلعه مانز را بر روی خانواده های اعضای اسیر شده خود باز کنید و به طور عملی نشان دهید که تا چه میزان برای خلق ارزش قائلید و گرنه کسی به این رجز خوانی های مهوع و دروغ های بیشرمانه شما وقعی نخواهد نهاد.

رضا اکبری نسب – عضو یک خانواده ی داغدیده

خروج از نسخه موبایل